به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان ، دکتر سعید جلیلی، معاون وقت وزیر خارجه در جریان سفر خود به کوبا و دیدار با فیدل کاسترو در سال ۸۴، حامل نامه مهم مرحوم علامه حکیمی به رئیس جمهور فقید این کشور نیز بود.
کاسترو در پاسخ به نامهی مرحوم حکیمی نوشته است: «برای دکتر محمدرضا حکیمی، با سلامی دوستانه از کوبا؛ جایی که با افتخار، امید دیدار ایشان را دارد. فیدل کاسترو.»
بیشتربخوانید
این نامه شامل بندهای مهمی در راستای معرفی اسلام به غیرمسلمانان در قالب زبانی ساده، متقن و مستدل است.
نامه علامه حکیمی خطاب به رهبر کوبا به دستور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و از سوی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی به ۱۶ زبان زنده دنیا ترجمه و منتشر شده است.
متن کامل این نامه در ادامه آمده است:
حضرت عالیجناب، ریاستجمهور محترم جمهوری کوبا دام جلاله پس از سلام و ادای احترام، معروض میدارد:برای آن عالیجناب، در جهت حمایت از محرومان جهان و حفظ «کرامت انسان» و مقاومت پایدار در برابر استعمارگران و مستکبران جهانی، همواره سلامتی و طول عمر با نشاط و مقاومت، آرزو میکنم و به رجال دولت و ملت نجیب و مقاوم کوبا – بوسیله آن عالیجناب – سلام میرسانم و برای آنان آرزوهای نیک دارم و از رفیق مجاهد و شجاعتان چه گوارا به احترام و عظمت یاد میکنم.
اینجانب از سالها پیش، به شخصیت بارز شما واقف بودم و بوجه اشتراک حمایت از محروم و مظلوم و ایستادگی در برابر ظلم و غاصب، نسبت به آن جناب محبت و علاقه داشتم. خوب است اکنون که مجال سخنگفتن با شما پیش آمده است، این خاطره را نقل کنم: حدود ۴۰ سال پیش، در یک سخنرانی دانشگاهی، اینجانب درباره تعالیم بسیار مهم و انسانی و قاطع اسلام شیعی و دفاع دامنگستر و پرشور و پرژرفای قرآنکریم و پیامبر اکرم و امامان مطهر، از حقوق طبقات مستضعف و مقاومت در حفظ «کرامتهای انسانی» و ایستادگی در برابر ظالمان و مستکبران و انسانیت سوزان، تا سر حد شهادت، سخن میگفتم، و با شور و حرارتی خاص – که از ذات این تعالیم در روح من نفوذ میکرد – کلمات را ادا میکردم. عنوان سخنرانی، در آنجا «تفسیر آفتاب» بود، به این معنا که خورشید که در سراسر کره زمین بر زندگیها و انسانها میتابد، برای نشر عدالت جهانی و حفظ کرامت انسانی است … نه تقویت ظالمان و گرمکردن فضای زندگی ستمآفرینان و انسانیتنشناسان … و اگر اکنون چنین نیست باید چنین شود، و کوشیدن و جهادکردن در راه انسان و عدالت وظیفهای خطیر و بدلناپذیر است.
این سخنان را با قاطعیت و استناد به دستورهای قرآن و پیشوای اسلام میگفتم و ارواح شنوندگان سخت تحت تأثیر این حقایق متعالی و تعالیم انسانی قرار گرفته بود. در یکی از آن روزها، یکی از دانشگاهیان فاضل – که به حضرتعالی هم ارادت داشت – پس از پایان سخنرانی نزد من آمد و گفت: «ایکاش امروز، آقای فیدل کاسترو، در این محفل حضور میداشتند، و به این سخنان گوش فرا میدادند، و میدیدند که تعالیم دینی ما برای بشریت چه پیامهایی دارد، و ما با ایشان و مبارزات ایشان، تا چه اندازه وجه اشتراک داریم.
با اینکه تعالیم عدالتگستر و انسانیتپرور دینی ما به ۱۴ قرن پیش و هنگام ظهور اسلام و شکلگرفتن سخنان امام علی (ع) در «نهجالبلاغه» (بزرگترین منشور دفاع از انسانیت، و کوبیدن محرومیتآفرینی و حرمان) میرسد، و به نوع اجرایی متکی است که امام علی، در حکومت پرمشکل و کوتاه خود، فریاد میزند که تنها شهر «کوفه» را دشمن در اختیار من باقی گذاشته است و در این شهر که من بر پایه دین خدا بر آن حکومت میکنم، یک تن، مستمند، گرسنه، بیکار، بدون خانه و سامان، و مظلوم و محروم به هم نمیرسد؛ و آیا تاکنون، روزی رسیده است که خورشید بر آبادیها و ویرانیها بتابد، و رئیس حکومتی بتواند صادقانه چنین ادعایی کند؟
باری، عالیجناب! بدینگونه مینگرید، که پیوند انسانی و آرمانی و روحی میان ما به ۴۰ سال پیش بازمیگردد. پس من میتوانم به خود اجازه دهم که اندکی از وقت گرانبار و حساس شما را – با نوشتن این نامه – بگیرم.
من مصاحبه شما را با کشیش محترم، جناب آقای فری بتو (FREI BETTO) خواندم.
مصاحبه شما با ایشان، دوباره به زبان فارسی، به دست چند نویسنده و ادیب ترجمه شده است. کشیش محترم از شما سؤالهایی میکند و پاسخهایی میشنود. در این مصاحبه، شما از ایشان میپرسید: در مسیحیت چه تعالیمی درباره محرومین و دفاع از آنها و ایستادگی در برابر ظلم دارید؟ جناب فری بتو، چند جمله معدود در پاسخ شما یاد میکنند: به هنگام خواندن این کتاب، همواره میاندیشیدم، که در «تعالیم اسلامی»، (چه آنها که در قرآنکریم آمده است و چه آنهایی که در سخنان و تعالیم پیامبر اکرم و امامان)، از اینگونه تعالیم و احکام قاطع و موجآفرین فراوان آمده است و جزو تعالیم و احکام اصلی دین اسلام است، که هم از نظر شماره چندان بسیار است که به چندین جلد کتاب میرسد و هم از نظر محتوی، در بلندترین آفاق «فردسازی» و «جامعهپردازی» و نشر عدالت و آزادی جای دارد و من به نمونههایی در این نامه اشاره خواهم کرد.
این نکته را نیز خاطرنشان سازم، که در سفر آن عالیجناب به سرزمین ما – چندی پیش – بسیار مشتاق بودم که شما را زیارت کنم، لیکن افسوس که اشتغالهای مطالعاتی و تحقیقاتی، به همراه بیماری، و کمی روزهای ماندن شما در ایران، این توفیق را از من گرفت، اگر چه از طریق تلویزیون، برنامههای شما را در ایران میدیدم؛ و چنین اتفاق افتاد که پس از بازگشت شما از ایران، از برخی شنیدم که آن جناب، در این سفر (و حتی پیش نیز، در چند مورد) گفته بودند که دوست دارند، از دین اسلام و تعالیم قرآن چیزهایی بدانند و من شادمان شدم از این روحیه پویا، و فرصت را برای خود مغتنم شمردم که ادای وظیفهای کنم و اجابت خواست آن انسان صادق در رفتار خود با مردم و مقاوم در برابر دشمنان عدل و فضیلت و انسان و انسانیت (بویژه دولت سفاک و تروریست و جهانخوار آمریکا و پشتیبان خبیثترین و کثیفترین باند تروریستی …) را برعهده گیرم؛ و من در نظر گرفتم که ۲ جلد از کتاب «الحیاه» را – که به زبان اسپانیولی ترجمه شده است- به حضورتان از سوی خود و برادرانم (که شریک و همدم من در این تألیف بودهاند) ارسال دارم؛ و بعنوان ادای احترام، نامهای برایتان بنویسم، لیکن دوستان گفتند نامه اگر قدری مفصل شود، و مطالبی در آن ذکر گردد، مناسبتر است.
الحیاه، دارای دو دوره است، که دوره اول آن در ۶ جلد، ابتدا به زبان عربی انتشار یافته است. سپس بوسیله مرحوم استاد بزرگوار آقای احمد آرام، به فارسی ترجمه گشته، بعد از آن، ۲ جلد آن (۱ و ۲) به زبان اسپانیولی (بوسیله فاضل محترم، آقای معلمیزاده) برگردانده شده است. چنانکه جلد ۱ و ۲ به زبان اردو نیز (بوسیله فاضل محترم، آقای عابد عسگری) ترجمه و منتشر گشته است.
گرچه در همین ۲ جلد ترجمه شده به زبان شما (که در ۴ جلد به چاپ رسیده است و تقدیم میشود)، درباره انسان، شناخت، آزادی، عدالت، تفکر و مدنیت متعالی، تعالیم بسیاری آمده است و مستند است به دو منبع اصیل شناخت اسلام، یعنی کتاب و سنت (قرآن و حدیث)، بویژه در ۲ باب آخر جلد چهارم اسپانیولی که مسائل و موضوعاتی مهم – اگرچه به اختصار – درباره حاکمیت و نسبت آن با تودهها، و رساندن حقوق همه صاحب حقوقان – با کمال احترام – به آنان، و رعایت دقیق و کامل محافظت از کرامت انسان، ذکر شده است؛ لیکنای کاش جلد ششم آن نیز – بزودی – به اسپانیولی ترجمه گردد، و در دسترس شما قرار گیرد، که در آن جلد، بحثهای خاص و بیسابقهای درباره حقوق انسان، و شخصیت انسانی، و ضرورت اجرای عدالت – تا جایی که فقر از جامعه به کلی ریشهکن شود – گردآوری شده است.
من اکنون – با اجازه شما – وارد مباحث مختصری میشوم، که میخواهم از ۳ منبع مهم اسلامی و اسلامشناختی برای شما بنگارم: قرآنکریم، پیامبر اکرم، و امام علی.
قرآنکریم:
اصولاً اگر بخواهیم همه تعالیم قرآن و اسلام را در دو کلمه، خلاصه کنیم، چنین میشود:
۱- توحید
۲- عدل
«توحید»؛ یعنی: «تصحیح رابطه انسان با خدا»
«عدل»؛ یعنی: «تصحیح رابطه انسان با انسان»
و اکنون شما به هر شناخت اسلامی، یا حکم اسلامی، یعنی اسلام از جنبههای نظری و جنبههای عملی آن که نگاه کنید، هیچ چیز را خارج از دو موضوع بالا نمیبینید؛ و خوب توجه داریم که برای سعادت کامل (یعنی دنیوی و اخروی، یا به تعبیر دیگر: سعادت فانی و سعادت باقی) انسان، همین دو اصل و رعایت دقیق نظری و عملی آن – در ضمن انواع تربیتها و برنامهریزیهایی که باید عملی گردد – کافی و بسنده است.
انسان، پس از اعتقاد به خدا، با ادای تکلیف نسبت به آفریدگار خویش، در بعد ابدی کامیاب است؛ و پس از اعتقاد به اهمیت عدالت و اجرای آن (که آزادی معقول نیز در دل آن خفته است)، در سعادت اجتماعی و رسیدن به زندگی سالم اجتماعی به چیزی نیازمند نیست.
کدام جامعهای است، که در آن به فریاد قرآن، درباره توحید و عدل ترتیب اثر دهند، و از سقوطهای بزرگ نرهند؟ و در هر کشور اسلامی، و در هر مجتمع قرآنی که دیده شود، وضع جز این است که گفته شد، در آنجا اسم اسلام است نه رسم اسلام. درگیریها به نام اسلام است نه برای اسلام. در این گونه اجتماعات، ایمان توحیدی و عمل عدلانی از قوت و قدرت افتاده است و باید – در آنجاها – فریادگران فریاد توحید و عدل سر دهند، تا جامعههای خراب را بیدار کنند، و حاکمیتهای غافل را بلرزانند.
در رسالت قرآنی، دو مسأله، دو رکن بنیادین است:
۱- تربیت سالم، یعنی «فردسازی» (به منظور جامعهسازی).
۲- سیاست عدل، یعنی: «جامعهپردازی» (به منظور فردسازی)؛ و بطور خلاصه، جامعه قرآنی، «جامعه قائم بالقسط» است، و حاکمیت قرآنی، «حاکمیت عامل بالعدل». هر چه جز این باشد، نام اسلامی و قرآنی بر آن روا نیست.
آقای رئیسجمهور
منظور نهایی قرآن – در تعالیم و آیات خویش – رساندن انسان است و «حیات طیبه»، یعنی: «زندگی رشدآور». هدف نهایی در این دین ساختن چنین جامعه و چنین حیاتی است؛ و برای رسیدن به چنین هدفی بس بزرگ، نمیتوان به «فردسازی» پرداخت، بدون «جامعهپردازی» (و پیراستن جامعه از انواع عوامل سقوط انسانی)، چنانکه نمیتوان به «جامعهپردازی» پرداخت، بدون «فردسازی». در اینجا سخنی از پیامبر اکرم رسیده است بسیار آموزنده: «کلکم راع و کلکم مسوول عن رعیته»، یعنی همه افراد جامعه اسلامی مانند چوپانند، و همه نیز مانند رمه. در این مسئولیت مضاعف و مرکب، خوب بیندیشید. در چنین جامعهای، همه مسئول همهاند، همه ناظرند همهاند، همه معلم همهاند، همه پندآموز همه اند، و حتی همه پلیس همه، و جامعهای از این انسانیتر و یکدستتر میتوان تصور کرد؟
پس، حرکت اسلام، در جهت ساختن انسان و جامعه، به منزله سکهای است دورو، که بدون هر یک از آن دیگری تحقق نمییابد، یعنی تا افراد ساخته نشوند جامعه ساخته نمیشود، و تا جامعه ساخته نشود افراد ساخته نمیشوند.
بنابراین، در جامعهای که قرآن میخواهد بسازد، شما مسئولیت یکجانبه پیدا نمیکنید، یعنی نمیشود فرد فقط مسئولیتهای فردی داشته باشد نه مسئولیت اجتماعی، یا جامعه فقط مسئولیت اجتماعی داشته باشد نه مسئولیت فردی؛ و بدینگونه است که بنای باشکوه «انسانیت عملی» ساخته میشود، و انسانها از عدالت محروم میگردند و نه از کرامت؛ و البته آزادی معقول هم – چنانکه یاد شد – در درون عدالت جای دارد و لازمه عدالت است، لیکن عدالت لازمه آزادی نیست؛ و به همین دلیل است که در جامعه قرآنی، قدرت هدف نیست، بلکه وسیله است، و بقدر ضرورت از آن استفاده میشود. قدرت برای رسیدن به اهداف قرآنی (حیات رشدآور) است نه اغراض شیطانی، و خردکردن کرامت انسان، و خوردن حقوق انسان ها، چنانکه قدرت دولت آمریکا یک نمونه بارز آن است.
یعنی خروج از حد انسانیت و دخول در جرگه سبعیت. آمریکا نه تنها نمیگذارد که در کشور خودش، انسانیت متعالی و رشدآور و فرشتهگون شکل بگیرد، بلکه کشورهای دیگر – مانند کشور ما – را از تحکیم ارکان حیات قرآنی باز میدارد، و با عوامل نفوذی و نشر فرهنگ متناقض با فرهنگ قرآنی، از سامانیابی یک «جامعه قرآنی» ممانعت میکند، تا مبادا بسیاری از کشورهای زیر نفوذ او، سر به آزادیخواهی و آزادگی بردارند، و او را تحت قدرت شیطانی و تسلطهای غصبی خویش به زیر کشند، و در برابر انسانیت به پوزشخواهی وادارند، و در برابر نوامیس انسانی خاضع سازند.
در هر حال، ما اگر بخواهیم، «جامعه قرآنی» را به روشنی تعریف کنیم چنین تعریف میشود:
«جامعه قرآنی، جامعهای است که عوامل رشد انسانی انسان در آن موجود باشد، و موانع این رشد مفقود».
قرآن، انفجار ملکوت ادراک است، در آفاق سعادت جاودانی.
قرآن، ستون خیمه انسانیت است در قرون و اعصار.
قرآن، جاری صلابت اعصار است در امتداد تاریخ.
قرآن، انسان را وا میدارد تا در احوال امتهای پیشین و سرگذشت تمدنهای باستانی نیک بیندیشد، تا از روزگار ستمگران که خود به ستم دچار گشتند عبرت گیرد، و از ستمکردن بپرهیزد.
قرآن، عدالت را فریاد میکند، تا مردمان همه زیر سایه گسترده عدل زندگی کنند، و هر کس بتواند به رشد خویش برسد.
قرآن، میخواهد که مردم قهرمانانه جباران را بکوبند، و طاغوتهای سهگانه: فرعون (طاغوت سیاسی)، قارون (طاغوت اقتصادی) و هامان (طاغوت فرهنگی) را، در هر جا و هر وقت نابود سازند.
قرآن، به مردمان انگیزه میدهد، تا برای فهم حقایق هستی و شناخت پدیدههای گوناگون وجود بکوشند و تلاش کنند، و راه نظم و تجربه را پیش گیرند، و از نیروی عقل خود حداکثر استفاده را ببرند.
قرآن، میخواهد که مردم، در راه نجات انسان محروم، آتش انقلابهای دگرگونساز را برافروزند، و با سردمداران ستم و تباهی نبرد کنند، در هر لحظهای نیازی به قیام بود – برای اصلاح جامعههای فاسد و حکومتهای جائر – به پا خیزند.
قرآن، میخواهد که انسانها حماسهسازانی دلاور باشند؛ و از جانبازی در راه ارزشهای متعالی بازنایستند.
قرآن، میخواهد که مسلمانان، پیامآوران صلح و امنیت برای همه مردم جهان باشند، و پایههای حکومتهای سالم را استوار سازند، و از حدود الهی در نگذرند، و به هیچ کس – چه مسلمانان و چه غیرمسلمانان – ستم نکنند.
قرآن، میخواهد که مردمان – با کوشش – نعمتهای الهی را زیاد کنند، و طبیعت را بشناسند و مسخر سازند، و شهرها را آباد و زیبا کنند، و از دیدن بوستانها و مرغزارها و و رودهای جاری و دریا و آسمان و ستاره و ماه لذت برند، و پندآموزند، و عدالت را – بصورتی دقیق – مراعات نمایند، و زندگی را برای همه و همه نیکو و دوستداشتنی سازند، و از هرگونه خودخواهی و غیرفراموشی و انحصارطلبی – بشدت تمام – پرهیز کنند، تا به تقوای فردی و اجتماعی و سیاسی و حقوقی و اجتماعی و مدنی دست یابند.
قرآن، میگوید، اموال نباید در دست گروهی خاص باشد، بلکه باید در میان همه مردم به گردش درآید (و مانند خون در همه رگهای پیکر اجتماعی جاری گردد).
قرآن، راه رسیدن به تقوی (سلامت اندیشه و عمل) را، اجرای بیدریغ عدالت میداند.
قرآن، میخواهد که مردم دروغ نگویند، کم نفروشند، غیبت نکنند، بد یکدیگر را نخواهند، و زندگی را بازاری بدانند که انسان باید از آن توشه برگیرد؛ و این توشه، تقوی است؛ و تقوی، عدالت و خدمت به انسانیت است.
قرآن، میخواهد مسلمانان، شجاع، بامحبت، جهاد آشنا، سلحشور، و مدافع مرزهای ارزشهای قرآن و اسلام، و سربازان دفاعگر سرزمینهای قرآن و قبله باشند، و در «دفاع از اسلام و نوامیس اسلامی» سستی نورزند.
قرآن، انسان را تکریم کرده و حفظ کرامت انسان را لازم شمرده است؛ و مدار تعالیم و احکام قرآن، پس از توحید، انسان است و عدالت و آزادی، و رشد در دو جهت مادی و معنوی.
قرآن، تنزیلی است که جانب پروردگار عالمیان، که فرشته امین وحی آن را بر قلب محمد (ص) فرود آورده است، به زبانی عربی روشن، تا جهانیان را بیم دهد.
قرآن، آیینه تجلی پروردگار هستیهاست برای بندگان خویش.
قرآن، سرآمد همه کتابهایی است که پیش از قرآن از جانب خدای متعال نازل شده است (و پس از قرآن دیگر کتابی از آسمان فرود نخواهد آمد).
قرآن، جداکننده حلال و حرام کردارهای مختلف فردی و اجتماعی انسان است.
قرآن، هدایتکننده به استوارترین و محکمترین طریق است.
قرآن، بشارتدهنده مؤمنانی است که «عمل صالح» دارند، به پاداشی بزرگ.
قرآن، پیشوایی مهربان، و اندرزگویی خالص است، که به «صراط مستقیم» هدایت میکند، صراطی که هیچ تعدد و تفرقهای در آن نیست. چنانکه خود بصراحت میگوید: «و ان هذا صراطی مستقیماً فاتبعوه؛ و لاتتبعوا السبل، فتفرق بکم عن سبیله، ذلکم و صاکم به لعلکم تتقون» – این، صراط مستقیم الهی است، پس پیرو آن باشید، و به راهها و صراطهای دیگر مروید، که گم و گور میشوید و از راه خدا میمانید. خداوند شما را بدینگونه سفارش میکند، تا بشنود که از اهل تقوی گردید».
قرآن، کتابی است که توحید درست (خالی از انواع شرکها و الحادهای بصورت توحید) در آن است، و توحید، توحید قرآن است نه جز آن.
قرآن، برهان حقیقت است از جانب پروردگار بزرگ، و روشن است و بینش درونی است.
قرآن، چراغی است خاموش ناشدنی.
قرآن، عهدنامه خداوند متعال است برای بندگان، با بینشهای نمایان و ظواهر تابان.
قرآن، پرچم نجاتی است که هر کس در زیر سایه آن قرار گیرد گمراه نمیشود.
قرآن، کتابی است که بشریت را سراسر – به فروغگیری از پرتو عقل فرامیخواند، و انسانها را به تفکر و تدبر در آیات کوچک و بزرگ هستی وامیدارد.
قرآن، منبع حکمت و علم است، و کانون خودسازی و تربیت.
قرآن، معلم کار و کوشش است، و مژدهدهنده انقلابهای دگرگونساز.
قرآن، کتابی است که در آن حقایق بسیار شفاف و مرزبندی شده بیان گشته است، بدون هیچ شکی و اختلافی (… و لو کان من عند غیرالله، لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً – اگر قرآن کتاب خدا نبود، سرریز از اختلاف بود).
قرآن، میزان عدالت، و فراخوان با اقامه قسط است.
قرآن، کتاب دوست داشتن است (دوستداشتن خدا انسان را، و انسان خدا را).
قرآن، مژدهدهنده است، بیمدهنده است، و دعوتگر به تعهد و پایداری و مقاومت.
قرآن، امرکننده به اجرای عدالت و احسان و کار نیک و رعایت تقوی است.
قرآن، فراخواننده مردم است که برای خدا گواهان حق، و پایوندان اقامه قسط باشند.
قرآن، فریادگر همیاری در راه نیکیکردن و پرهیزگاری، و همیارینکردن در راه گناه و کینهتوزی است.
قرآن، آموزگار گذشت و عفو، و امر به کارهای نیک، و ترک فساد و تباهکاری است.
قرآن، خواهان آن است که مردمان در برخوردهای بزرگوارانه رفتار کنند، و مسلمانان اهل چشمپوشی و تواضع باشند، و متکبرانه راه نروند، و از خود راضی و سرکش نباشند.
قرآن، خواهان آن است که مردم خدا را بسیار یاد کنند، که اطمینان دل و آسایش روح به ذکر «الله» بدست میآید.
قرآن، خواستار آن است، که با تأمل و تأنی و به خود یادآوریکردن، آیات آن را بخوانند (نه با شتاب و حواسپرتی)، چون قرآن کتاب خدای متعال است که به سوی خلق فرستاده است، تا در آیات آن – یک یک – تدبر (اندیشه ممتد) کنند، و با طهارت و علوم قرآن، پردههای پوشاننده حقیقت را از دلهای خود پاره کرده بدور افکنند.
قرآن، بدان فرامیخواند که مردم از رکود جسمی و روحی در آیند، و در زمین سیر و سفر کنند، و با چشم باز و اعماق بین در هر چیز بنگرند.
قرآن، کتابی است که به انسانها فرصتهای تدبر ژرف و اندیشیدن سازنده نشان میدهد، هم درباره بدن و چگونگی آفرینش آن از مراحل اولیه، و هم درباره استعداد و روحی که آفریدگار به انسان داده است، و هم درباره تکاملهای او در هستی انسانی؛ و قرآن انسان را میانگیزاند تا در فاصلههای حیاتی خویش (کودکی، نوجوانی، جوانی و …) نیک بیندیشد، تا پایان زندگی و انتقال به جهان دیگر، و عوالم و نشآتی که در آنجا هست.
قرآن، کتابی است که فرا میبرد انسان را تا دنیای تأمل و تدبر، و فهمیدن خلاق، از راه موفق حقی که در انفس و آفاق در حال تجلی است.
قرآن، کتابی است که انسان را وادار میسازد، تا در احوال امتهای پیشین و چگونگی سرنوشت آنان، و تمدنهای باستانی، و شداید و گرفتاریهایی که برای پیشینیان، به دلیل ظلم و ستمی که کردند پیش آمد (فلما نسوا ما ذکروا به، فتحنا علیهم ابواب کل شیء –، چون هر چه به آنان تذکر دادیم به دست فراموشی دادند، ما درهای بدبختیها و عذابها را بر روی ایشان گشودیم …)
قرآن، همچنین کتابی است که سرگذشت مردمانی را نیز یاد میکند، که به دلیل پایداری در راه خدا، و ایثار مال و جان، و پیروی از حقیقت تابناک، با هدایت الهی به انقلابهای دگرگونساز، و برکات و رفاه در زندگی دست یافتند، و دست غاصبان حقوق خویش را قطع کردند.
قرآن، کتابی است که به مردمان انگیزه میدهد، تا برای فهم حقایق شناختی و معرفت الهی بکوشند و بتلاشند، و در سیر مترقیانه روحی چنان پیگیر باشند، تا به آستانه قرب خداوندی برسند، زیرا که آفریننده آنان، و روزیدهنده آنان، و همواره نعمت حیات و عقل را در اختیارشان قرار داده است، در هر آن، آن را تجدید میکند، و گر نه هم حیات را از دست میدادند، هم عقل را؛ و بدینگونه انسانهای باخردی که در جهان اندیشیدهاند، و راه را از چاه شناختهاند، با آرزومندی و سرخوشی به نزد پروردگار خویش میروند – پیش زا آنکه آنان را نومید و مقهور به درگاه او کشند – و اینگونه انسانها از آستان الهی طلب آمرزش میکنند. تا آنان را ملحق سازد، به صابران، صادقان، خاشعان، انفاقکنندگان و در سحرها آمرزشخواهان (… الصابرین و الصادقین و القانتین و المنفقین و المستغفرین بالاسحار)
قرآن، کتاب «نماز» است مردم را فرام میخواند تا نماز را برپای دارند و زکات بدهند، و با نمازگزاران نماز گذارند و در پیشگاه آفریدگار ازل و ابد، به رکوع و سجود روند.
قرآن، کتاب «عدالت»، که عدالت را فریاد میکند، و بر تحقق آن تأکید میورزند، تا عادلان را در زمین جانشین خود سازد، و آنان را وارث همه چیز گرداند.
قرآن، میخواهد که مردم همه خیر را بخواهند.
قرآن، میخواهد که مردم قهرمانانه جباران را بکوبند، و طاغوتهای سهگانه (طاغوت سیاسی – فرعون هر جا و هر قوم، طاغوت اقتصادی – قارون هر جا و هر قوم، و طاغوت فرهنگی – هامان هر جا و هر قوم) را سرنگون سازند، تا برای انسانها زمینه عزت و سربلندی فراهم آید.
قرآن، میخواهد، مسلمانان سست عنصر نباشند، و اندوه به دل خویش راه ندهند، تا با ایمان قاطع و عمل صالح، سروران جهان گردند.
قرآن، میخواهد که مردم، در راه نجات انسان محروم، آتش انقلابهای دگرگونساز را برافروزند، و با پیشوایان کفر و گمراهی و ظلم نبرد کنند، و در هر لحظه نیازی به قیام بود. برای اصلاح جامعههای فاسد و حکومتهای جائر از پای ننشینند.
قرآن، میخواهد مسلمانان، مبلغان صلح و امنیت برای همه مردم جهان باشند، و پایههای حکومتهای سالم را استوار سازند، و از حدود الهی در نگذرند، و به هیچکس – چه خودی و چه بیگانه – ستم نکنند.
قرآن، میخواهد همیشه دستهای از مؤمنان، مردمان را به کار خیر فرا خوانند، و امر به معروف و نهی از منکر را با جدیت (و در صورت وجود شرایط) اجرا کنند.
قرآن، میخواهد که مردم نعمتهای الهی را زیاد کنند، و بر اموال بصورت صحیح بیفزایند، و شهرها را آباد و زیبا سازند، و زندگی و معیشت را نیکو دارند، و در استفاده از نعمتهای الهی، عدالت را مراعات نمایند، یعنی آنها را در دسترس همه قرار دهند، و از هر گونه ویژه خواهی و خصوصیطلبی پرهیز کنند.
قرآن، میخواهد که اموال در دست شماری سرمایهدار نگردد و بصورت «دوله بین الاغنیاء» درنیاید، و در اختیار همگان باشد؛ و کوششهای تکاثری و زندگیهای پرریختوپاش و مسرفانه اشرافی را براندازند، تا محرومین فرصت رسیدن به حقوق پایمالشده خویش را به دست آورند.
قرآن، میخواهد که مردم از اسراف بپرهیزند، و بپرهیزند، و بپرهیزند …
قرآن، میخواهد که در راه ادی تکلیفهای مختلف فردی و اجتماعی، و وظایف الهی – انسانی خویش بکوشند و حوصله به خرج دهند، و در این راه هیچگونه سستی و کسلبودن به خود راه ندهند، و بدانند که آفرینش آسمان و زمین، و زندگی چند روزه انسان در کره ارض و سپس مرگ و انتقال به عالم بیخود و بیهدف نیست.
قرآن، میخواهد مسلمانان اختلاف نداشته باشند، و امت واحده باشند، و عاملان تفرقه را چنان مأیوس کنند، که آرزوی خود را به گور برند.
قرآن، میخواهد انسانها به جمال جهان و زیباییهای شادیآور زندگی به چشم لذت بردن – و در عین حال آموختن – نگاه کنند، و در این خورشید و ماه و ستارگان و دریا و صحرا و درختان و گیاهان و شکوفهها و گلها و بیشهها و کوهها و پرندگان رنگارنگ و جانوران وحشی دشتی و دریایی و باغهای سرسبز شادیآور و بوستانهای انبوه در هم تنیده، یا چشم زیبانگری و زیباشناسی بنگرند، و اینهمه جمال و زیبایی خیرهکننده را ساده نگیرند …
قرآن، میخواهد مردم نگاههای تفریحی و شادیجویانه – و فراگیرانه – خویش را به جهان و آنچه در آن است، با توجه به ملکوت عالم و باطن وجود درآورند، تا به سر الهی در هر چیز – به اندازه استعداد و توجه و تأمل خود – پی ببرند، و از ظاهر عالم به باطن برسند، و چشم ظاهر را وسیله رسیدن به چشم باطن قرار دهند.
قرآن، میخواهد، در همه این امور که ذکر شد، تکیهشان به هدایت قرآنی باشد، یعنی با عصای قرآن در پهنه کائنات سیر کنند، و با مشعل قرآن همه جا را روشن ببینند؛ و مهمتر از همه اینکه از تعمق و تدبر در خود «قرآنکریم» – فهرست جهان کبیر است – و اندیشیدن در آیات مبهوتکننده آن، که همواره دارد با مردم سخن میگوید، غفلت نکنند، و بدانند که قرآنکریم یک کتاب معمولی نیست، بلکه ریسمانی است که آنان را به آفریدگارشان و روزیدهندهشان وصل میکند، غرائب آیات آن تمام نمیشود، عجائب اسرار آن پایان نمیپذیرد، و شباهتی و ربطی به سخن مردمان و کلام انسان عادی ندارند.
قرآن، میگوید، دانشمندان، به هیچ روی، قابل مقایسه با مردم بیدانش نیستند.
قرآن، میگوید، مجاهدان در راه ارزشهای متعالی، برای رسانیدن انسانیت به رشد انسانی، پاداشی بسیار بسیار برتر و بیشتر دارند؛ و قرآن، …
پیامبر اکرم
و چند سخن از پیامبر اکرم، در جهت معرفی محتوای اسلام:
پیامبر اکرم: یک ساعت عدالت، بهتر از هفتاد سال عبادت خداست. (در اینجا ملاحظه میکنید که در یک دین، که باید همه توجهش به عبادات و مناسک دینی معطوف باشد، چگونه جانب انسان و عدالت در جامعه و زندگی و معیشت و اقتصاد، مراعات شده است، تا جایی که یک ساعت عدالتکردن نسبت به بندگان خدا، ۷۰ سال عبادت خدا بشمار آمده است؟!)
پیامبر اکرم: حقوق مستمندان در اموال توانگران است. پس هر کس گرسنه و برهنه بماند، مسوول او، توانگرانند.
پیامبر اکرم: اهل هر آبادیای که در آن گرسنهای بسر برد، از رحمت خداوند محرومند.
پیامبر اکرم: بالاترین مرتبه خردمندی – پس از ایمان به خدا – جلب دوستی مردم است، و نیکیکردن در حق هر کسی، چه خوب باشد چه بد.
پیامبر اکرم: هر کس حق مظلومی را از ظالم بگیرد و به او بدهد، با من (که پیغمبرم)، در بهشت همرتبه است.
پیامبر اکرم: هر مدیونی که نتواند دین خود را ادا کند، چون به حاکم اسلامی اظهار کند، پرداخت دین او وظیفه حاکم است.
پیامبر اکرم:ای مسلمانان! حقوق مستمندان را بدهید، تا نمازتان در درگاه خداوند قبول شود.
(در اسلام نماز ستون دین شمرده شده است؛ و نماز و عبادت، هنگامی از نظر یک مسلمان ارزش دارد که قبول درگاه خدا واقع شود. حال توجه کنید به این دقت و ظرافت و استحکام، در روحسازی افراد در جامعه اسلامی که میگوید، اگر حقوق محرومان را بدرستی پرداختی، نماز و عبادتت قبول است).
پیامبر اکرم: هر کس مالی باقی گذارد، از آن وارثان اوست، و هر کس قرضی یا مزرعهای باز گذارد، متعلق به حاکمیت است.
پیامبر اکرم: من مأمور شدم تا میان مردم به عدالت رفتار کنم (از قرآن).
پیامبر اکرم: هر کس در کنار دانشمندی بنشیند، کنار دوست خدا نشسته است، و خداوند او را به بهشت وارد میکند.
پیامبر اکرم: هر کس پس از اینکه او را بترسانند، به جرمی اقرار کند، این اقرار ارزش قضایی ندارد.
پیامبر اکرم: زنان مانند دسته گلند، پس با آنان خشونت نکنید.
امام علی:
(امام علی پرورده قرآن و محمد (ص) است)؛ و از دهسالگی در دامان پیامبر بزرگ شده است، و هیچ لحظه از عمر اجتماعی او به پلیدیهای جاهلیت آلوده نگشته است. او یک نمودار کامل از قرآن و محمد و اسلام است. اینک چند نمونه از سخنان و تعالیم و رفتار امام علی، در برابر انسانیت و عدالت و تاریخ.
امام علی: هر کس به قدرت رسید نباید نور چشمان و نزدیکان خود را در کنار خود جمع کند، تا آنها به حقوق مردم دست درازی نکنند، و فرصتی برای سوءاستفاده نیابند.
امام علی: خداوند بر حاکم اسلامی واجب کرده است، که زندگی او و خانوادهاش با پایینترین فرد جامعه همسطح باشد.
امام علی: مبادا گمان کنید، جامعه بدون اجرای عدالت اصلاح میشود!ای کارگزاران حکومت اسلامی، پست و مقام، امانت است و در دست شما برای انجام وظیفه، نه دکهای برای چپاول اموال عمومی.
امام علی: نظارت بر بازارها و نرخها لازم است و ناظرانی که خیانت کنند باید به سختترین کیفرها برسند.
امام علی: اگر حسن و حسین (دو فرزندش که نواده پیغمبر نیز بودند)، خطایی کنند، کمترین گذشتی در حقشان نخواهم کرد.
امام علی: من قدرتمندان را خوار و ناتوان میکنم، تا حق ضعیفان را از حلقوم آنان بیرون کشم، و ضعیفان جامعه را چنان قدرت میدهم که بتوانند به همه حقوقشان برسند.
امام علی: عالمان و آگاهان جامعه، در برابر محرومیت محرومان بیپناه، و قدرت مالی و نفوذ ثروتمندان (دیکتاتوری مال)، در نزد خدا مسئولند.
امام علی: شبها بروید، و نیاز مردم نیازمند را – حتی آنان که در خوابند – برآورده سازید.
امام علی: اگر حکومت، اسلامی باشد به احدی ظلم نمیشود، حتی غیرمسلمانان، و زندگی هیچ کس با محرومیت و کمبود نمیگذرد، حتی غیرمسلمانان.
امام علی: روزی جمعی از شخصیتهای مسلمان نزد علی آمدند، و خدمات خود را به اسلام ذکر کردند، و امتیازهایی خواستند … علی فرمود: این مال – که در بیتالمال نزد دولت است – مال خداست، و شما همه بندگان خدایید؛ و من در کتاب خدا (قرآن) نظر کردم و ندیدم که کسی را بر کسی امتیاز داده باشد.
امام علی: به گناهکاران میفرمود: نزد من نیایید و به گناه خود اقرار کنید تا شما را حد بزنم (تنبیه کنم)، بلکه بین خود و خدایتان توبه کنید (اگر چه اجرای حد، برای حفظ عصمت جامعه و تعالی انسانیت مضر است، لیکن توبه بهتر است).
امام علی: اشخاص سازشکار، اشخاصی فسادپذیر (و ضعیفالنفس و دنیادوست)، و اشخاصی که بخواهند به خود و نزدیکانشان چیزی برسد، هیچ نمیتوانند حکومت دینی تشکیل دهند، و جامعه را مطابق رضای خدا اداره کنند.
امام علی: (امام بزرگ، تا آن حد، درباره اموال عمومی احتیاط میکرد که به کارگزاران حکومت خویش مینوشت):
قلمهای خود را ریزتر کنید! خطها را نزدیک به هم بنویسید! حرف زیادی ننویسید! سعی کنید فقط مقصود را، در سطرهایی نزدیک به هم بنویسید! و به عبادتپردازی میپردازید! که به اموال عمومی، به هیچ عذری، نمیتوان زیان رسانید.
امام علی: برای قضاوت، بهترین و بافضیلتترین قاضیان را انتخاب کنید، که نه رشوه میگیرند، و نه هیچ رأیی بر آنان تحمیل میشود.
امام علی: بدترین توشهای که انسان برای آخرت خود بفرستد، ظلم و تجاوز به حقوق مردم است.
امام علی: (امام شهر کوفه – مقر حکومت خود – را به هفت بخش تقسیم کرده بود؛ و قسمت همه مردم را از بیتالمال بطور مساوی میداد. یکبارکه اجناس به بیتالمال رسیده بود، و آنها را به هفت قسمت تقسیم کردند، یک گرده نان زیاد آمد، فرمودم: آن را نیز به هفت لقمه تقسیم کنید، و بر سر سهم هر محلهای لقمهای بگذارید.
امام علی: من هنگامی که به حاکمیت رسیدم، چند درهم و اندکی لباس مندرس داشتم، که خانوادهام یافته بودند. حال اگر به هنگام پایان کار بیش از این چیزی داشتم، بدانید که من خائنم، و بر جامعه و مردم خیانت کردهام.
امام علی: (امام خود همیشه مانند یک کارگر پرکار، کار میکرد، و از زحمت خود و با دست خود نخلستانهایی پدید آورده بود. هنگامی که درآمد این نخلستانها را میآوردند – و گاه مبلغ فراوانی هم میشد – همه را به مستمندان و نیازداران میداد؛ و یکبار که چنین کرد، بلند شد و به سوی بازار رفت و شمشیر خود را برای فروش عرضه کرد، و گفت): اگر شام امشب را میداشتیم، شمشیرم را نمیفروختم؛ و در آخر هم همه نخلستانهایی را که پدید آورده بود وقف کرد؛ و «اوقاف علی» معروف بود.
امام علی: (یکی از شخصیتهای بسیار برجسته و مشهور بصره را به نام ابوالاسود دئلی به قضاوت بصیره گماشت، سپس اندکی نگذشته بود که او را – با وجود نداشتن نیروی انسانی کافی – از قضاوت عزل کرد. قاضی معزول پرسید: چرا مرا عزل کردی، با اینکه نه جنایتی کردهام، نه خیانتی؟! گفت: (درست است)، لیکن یک روز دیدم به هنگام سخنگفتن با مراجعهکننده به دادگاه، صدایت را کمی از او بلندتر کردهای!
و آیا انسانیت تاکنون چنین مرزبانی برای ارزشهای خود دیده است، که اجازهندهد، قاضی سالخورده متشخصی، صدایش به هنگام گفتگو، با یک مجرم، از او بلندتر کند؟ هیهات! آیا تمدن روم و یونان چنین اخلاق قضاوتی داشتهاند، یا در اروپای بعد از رنسانس چنین چیزی دیده شده است، آمریکا که هیچ …
امام علی «ع» در دستوری که برای اداره مصر مینویسد (عهدنامه مالک اشتر) مینویسد، ۳۰ بار درباره حقوق و کرامت انسان سخن میگوید و سفارش میکند، اصلاً میتوان گفت، کتاب «نهجالبلاغه» او کتاب انسان است.
یکی از عالمان پردانش اسلامی، یعنی علامه جعفری – که دوست من نیز بود، و ۴ سال پیش درگذشت – در رسالهای از مزایای اسلام سخن گفته است، بعضی نکات آن را برای ملاحظه شما میآورم. این قسمت درباره حقوق اسلامی حیوانات است:
۱- هر جانداری که در اختیار کسی قرار گیرد، باید همه وسائل زندگی آن جاندار را تهیه و تأمین کند.
۲- اگر صاحب جاندار درباره مطلب یارش کوتاهی کرد، باید حاکم اسلامی او را به این کار وادارد، و اگر نشد باید خود حاکم زندگی حیوان را تأمین کند.
۳- اگر جاندار، بچه شیرخوار داشته باشد، باید به اندازه کفایت تغذیه بچه، شیر در پستان مادر بماند، از اینرو شیر فقط به اندازه غذای بچه بود دوشیدن مادر حرام است.
۴- کسی که شیر میدوشد، باید ناخنهایش را بگیرد تا حیوان اذیت نشود.
۵- دشنامدادن به حیوان و زدن و لعنتکردن آنها حرام است.
۶- شکار حیوانات برای تفریح و بدون احتیاج حرام است.
۷- شکار جوجه پرندگان در آشیانه حرام است.
۸- باید کسی که متصدی کار حیوانات میشود، آدمی خشن نباشد، تا ظلمی و اجحافی بر حیوان نرود.
۹- بر حیوان سواری باید آنقدر سوار نشد که حیوان خسته گردد.
۱۰- با حیوانی که نقصی دارد و نمیتواند خوب راه رود باید با کمال مدارا رفتار شود … تا ماده ۳۰.
آری، عالیجناب! اگر چه نامه قدری طولانی شد، لیکن فرصت گفتگو با شما مغتنم بود؛ و اینهمه، قطرهای بود از دریای هدایت و تربیت انسانی اسلام. من امیدوارم فرصتهایی برای آنجناب پیش آید – اگر چه گهگاه – و همان ۲ جلد تقدیمی را که دارای ۱۰ باب، و فصلهای اصلی و فرعی بسیار است بخوانند؛ و ایکاش جلد ۶ نیز ترجمه شده بود و به حضورتان تقدیم میگشت.
آنچه را بعنوان نمونه برای شما – از قرآن و پیامبر اکرم و امام علی – نقل کردم، برای شناختی اجمالی بسنده است، لیکن حق اسلام و سرمایه گرانقدری را که اسلام برای بشریت بر جای گذاشته است درست شناخته نیست. آیا عاشورا چه بود و چه روزی بود؟ عاشورا روز طلوع راستین خورشید است. این روز، روز بشریت و همه انسانها و همه ارزشهای متعالی است. پس چرا – دستکم – همه جهان در این روز – برای احترام به انسانیت کلی – یکساعت تعطیل نشود؟
اما روزی خواهد رسید که حقایق روشن شود. به گفته خود شما:
«روزی خواهد رسید که تاریخ بطور عینی نوشته شود، تاریخ ساخته خواهد شد، مردم، توده ها، تاریخ را میسازند …»
و روزی که تاریخ ساخته شد، و به همه چیز با چشم انصاف نگریسته گشت، معلوم خواهد شد که در قلمرو طلوع خورشید، از آغاز تمدن تاریخ و تمدن تاکنون، چنین هادیان و مربیان و پشتیبانانی برای بشر و حفظ حقوق بشر و پاسداری از کرامت انسان کمتر به هم رسیده است.
سخن از حقوق بشر به میان آمد، آقای فیدل کاسترو! آیا این حقوق بشر، حقوق بشر است، یا دستاویز قدرتهای شیطانی با حق «وتو»؟
آیا با همه عرض و طول تمدن معاصر، انسان امروز از هر روز بیچارهتر نیست؟
آیا تفاوت طبقاتی و فقر معیشتی امروز در جهان بیداد نمیکند؟
آیا در کشورهایی بهترین غذاها – بعنوان غذای زیادی – دور ریخته نمیشود، در حالی که فرزند انسان در جای جای کره زمین از نداشتن قوت لایموت جان میدهند؟
آیا بیمارستانهای مجهز به بهترین تجهیزات در یکسوی جهان، و انسانها و اطفال بیدوا و درمان در سویی دیگر، برای انسانیت معنایی و آبرویی گذاشته است؟
آیا این کاخنشینان مدعی، حیاتی انسانی دارند یا حیوانی؟
آیا انسانی که در فکر انسان دیگر نیست و از غم او و گرسنگی او و درد معنوی و بیماری او رنج نمیبرد، انسان است؟
آیا دانشمندان علوم نظامی و اسلحهسازی به بشریت جنایت نکردند، که این سلاحی مدرن را برای این آدمخواران پوشتزده ساختند؟
آیا چه چیز در برابر این کار گرفتند، که ارزش این جنایت کبیر را داشت؟
جناب آقای کاسترو!
آیا این سازمان ملل، سازمان ملل است یا سازمانی دارای انواع سیستمها و تنزدنها از بار تکلیف و زبونی در برابر جباران.
آیا مردم فلسطین، بوسنی و هرزگوین، افغانستان و … بشر نبودند و نیستند و حقوق بشری ندارند؟ و قبلاً مردم کوبا و مردم ژاپن و …
آیا هر روز که خورشید بر کاخ سازمان ملل میتابد، با چشم تمسخر – که حاکی از تمسخر انسانیت است به دست این کاخ – به آن نمینگرد؟
آیا دولتمردان آمریکا بویی از انسانیت بردهاند؟ مگر این ظلم بیپایان و برون از اندازه آنان نیست، که مظلومانی را به عکسالعملی اندک وامیدارد (که آنهم نباید باشد). آنگاه همان را بهانه میکنند، و در هر جای زمین که دستشان برسد، بدتر از هر حیوان خونخوار وحشی، خون انسانها را میریزند؟
جناب آقای کاسترو! اگر با شما درد دل و گلهگذاری نکنیم، با چه کسی درددل کنیم؟
ملت ما که در این عصر اخیر توانست سلطنتی بسیار قدرتمند را ساقط و نابود کند و ارتشی مجهز را در برابر خود خاضع سازد، و مستشاران فاسد و مفسدهانگیز و سراسر سوءنیت آمریکایی را – با آن شمار بسیار – از کشور ایران بیرون اندازد، و لانه جاسوسی را (که نام مستعار سفارت بر خود داشت)، باز پس گیرد، و دو تن از رجال آمریکا را – که قصد سفر به ایران را داشتند – در میان هوا و زمین توقیف کند. نگذارد پا به ایران گذارد (و مجبوراً در ترکیه فرود آیند)، و همچنین هشت سال جنگ نابرابر تحمیلی را تحمل کند و همه تحریمها را از سر بگذراند، همه از این بود که دوباره روحی از «قرآن» در کالبد او دمیده شد و خونی از «عاشورا» در رگهای او به جوش آمد و اگر هر سال در مجالس مینشست و بر حسین و یاران و خاندان اسیرشده او – به دست اشقیا – گریه میکرد، در عاشورای انقلاب، در معابر و میدانها بپا خاست و خون حسین را بر رواق بلند زمان پاشید و زندگی ظلمپذیر را زندگی ظلمستیز کرد.
البته ما هنوز موفق نشدهایم، احکام سیاسی، اقتصادی، قضائی و اجتماعی و انسانی اسلام را در این مملکت عملی کنیم، عوامل فراوان و ایادی طرار نفوذی و مهاجمات گوناگون دشمن، و عدهای سست عنصر و دنیاطلب در داخل – حتی داخل نظام – مانع اسلامیشدن راستین کشور شدهاند، اما به تعبیر شما، «باید به اصلاحات دردناک و اجتنابناپذیر» دست زد، و امید است که مقامات بالای کشور گوششان را برای شنیدن حقایق و چشمشان را برای دیدن واقعیات – با هر وسیلهای که ممکن است – بگشایند – تا اسلام را عملی کنند – همه اسلام را – و ملت را نجات دهند ما همه ملت را و دست تکاثر و سرمایهداری و ارتجاع و کمعقلی را از دامان انقلابی خورشیدسان کوتاه سازند؛ و به گفته شما: «در شرایط حاضر، فوقالعاده شخصی صحبت کنند، با عینیت فوقالعاده، صراحت، صداقت و درستی و مخفینکردن هیچ چیز …»
همچنین این سخن شما را – که چه بسیار نزدیک است به تعالیم انقلابی اسلام – باید به یاد دارند: مردم کوبا زنجیرههای خود را شکستهاند و شکستن زنجیرههایی که آنها را در قید بردگی نگه میداشت؛ بر امتیازات پایان دادند، به بیعدالتیها پایان دادند.۱ (و اینها روح انقلاب است).
من سخنانم را، بنام «سخنان اسلام» – در لحظاتی تاریخی – با یکی از مردان بزرگ تاریخ معاصر در میان گذاشتم، مدارک همه آنها موجود است و مقداری عمده در کتاب «الحیاه» ذکر شده است. در نامه نیاوردم – نه مدارک را و نه متن عربی آیات و احادیث را – تا نوشته بسی بطول نینجامد. امیدوارم آنجناب در فرصتهایی این نامه ویژه را از نظر بگذرانند.
من از درگاه خداوند متعالی میخواهم که عدالت را بر جهان بگستراند، و زمینههای رشد انسان و انسانیت را فراهم سازد و ملتها – بویژه ملت نجیب و مقاوم کوبا – را از سلامتی، آزادی، عدالت، رشد و سعادت برخوردار سازد؛ و سایه آن مرد حرکت و تأثیر را و حماسه و اقدام را بر سر ملت خویش مستدام بدارد، و بازوی شما و یارانتان را در برابر آمریکا هر چه پرتوانتر سازد، و قلبتان به مقاومت نگاه دارد، و همه مستضعفان جهان را نجات بخشد؛ و رنج وجدان بشری را از اینهمه تفاوت و ظلم، با سرنگونسازی ظالمان و مستکبران، زایل گرداند.
والسلام
با احترام بسیار
محمدرضا حکیمی ۵/۵/۱۳۸۱
سلان خداوند بر روان مطهر جناب آقای حکیمی
خداوند ایشان را در زمره ی اولیاءالله قرار دهند به برکت این ایام محرم