به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، چند روز قبل، اهالی یک مجتمع مسکونی در مشهد به تعقیب دزدی پرداختند که به قصد سرقت موتورسیکلت وارد پارکینگ شده بود.
پس از تماس ساکنان مجتمع با پلیس ۱۱۰، بلافاصله گشت انتظامی کلانتری شفای مشهد از راه رسید و حلقههای قانون را بر دستان این سارق جوان گره زد. با انتقال وی به دایره تجسس کلانتری، بازجوییهای تخصصی از وی با نظارت مستقیم سرگرد علی امارلو (رئیس کلانتری) آغاز شد. بررسیها نشان داد: متهم که سوابق کیفری دارد چند روز قبل نیز موتورسیکلتی را از همین مجتمع مسکونی سرقت کرده بود به همین دلیل بازجوییهای فنی برای کشف سرقتهای احتمالی دیگر وی توسط گروه ورزیدهای از افسران تجسس به سرپرستی سروان آریایی ادامه یافت. آن چه میخوانید گفتگو با این دزد حرفهای است که قرار بوده پرونده وی در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری مورد بررسیهای کارشناسی و روان شناختی قرار گیرد.
بیشتربخوانید
خودت را معرفی کن. ه -ق هستم.
نام مستعار هم داری؟ بله گاهی دوستانم گودزیلا صدایم میزنند.
چرا به این نام معروفی؟
از دوران کودکی و نوجوانی به این هیولا و موجود خیالی علاقهمند بودم. از طرفی خانواده ما جزو خلافکاران منطقه بودند و تعدادی از برادرانم در شرارت شهرتی داشتند. من نیز برای این که نزد آنها کم نیاورم این نام را بر خود نهادم. از سوی دیگر از این که دوستانم گودزیلا صدایم میزدند احساس قدرت میکردم!
چند سال داری؟
۴۲ سال دارم.
اهل مشهدی؟
بله و در حاشیه شهر سکونت دارم.
چقدر درس خواندی؟
تا کلاس چهارم ابتدایی درس خواندم.
چرا ادامه تحصیل ندادی؟
علاقهای به درس و مدرسه نداشتم. از طرف دیگر به دلیل نزاعهای مکرر در مدرسه و ضرب و شتم معلمان و دانش آموزان از مدرسه اخراج شدم.
شغلت چیست؟
قبلا رنگ کاری میکردم، اما مدت دو سال است که کارتن خواب هستم.
چند خواهر و برادر داری؟ ۱۲ برادر و ۹ خواهر تنی و ناتنی دارم، چون پدرم سه همسر داشت و من فرزند چهارم از همسر دوم پدرم هستم البته ناگفته نماند که سه نفر از برادرانم از دنیا رفتند.
چرا؟
برادر بزرگ ترم در سال ۱۳۸۰به اتهام قتل و شرارت اعدام شد. او جنون و مشکل روانی داشت و همه را آزار میداد به طوری که ما همگی از مرگ او خوشحال شدیم! برادر دیگرم نیز ۱۵ فقره سابقه محکومیت کیفری داشت که چندین فقره آن مربوط به شرارت و حمل سلاح بود و حدود ۹ ماه قبل به صورت مشکوکی از دنیا رفت و برادر دیگرم نیز در حالی که در زندان به سر میبرد فوت کرد.
در دوران کودکی و نوجوانی ات با چه کسانی زندگی میکردی؟ با مادر و خواهر و برادرانم زندگی میکردم. پدرم ماهها به دیدارمان نمیآمد. او دایم الخمر بود و تعادل روانی نداشت. هر وقت به خانه میآمد به بهانههای واهی مادرم را به باد کتک میگرفت.
پس ارتباط صمیمانهای با پدرت نداشتی؟
خیر من از پدرم متنفر بودم. او همواره ما را مورد اذیت و آزار روحی و جسمی قرار میداد.
پدرت نیازهای مادی تان را تامین میکرد؟
خیر مادرم در خانههای مردم کارگری میکرد تا مخارج زندگی مان تامین شود. من و برادرانم نیز از بچگی سر کار رفتیم.
تلخترین خاطره دوره کودکی ات را به خاطر داری؟
بله! پدرم در یکی از روستاهای اطراف مشهد یک اسب سیاه داشت. من خیلی به آن اسب علاقهمند بودم. یک روز پدرم من و دو نفر از برادران ناتنی ام را به آن روستا برد. او آنها را سوار اسب کرد، اما به من اجازه سوار شدن نداد و این در حالی بود که من از آنها بزرگتر بودم. وقتی اعتراض کردم پدرم با آجر و کلوخ به جانم افتاد وآن قدر کتکم زد که تمام صورت و بدنم خونین و مجروح شد و بیهوش شدم. شدت جراحات به گونهای بود که تا پای مرگ رفتم. هنوز هم پس از سالها آثار آن کتک کاری روی صورتم هست (متهم ماسکش را برداشت و آثار به جامانده از ضرب و جرح را روی صورتش نشان داد)
چه آرزویی در دوران کودکی ات داشتی؟
متهم در حالی که سعی میکرد اشک هایش را پنهان کند گفت: هیچ آرزویی نداشتم. فقط دوست داشتم مثل آدمهای معمولی زندگی کنم.
معتادی؟
بله از سال ۸۵ مصرف مواد مخدر را آغاز کردم.
چه شد که مصرف مواد مخدر را آغاز کردی؟
برادر ناتنی ام معتادم کرد. او که تنها چند ماه از من کوچکتر بود همیشه به من حسادت میکرد و از سر انتقام جویی من را ترغیب کرد که شیره تریاک استعمال کنم.
چه شد که مصرف مواد مخدر صنعتی را آغاز کردی؟
سال ۸۷ در یک قمارخانه با دختری به نام «الف» آشنا شدم که ۱۹ ساله بود وبه شیشه و کریستال اعتیاد داشت و من نیز به واسطه دوستی با او به مصرف مواد مخدر صنعتی (کریستال) روی آوردم.
رابطه عاطفی ات با «الف» به کجا رسید؟
از او جدا شدم و یک سال بعد با «میم» ازدواج کردم.
چگونه با همسرت آشنا شدی؟
ازدواج مان به صورت سنتی بود.
اکنون ارتباطت با همسرت چگونه است؟
مدت هفت سال است که جدا از یکدیگر زندگی میکنیم.
فرزند هم داری؟
بله یک دختر و یک پسر ۸ و ۱۰ ساله دارم. دخترم نزد مادرش و پسرم با مادرم زندگی میکند.
چگونه به کار خلاف روی آوردی؟
با اعتیاد به مصرف مواد مخدر صنعتی انگار در دنیای دیگری زندگی میکردم. از طرفی هزینه استعمال مواد مخدرم بیشتر شد و در حالی که به جمع آوری ضایعات روی آورده بودم با زنی به نام «ن» آشنا شدم. او هم به شیشه و کریستال اعتیاد داشت و در حاشیه شهر از راه خلاف و خرید و فروش مواد مخدر روزگارش را میگذراند و من از او محافظت میکردم و بادیگارش بودم تا زیر سایه حمایتهای گودزیلا، شرور محله خلاف کند و کسی مزاحمش نشود! پس از مدتی هم او را به عقد موقت خود درآوردم، اما مدت سه ماه است که «ن» توسط ماموران دستگیر شده و دوران محکومیت اش را در زندان میگذراند.
چند فقره سابقه کیفری داری؟
به جرم حمل مواد مخدر و سرقت هر کدام دو بار و به جرم قماربازی یک بار راهی زندان شدم.
زندان را چگونه جایی میبینی؟ زندان جای خوبی است اگر آدم «آدم» بشود!
چرا پس از بازگشت از زندان زندگی جدیدی را شروع نکردی؟
من هیچ وقت در زندگی راهنمای خوبی نداشتم. وقتی از زندان آزاد میشدم باز هم در جمع خلافکاران قرار میگرفتم و به اعتیاد و کار خلاف روی میآوردم.
شما به اتهام سرقت موتورسیکلت از مجتمع مسکونی دستگیر شدید. در این باره چه توضیحی دارید؟
بله اتهام سرقت را قبول دارم. روز گذشته به همراه دوستم «الف» معروف به جگرکی به همین مجتمع مسکونی رفتیم و یک موتورسیکلت را سرقت کردیم. امروز هم به تنهایی به همین مجتمع آمدم و مجدد موتورسیکلت دیگری را سرقت کردم.
چه نسبتی با «الف» داری و چه مدتی است که او را میشناسی؟
نسبتی با او ندارم. در کمربندی که محل تجمع معتادان است با او آشنا شدم. او هم مانند من کارتن خواب بود و پیشنهاد داد که به اتفاق هم سرقت انجام دهیم.
نحوه سرقت موتور سیکلت را شرح دهید؟
ابتدا «الف» وارد مجتمع شد و به من گفت بیا داخل، من هم پشت سرش حرکت کردم. او سوییچی را از داخل جیبش بیرون آورد و روی همه موتورسیکلتها امتحان کرد. من هم در قسمت سرویس بهداشتی پنهان شدم تا این که یکی از موتورسیکلتها که قفل گردن نداشت روشن شد، سپس موتورسیکلت را از مجتمع بیرون آوردیم و فرار کردیم.
بعد از این که با موتورسیکلت سرقتی از مجتمع خارج شدید کجا رفتید؟
من راکب موتورسیکلت بودم و «الف» سرنشین بود. با هم به قبرستانهای چاهشک رفتیم. «الف» باتری موتورسیکلت را برداشت و به منزل یک مواد فروش رفت و با دو بسته مواد مخدر حاوی شیشه و هروئین بازگشت. بسته حاوی شیشه را به من تحویل داد و بسته هروئین را خودش گرفت. او ادعا کرد باتری موتور را ۳۰ هزار تومان فروخته است که من میدانستم دروغ میگوید، ولی خمار بودم و چارهای جز قبول حرف او نداشتم. در حین استعمال مواد مخدر از غفلت «الف» استفاده کردم و موتورسیکلت را برداشتم و به محلهای رفتم که در آن کار خلاف انجام میدادم و قمار میکردم. موتورسیکلت را مقابل منزل «ج» پارک کردم و به مبلغ ۸۰۰ هزارتومان به او فروختم.
با پول فروش موتورسیکلت چه کاری انجام دادی؟
لباس خریدم، مواد مخدر تهیه کردم و به قمارخانه رفتم و بخشی از آن را هم قمار کردم که متاسفانه باختم. فردای آن روز موتور سیکلت دیگری را از همان مجتمع سرقت کردم که توسط ماموران دستگیر شدم.
هدفت در زندگی چیست؟
الان هیچ هدفی ندارم، ولی آرزو دارم روزی مواد مخدر را کنار بگذارم و همسر و فرزندانم را زیر پر و بال خود بگیرم.
نگاهت به آینده چیست؟
آینده ام را سیاه، تاریک و مرگبار میبینم.
خوشبختی را چگونه معنا میکنی؟
اگر سالم زندگی کنی یعنی خوشبختی!
چه کسی را در سرنوشت پیش آمده مقصر میدانی؟
اول خودم و بعد پدرم را مقصر میدانم.
اگر به گذشته برگردی چه مسیری را در زندگی ات انتخاب میکنی؟
نمیدانم! دوست دارم به شما بگویم مسیر درستی را انتخاب میکنم و انسان بهتری خواهم شد، اما با خانوادهای که در آن به دنیا آمدم و رشد کردم فکر نمیکنم آدمی غیر از گودزیلا بشوم! از تعداد ۱۲ پسری که پدرم داشت همگی معتاد و خلافکار شدند حتی یک نفر مسیر درست را انتخاب نکرد...
چه توصیهای برای جوانان داری؟
کاش من برایشان همچون آینه عبرت باشم تا سراغ مواد مخدر و رفیق بازی نروند. جوانان بدانند انتهای مواد و خلاف به تباهی خواهد رسید .
منبع: روزنامه خراسان
انتهای پیام/