به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، «برای من یکی در این خانه مرده و آن هم این درخت است. شهرداری به من میگفت باید این درختها را ببری و جایش پارکینگ درست کنی، چون اینجا بیش از ۵۰۰ متر است. اما من زیر بار نرفتم. من برای حفظ این درختها، ستون خانه را جایی طراحی کردهام که به ریشه آنها آسیبی نرسد.»
خانهاش را خودش طراحی کرده است. دیوارهای آجری با مواد و مصالح استفاده شده در بنا بی هیچ رودربایستی خودنمایی میکنند. صدای هیچ ماشینی از دیوارهای آجری به داخل نمیآید. سمت چپ و راست سالن ورودی دو درخت کاج ۱۰۰ و ۸۰ ساله قد کشیده اند. تاجِ درخت ۸۰ ساله را توفان قطع کرده است و هر کاری کرده تا او دوباره جان بگیرد نشده که نشده است.
با طبیعت کار دارد و آنقدر فضای خانه اش امن است که پرندگان از هر گوشهای برای لانه سازی و تخم گذاشتن استفاده کرده اند. داخل خانه با صنایع دستی، مجسمههایی از ضیائیان (مجسمه ساز کُرد) و کارهای خودش دیزاین شده است. شومینه خانه اش که زلزله هشت و نیم ریشتر را رد میکند همچنان با چوب میسوزد.
ساعت ۱۰ صبح یک روز گرم در خانه اش حاضر میشویم و سعی میکنیم ساعت ۴ بعد از ظهر از او و خانه پر احساسش دل بکنیم. گرچه گاهی با سوال هایمان اشکش هم در میآوریم و عصبانیش میکنیم، اما او در این چند ساعت ما را مهمان خندهها و طنازیهای صحبت هایش میکند و ۳۰ هزار جلد از کتاب هایش را که دو طبقه از خانه را به آنها اختصاص داده، نشانمان میدهد.
سیاوش تیموری یکم تیر ۱۳۱۶ به دنیا آمده و یکی از معماران سرشناس ایرانی و از چهرههای مطرح نسل دوم معماران نوین ایران است. با اینکه پدرش یکی از ثروتمندان دوره خودش بوده، اما او در سن پایین از خانواده اش جدا میشود و روی پاهای خودش میایستد. به گفته خودش نسل اول شهرنشینان است و در محله سنگلج، چهارراه عزیز خان، پشت بهداری، کوچه باج آلانلوها زندگی میکرده است. کلاس اول تا ششم ابتدایی را در مدرسه فیروزکوهی گذرانده است.
تیموری بعد از آنکه شاگرد اول دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران میشود بورسیه تحصیل در فرانسه را میگیرد. دوره (DPLG) را در دانشسرای عالی ملی هنرهای زیبای پاریس میگذراند و حتی جایزه انجمن معماران فرانسه را در کنار جایزههای مختلف دیگر میگیرد و در سن ۲۸ سالگی کنار «لوکوربوزیه» معمار مشهور سوئیسی که او را چشم عقابی خطاب میکرده، به مدت هفت ماه پروژههای اجرایی را انجام میدهد.
حالا تیموری سال هاست که در ایران زندگی میکند و گذرش دیگر به پاریس نخورده و عضو انجمن مفاخر معماری ایران است.
این معمار از بین مصالح ساخت و ساز بیشتر به بتن عشق میورزد و معتقد است بتن مادهای است که هر کاری دوست داری میتوانی با آن انجام دهی و همان طور که کتابش درباره بتن را ورق میزند، میگوید «قرار بود روزی این کتاب چاپ شود، اما به دلیل برخی مشکلات این اتفاق نیفتاد. کارهای بی نظیری میتوان با بتن کرد.»
در ادامه گفتوگو با این معمار را میخوانید:
چطور شد که با "لوکوربوزیه" همکار شدید؟
دنبال این بودم که کار را از یک شخصیت بزرگ یاد بگیرم و یکی از دوستان، من را به لوکوربوزیه معرفی کرد. این طور نبود که از ابتدا با من صمیمی باشد و وقتی که طرحها و کارهایم را دید و متوجه استعدادم در طراحی شد به من اعتماد کرد. هیچ معماری به اندازه عالیجناب لوکوربوزیه درکی از فضا و زمین نداشت. فکر میکنم بخش زیادی از موهای من را او کنده است چرا که همیشه موهایم را میکشید و میگفت «تو باید ۳۸ سال پیش به پُست من میخوردی.» متاسفانه خوش شانس نبودم، چون لوکوربوزیه هفت ماه بعد از آشنایی مان در جنوب فرانسه غرق شد و از دنیا رفت.
لوکوربوزیه معماری ایران را چه اندازه میشناخت؟
یک بار درباره طرحی صحبت میکردیم که من چهل ستون اصفهان را برایش مثال زدم و گفت باید آنجا را ببینم و من عکسش را نشانش دادم. گریه کرد گفت «ای کاش به جای هند دستم در ایران بند میشد. معماری غنیای در ایران دارید و قدرش را بدانید.»
چطور با معماران مطرح دنیا مثل "لوئیکان" آشنا شدید؟
به واسطه کارهایم. میدانستند من ابداع کننده برخی از معماریها هستم و خودشان تماس میگرفتند. برای مثال" ژرژ کاندلیس" یونانی شاگرد لوکوربوزیه بود و با "جان وودز " معمار انگلیسی دفتر داشتند. وودز به دلیل مشکلات قلبی از دنیا رفت و کاندلیس به من پیشنهاد داد که به جای او کار کنم.
به خاطر میآورید چند ساختمان ساخته اید؟
در ایران حدود ۱۵۰ ساختمان و بناهای خارج از کشور شاید به یکصد و اندی بنا برسد.
شما پروژههای بسیاری درفرانسه اجرا کردید. چطور وارد این پروژهها میشدید؟
در فرانسه اسم من را "سیا کنکوری" گذاشته بودند، چون روی هر کنکوری دست میگذاشتم جایزه آن را میبردم. یک بار سندیکای معماران فرانسه، کنکوری برگزار کرد و محلی را پیشنهاد داد تا مسکنهایی ساخته شوند که ارتفاعش بیشتر از سه طبقه نباشد، میزان زمین و تعداد اتاق خوابها هم مشخص بود. من در این کنکور شرکت کردم.
محاسبه کردم طبق جدولهای شهرسازی نفری ۱۵ متر فضای سبز برای خانهها نیاز داشتم یعنی یک خانواده سه نفری ۴۵ متر فضای سبز میخواست. زمین را مطالعه کردم و متوجه شدم پارکینگ را نمیتوان در زیرزمین ساخت، زیرا سه متر زیر آن مترو عبور میکرد.
همه پارکینگها باید در سطح ساخته میشد که با این کار به هر نفر نیم متر فضای سبز میرسید. بعد از تحقیقاتی که انجام دادم گفتم این پروژه اشتباه است و آنها جواب دادند تا کنون حدود ۷۰۰ نفر در این پروژه شرکت کردند و اگر اشتباه است شما شرکت نکن.
برای اولین بار رامپی طراحی کردم که پارکینگ هر واحد در همان طبقه قرار بگیرد و اسم طرحم را "تور بابیلون" (برج بابِل) گذاشتم و نتیجه آن برج باغ شد. قضاوت این کنکور را "کنزو تانگه" از ژاپن، "پِی" از آمریکا و "اِسترلینگ" از انگلیس به عهده داشتند.
پروژه من جایزه اول سندیکای معماران فرانسه را گرفت گرچه این طرح در فرانسه اجرا نشد، اما چون کنکور ملی بود از من خواستند که ملیتم را تغییر دهم، اما من چنین کاری نکردم. حالا در شیراز فردی برای ۱۰۰ هزار متر مربع زمین ۵۷۰ میلیارد تومان باج داده تا طرح "برج باغ " من را بسازد، اما در آنجا دیگر ماشین بالا نمیرود و داستان دیگری دارد.
شما حساب کن در تهران فضای سبز برای هر نفر حدود هشت دهم متر مربع است. فکرش را بکنید چه خبر میشود؟ به همین دلیل است که داریم خفه میشویم و جای نفس کشیدن نیست. تهران شهری بی هویت است. هر چه کارخانه هست بین تهران و کرج ساخته شده است و دود این کارخانهها به سمت تهران میآید. اواخر حکومت شاه بود طرح دریاچه چیتگر را مطرح کردند.
من طرح ۱۲ دریاچه دادم، اما آن طرح امروز به منطقه ۲۲ تهران تبدیل شده است. هر کسی که یک واحد آپارتمان آنجا میخرد چند ماه بعد با نصف قیمت میفروشد و فرار میکند. چرا تهران آنقدر خاکستری است؟ چون باد ماکرو از اقیانوس اطلس از غرب به شرق جاری است و باعث میشود هوای آلوده به سمت تهران بیاید.
دیگر چه پروژههایی انجام دادید؟
فرودگاه "شارل دوگل" فرانسه را هم من طراحی کردم. نقشههای فاز دو و اجرای فرودگاه دوگل توسط پل آندرو انجام شده است، اما کانسپت اولیه با الهام از پنجه دست و با چشماندازی برای شاخههای گسترش فرودگاه و تغییر سایز هواپیماها در آینده توسط من شکل گرفت. در آن زمان در شرکت ساختمانی فرانسوی روژه تایبر فعالیت میکردم. آندرو بعد از تایید کانسپت اولیه برای مذاکرات و انجام سیاستهای شرکت طرف قرارداد حضور داشت و کارهای مربوط به آن را انجام داد.
من معتقدم معماری بیمارستانها، دانشگاهها و فرودگاهها فضاهایی هستند که باید به شاخههای گسترش آنها توجه شود، زیرا با توجه به نیاز ساکنان یک شهر در آینده، باید این اماکن بنا بر تکنولوژی بهروز شوند.
برای فرودگاه امام خمینی (ره) هم به من مراجعه کردند، اما ۲۰۰ هزار متر کسری دارد و من هم به دلیل عدم پرداخت حق الزحمه مناسب نپذیرفتم. فرودگاهها یکی از پروژههای ناتمام محسوب میشوند و باید قابل گسترش باشند. چرا فرودگاه دوبی شبیه سوسیس در حال پیشروی است؟ چون طوری طراحی شده که قابل گسترش باشد. بارها از من طرح خواسته اند، اما دستمزدم را نداده اند به همین دلیل اگر دنبالم بیایند حاضر نیستم دیگر کاری انجام دهم.
من حتی در برخی از کارهایم در اروپا از معماری ایرانی الهام گرفته ام و دهکدهی فرهنگی در مرز فرانسه و سوئیس را با الهام از معماری ماسوله ایران ساختم. زمانی طرح "مرکز پومپیدو" را برای "راجرز" و "پیانو" دادم که آنان هم با طرح من به نام خودشان در مسابقه شرکت کردند و جایزه اول را گرفتند.
در آن طرح دست به ترکیب اطراف سایت نزدم و فقط گودال باغچهای ایجاد کردم که مترو از زیر زمین بالا بیاد و "بورس پاریس"، "سن اوستاش"، "معماری گوتیگ" را حفظ کردم. زمانی که طرح اول شد و برای قضاوت مردم به اشتراک گذاشتند یک قصاب فرانسوی نوشته بود «روزی که طراح آن دست به ساختار این بافت بزند او و سازنده هایش را خودم ترور میکنم.»
من به دیدار قصاب رفتم. برایم جالب بود که در کتابخانه اش کارهای "میس ون دروهه" معمار آلمانی و مکتبهای قدیم معماری داشت. با خودم گفتم یک قصاب با این کتابها چه کار دارد؟ کلی با من بحث کرد و خواست نهار پیش او بمانم. گفت پدر و پدر بزرگ من اینجا با گوته خاطره دارند و اجازه نمیدهم جایی را خراب کنید. برایش درباره طرح توضیح دادم، اما باز قانع نشد.
من گیاه خوار بودم و او برایم استیک پخت و بعد از اینکه غذایم تمام شد تازه متوجه شدم چه چیزی خوردم. آنقدر بافت گوشت لطیف بود که اصلا متوجه نشدم چه چیزی میخورم. وقتی هم از او رمز کارش را پرسیدم گفت قصابهای شما آناتومی گوسفند را نمیشناسند.
اگر من در فرانسه مانده بودم یکی از خدایان معماری بودم.
چرا همان جا نماندید؟
میدانید اخلاق من چگونه است؟ این ظرف کوچک را ببینید. یکی از دوستانم روز تولدم برایم هدیه آورده. خاک ایران است. من این خاک را با کل اروپا عوض نمیکنم. همسر اولم سوئدی بود و بعد از انقلاب به همراه دو دخترم از ایران رفتند، اما من نتوانستم ایران را ترک کنم و از هم جدا شدیم.
اگر به خاک ایران انقدر علاقه دارید چرا ما در کشورمان اثری از سیاوش تیموری در قد و قامت ثبت ملی نداریم؟
من در ایران پروژههای زیادی کار کرده ام و اصلا مهم نیست که کسی نمیداند این کارهای من است. کسی که اهلش باشد من و کارهایم را میشناسد. دانشگاه جغرافیای ارتش هم طرح من است که حالا به دادگاه انقلاب تبدیل شده است. "برجهای سیروس" در خیابان ظفر را که ۳۳ طبقه بود من طراحی کردم. دو برج مستقل بود که وسط آن را دوختند و پلههای فرارش را به مردم فروختند. دیوارهای برشی آن را حذف کردند که من بابت این کار شکایت هم کردم.
همین هتل سیمرغ تهران که قبل از انقلاب کاربری دیگری داشت طرحش برای من است. دو زمین ۳۰۰ متری بود و دو اسکلت روی آن بود. بعد از انقلاب تصمیم گرفتند آن را به هتل پنج ستاره تبدیل کنند. هتل پنج ستاره نیم هکتار زمین میخواهد. من با اسکلت و مساحت موجودی که داشتیم مابه تفاوت مساحت را در دل خاک درآوردم و در نهایت آن هتل، چهار ستاره گرفت.
جالب اینجاست که در خاکبرداری آن به قنات خوردیم که سر از سفارت روس درآورد. استخوان بندی این ساختمان سه بعدی است. روی موتور خانه لولهای گذاشتم که آب قنات را از یک سمت به سمت دیگر برساند. ما که خاکبرداری میکردیم آب قنات قطع شد. یک روز کارگرها آمدند و گفتند چند نفر از داخل کانال بیرون آمدند.
من تعجب کردم که این کانال به کجا وصل است؟ در واقع پرسنل سفارت روسیه بودند و، چون آب سفارت قطع شده بود، دنبال دلیل قطعی میگشتند. بسیاری از ویلاهایی که من در ناحیه سه تهران ساخته ام قابلیت ثبت ملی دارند و هنوز هم اجازه تخریب به برخی از آنها را نمیدهند. همین خانهای که من در آن زندگی میکنم هم میخواستند ثبت ملی کنند که من اجازه ندادم.
چرا؟
چون تنها دارایی من همین خانه است و بعد از من به پسرم که ازهمسر دوم عزیزم که در انگلیس زندگی میکند، میرسد.
در صحبت هایتان اشاره کردید که عاشق بتن هستید. دلیل علاقه تان به این ماده چیست؟
هیچ مادهای نداریم که بیان احساسی داشته باشد. بتن به طبیعت نزدیک است و مثل گِل میماند به همین دلیل من به بتن و آجر علاقه زیادی دارم. آجر هم گِل پخته شده است و من آن را میپرستم چرا که خودش است و مثل شیشه و آلومینیوم نیست که ساختمان را زشت کند. شما جلوی یک ساختمان با نمای شیشهای حتی در سایه بایستید پوست تان را میسوزاند و متاسفانه معماران زیادی از جمله ف-د از این مصالح استفاده میکنند.
از کجا به این نتیجه رسیدید که مصالح ساختمان باید اعیان باشد؟
من از ابتدای کارم این موضوع را مد نظر داشتم و در دوران دانشجویی با هوشنگ سیحون درباره این موضوع بحثهای عجیب و غریب میکردم. وقتی طراحی میکنم استقوز فضا را میبینم. اسکیسها و کروکیهای من هیچکدام شبیه به سیحون نیست. کشف، ساختار ایستایی است که اجزا به آن ساختار آویزان هستند و اجازه نمیدهند آن ساختار را کشف کنید، چون جزئیات بسیاری دارد و چشم درگیر این جزئیات میشود. نتیجه کارهای من نقاشی نیست بلکه کشف ساختار است. لئوناردو داوینچی هم همین طور بود. برای آنکه ایستایی جزئیات را روی ساختار اصلی کشف کنید باید چشمهای تان را تار کنید.
من ساختار کلی و آجر را میبینم. بازارهای قدیمی و حتی خانه بروجردیها هم با آجر ساخته شده اند و تزئینات قلابی ندارند. تزئینات قلابی را کسی که درکی از فضا ندارد استفاده میکند و سر مردم را با جزئیات در معماری کلاه میگذارد در حالی که معماری این نیست. مثلا شومینههایی که در خانههای امروز ساخته میشوند شومینه نیستند.
من یک کتاب درباره شومینه نوشته ام که چگونه شومینهها دود نمیکنند. شومینه محاسبات عجیب و غریبی دارد که نظیر ندارد. شما نزدیک شومینه من سیگار بکشید دودش داخل خانه نمیپیچید و از کانال شومینه بیرون میرود. من کتابهای زیادی نوشته ام که فقط یک کتابم به نام «تناسبات» چاپ شده است. همچنین سیستم دوبلکس را من اشاعه دادم.
چرا کتاب هایتان چاپ نشده است؟
چون علمی هستند.
برای این کار به انتشارات مختلف مراجعه کردید؟
من به همه اعلام کردم، اما فقط یک کتابم چاپ شد. دومین کتابم «چگونگی اجرای بتن لخت و مراقبت آن در روند اجرا» بود که حاصل تجربیات خودم است. در این کتاب ۱۸ نوع سیمان را معرفی و معمارانی که روی بتن لخت کار کرده اند، معرفی کرده ام.
این روزها میبینیم که مصالح ساختمانی تغییر کرده اند و سنگ و شیشه طرفدار بسیاری دارد. چطوری در شهر قدم میزنید و معماری امروز خانهها را میبینید حرص نمیخورید؟
اگر من حرص نمیخوردم باید دو قرن زندگی میکردم. وحشتناک ناراحت میشوم. خیلی خوب است که تا حالا دِق نکرده ام. معماری ما به انحطاط کشیده شده است و جای بحث ندارد. فقط یک زلزله هشت ریشتری برای تهران کافیست.
یعنی راه حلی ندارد؟
به هیچ وجه. کوچههایی که ساختمانهای ده طبقه در آن بالا رفته را چه کار میتوان کرد؟ زمانی ما بیشتر از سه طبقه نمیتوانستیم در این محله بسازیم، اما حالا پول میگیرند و مجوز ساخت میدهند. بعضی از درختهای حیاط من شکستند. دلیلش را میدانید؟ ساخت و سازهای اطراف موجب تغییر جهش باد شده است. من درختان حیاط را طوری هرس کرده ام که ساختمانهای ده طبقه اطراف را نبینم.
شما یک موسسه برای معلولان در خارج از کشور هم ساخته اید. تا حالا به مراکز معلولین یا بهزیستی در ایران سر زدید تا ببینید معماری این مراکز تا چه اندازه متناسب با افرادی است که به آنجا مراجعه میکنند؟
افتضاح است. یک بار به بیمارستان کودکان سرطانی در خیابان شریعتی پایین میرداماد سر زدم و غش کردم. اصلا شبیه بیمارستان نیست. (چشمانش پر از اشک میشود). حق برای هیچکس نیاورد.
ما معماران بسیاری در دنیا داشتیم، اما چرا عده معدودی از آنان مطرح شدند؟
چون حرفهای نویی را مطرح میکردند که البته درست هم بود. برای مثال لوکوربوزیه آن زمان از منظر صحبت میکرد که کسی به این مساله فکر نکرده بود.
کارهای کدامیک از معماران معاصر برای شما قابل قبول است؟
فقط مهندس جواد حاتمی را قبول دارم که او هم از سال ۱۳۴۸ در دانشگاه تدریس میکرد تا اینکه بازنشسته شد. او آلمان درس خوانده بود و شاگرد "ایگون آیدمن" بود و بیشتر از پنج کار هم در ایران نساخته است.
از بین شاگردانتان چند نفر معمار خوب شده اند؟
از سال ۱۳۴۸ تا حالا تدریس میکنم و در این ۵۸ سال ۱۲ هزار نفر از شاگردهایم فارغ التحصیل شدند، اما فقط پنج نفر آنان مثل خودم شدند.
اسمشان را میگویید؟
"فرخ ذنوزی"، "اوهامو ساتو" که آسیستان (دستیار) "کنزو تانگو" شد و بیست سال پیش فوت کرد. "هوشنگ امیر اردلان" که نباید او را دستکم گرفت. "دکتر کریمی"، "مرتضی نگین تاج".
از نظر شما وظیفه یک معمار چیست؟
در مرحله اول باید جغرافیای طبیعی را بشناسد و بداند بنایی که میخواهد طراحی کند، کجا ساخته میشود. در کدام مدار میخواهد ساخت و ساز انجام دهد، زیرا سایه اندازی ساختمانها در مدارهای مختلف فرق میکند. جغرافیای انسانی را مد نظر قرار دهد و بداند برای چه فرهنگی ساخت و ساز انجام میدهد.
جغرافیای سیاسی را بشناسد و بداند برای چه قومی طراحی میکند. ما دو نوع نگاه داریم. با یک نگاه فقط میتوان تصور را مرور کرد و چیزی را نمیتوان ثبت کرد. اما دیگری نگاه با مکث است و زمانی که نگاه میکنی یک جا مکث میکنی و منجر به کشف و شهود میشوی. نگاهی که تفکر پشت آن باشد با کشف و شهود همراه است. پس در معماری باید درست نگاه کرد.
یک معمار باید در بعضی مسائل سریع تصمیم گیری کند. معماری شنیدنی و بوییدنی هم است. هر معماری که با طبیعت کار کند و پنجره باز کند بوی آن را هم حس میکند و بیان حالش را هم متوجه میشود و همه این موارد نشان میدهد فضا بی نقص ساخته شده است.
فضایی که خدا آفریده را چرا باید با معماری اشتباه از بین برد؟ کوه خودش بنا است چطور آن را تخت میکنند و به جایش ساختمان میسازند؟ کوههای شمیران کجا هستند؟ من هفت ساله بودم که کوههای شمیران را از چهارراه عزیزخان میدیدم، اما امروز با ۱۸۵ سانتی متر قد کوههای شمیران را از منطقه شمیران هم نمیتوانم ببینم. ایران چهار اقلیم دارد که شامل گرم و مرطوب، سرد و کوهستانی، گرم و خشک، مناطق معتدل و مرطوب میشود.
در اقلیم گرم و مرطوب عواملی مثل طراحی معابر با عرض کم، طراحی بنا دور حیاط مرکزی مثل خانههای کاشان، بافتهای شهری کاملا فشرده مورد توجه قرار میگرفته. در این نوع اقلیم در بسیاری از بناها زیرزمین به عنوان انباری کاربری داشته است.
بناها بسیار ساده، کم تزئینات یا بدون تزئینات بودند. استفاده از کرکرههای افقی برای کنترل آفتاب، ایجاد ساباط در کوچههای سرپوشیده لازم است.
در اقلیم سرد و کوهستانی سرمای شدید زمستان، هوای معتدل در تابستان، اختلاف زیاد درجه حرارت هوا بین دمای شب و روز و بارش سنگین برف باید مورد توجه قرار میگرفته. در اقلیم گرم و خشک، بافت کاملا متراکم و فشرده، محصور بودن فضاهای شهری، ساختمانهای پیوسته، معابر باریک، نامنظم و گاهی هم طاق دار، قرارگیری بنا با توجه به باد و آفتاب، دیوارهای جانبی بلند رعایت میشدند و در مناطق معتدل و مرطوب بافت پراکنده، مجاورت اکثر بناها با جنگل، طراحی واحدهای مسکونی روی انبار، طراحی بنا بدون بازشوی شرق و غرب مد نظر قرار میگرفته است.
معماری داستان دارد و باید آن را تجربه کرد. معماری شوخی ندارد، اشتباه برای معمار نیست و اگر اشتباه کند میتواند شهری مثل تهران بسازد. نمیتوان استادیوم ۱۰۰ هزار نفری را اشتباه ساخت و گفت انشاءالله در ساخت استادیوم بعدی جبران میکنم.
زمانی که استادیوم آزادی ساخته شد تهران ۵ میلیون جمعیت داشت و امروز ۱۴ میلیون جمعیت دارد. از آبسرد تا کرج حدود ۲۰۰ کیلومتر است. اگر از لواسانات تا فرودگاه جاده ساوه را هم ۵۰ کیلومتر در نظر بگیریم و این عدد را ضرب در ۲۰۰ کنیم ۱۰ هزار کیلومتر میشود که حدود ۴۵ میلیون جمعیت ایران در این مناطق زندگی میکنند.
سیاوش تیموری کتابهای چاپ نشده اش را ورق میزند و با پروژههای مختلفش در پاریس خاطره بازی میکند. او زمانی مشاور شهر پاریس بوده و درست ۵۰ سال است که این شهر را ندیده و امیدوار است آنجا تغییرات چندانی نکرده باشد، گرچه معتقد است اجازه ساخت و سازهای زیادی اطراف برج ایفل داده شده که اگر دست او بود حتی اجازه نمیداد در حیاط مربع شکل موزه لوور هرم شیشهای بسازند و اگر در پاریس کارهای شود دستور تخریب آنجا را میدهد.
منبع: ایسنا
انتهای پیام/