به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، «کلر ژوبرت» نویسنده فرانسوی در اوج هنرمندی توانسته با خردسالان و دنیای کودکانهشان انس بگیرد و مباحثومبانی مهمی را به شکلی خواندنی به آنها ارائه کند. او خودش را اینطور معرفی میکند: «سال ۱۳۴۰ در پاریس به دنیا آمدم و در یک خانواده تحصیل کرده مسیحی بزرگ شدم. مادرم پزشک و پدرم نقاش بود. در ۱۹ سالگی بعد از مطالعه و جست و جوی بسیار درباره دیناسلام، مسلمان شدم.
بعد از مسلمان شدن، در کانون فرهنگی ایران که آن زمان پایگاه دانشجویان مسلمان پیرو خط امام (ره) بود، با همسرم آشنا شدم. ایشان ایرانی هستند و کمی بعد از ازدواج به ایران آمدیم و ساکن تهران شدیم». او از کودکی به کتاب خواندن و نقاشی کردن علاقه داشته و این روزها برای کودکان و نوجوانان مینویسد. شاید وقتی اسم او را پشت جلد کتابها یا در برنامههای شبکه پویا میبینید برایتان جالب باشد بدانید چه شد این دختر پاریسی امروز داستانهایی با درونمایه دینی برای کودکان و نوجوانان مینویسد. در پرونده امروز زندگیسلام، بیشتر با زندگی و فعالیتهای او آشنا خواهیم شد.
در نوجوانی، به مطالعه درباره ادیان پرداختم
ژوبرت در ۱۹ سالگی تصمیم به مسلمانشدن گرفته است. او درباره گرویدن به دین اسلام میگوید: «در کودکی مشکلی با دین مسیحیت نداشتم و حضرت عیسی (ع) را خیلی دوست داشتم، ولی وقتی نوجوان شدم، سوالات متعددی درباره این دین برای من پیش آمد و بعضی مسائل غیر قابلقبول شد، به خصوص اصل تثلیث.
متوجه شدم که دین مسیحیت در طول تاریخ بسیار تغییر کرده و تحریف شده است. کمکم از آن فاصله گرفتم و به جستوجو و مطالعه راجع به ادیان و مکاتب دیگر پرداختم. چند سال بعد با اسلام و توحید خالص و شفاف آن آشنا شدم. پیش از این مانند بسیاری از مردم غرب، نمیدانستم که این دین کاملکننده ادیان پیشین است. بعد متوجه شدم با مسلمان شدن، یک قدم به جلو میگذارم و دین قبلیام را اصلاح و کامل میکنم.»
کلر ژوبرت
خانواده ام از مسلمانشدنم جا خوردند
از او میپرسم واکنش خانواده اش به این تصمیم چه بوده است؟ ژوبرت در پاسخ به این سوال میگوید: «خانوادهام و به خصوص پدر و مادرم بسیار جا خوردند و ناراحت شدند، چون فکر میکردند اسلام دین عربهاست. آن زمان، کمی پس از انقلاب ایران بود و اسلام هنوز به عنوان دین بینالمللی شناخته نشده بود. به هر حال خانوادهام کم کم متوجه این موضوع شدند و اینکه من هنوز همه پیامبران و حضرت عیسی (ع) را قبول دارم بنابراین با مسلمان شدن من کنار آمدند.»
مادر شدنم باعث شد عاشق ادبیاتکودک شوم
مسلمان شدن «ژوبرت» روی موضوع کتابهایش تاثیرگذار بوده است. حالا او آن حقیقتی را که در دین اسلام کشف کرده، به زبان ساده و کودکانه برای بچهها روایت میکند تا ضمیر پاکشان از همان سنین ابتدایی با سخنان حکیمانه مذهبی الفت بگیرد. او در این باره میگوید: «از کودکی عاشق کتاب و داستان و مطالعه بودم. نوشتن را هم خیلی دوست داشتم. با اینکه آرزویش را داشتم، ولی اصلا فکر نمیکردم روزی بتوانم نویسنده شوم.
زمانی که مادر شدم، برای اینکه فرزندانم با عشق به کتاب و مطالعه رشد کنند، کتابهای زیادی برایشان میخواندم، هم به زبانفرانسه، هم به زبانفارسی. در همین جریان خودم به شدت علاقهمند به ادبیات کودک شدم یعنی متوجه شدم که کتابهای تصویری چقدر خوب میتوانند مفاهیم را در عین سادگی به شکلی عمیق به بچهها منتقل کنند. آن زمان، در کنار کتاب خواندن برای فرزندانم، برایشان قصه هم میگفتم و فی البداهه قصه هایی را از خودم در میآوردم.
برای همین، به یاد آرزوی دیرینهام، تصمیم گرفتم این قصهها را روی کاغذ بیاورم و داستان نویسی را امتحان کنم. بعد تعدادی کتاب درباره اصول داستاننویسی مطالعه و در چند کارگاه شرکت کردم و الان هم به لطف خدا، دارم این کار را ادامه میدهم.»
توصیف سادهوصمیمی مفاهیماسلامی برای کودکان
در چند کتاب خانم «ژوبرت» نوعی لطافت محض در معرفی احکام حس میشود. روانبودن متن، سادگی و لحن دلنشین او باعث شده تا مفاهیم اسلامی مثل حضور خداوند در جهان هستی، مرگ، معاد، آموزههای دینی مثل احترام به بزرگ تر، حجاب، نماز و جنبههای دیگر اسلام را به زبان کودکانه برایشان شرح دهد و مورد استقبال هم قرار بگیرد.
مثلا در بخشی از یکی از آثارش در پاسخ به ذات کنجکاو کودکان برای شناخت خداوند اینطور نوشتهاست: موموکی آهی کشید و برای هزاروسومین بار با خودش گفت: «کاش چشمهایم بهتر میدید و میتوانستم خدا را ببینم!» سپس سرش را از خاک بیرون آورد و با چشمهای ضعیفش به اطراف نگاه کرد. یکی آنجا بود که گوشهای درازش را تکان میداد.
موموکی پرسید: «تو خرگوشی؟ به من میگویی خدا چه شکلی است؟» خرگوش به موموکی نزدیکتر شد و گفت: «آخه من از کجا بدانم؟ من هم تا حالا خدا را ندیدهام، شاید به این دلیل که کمی تار میبینم، میخواهی برویم از آفتابپرست بپرسیم؟ او حتماً خیلی خوب میبیند که اینقدر تند و تیز شکار میکند!» این توصیفات ساده و صمیمی از تسلط و آگاهی او نشئت گرفته است.
هدفم غنیشدن نگاه کودکان به دینوزندگی است
قطعا خلق اثر برای کودکان با چنین رویکردی، چشمهای جوشان از ذوق را میطلبد. او درباره تاثیری که میخواهد روی مخاطبان کم سن و سالش بگذارد، میگوید: «دلم میخواهد هرکدام از داستانهایم روزنهای در روزمرگی کودکان باز کند تا نگاهشان به زندگی و دین، حتی برای ذرهای هم که شده، غنیتر و وسیعتر شود، اما درباره این که چقدر به هدفم نزدیک شدهام، دیگران باید نظر دهند.» او در همین باره اضافه میکند: «چون داستانهای زیادی نوشتهام، برایم خیلی مهم است که از جنبههای مختلف (به خصوص طرح و انتخاب شخصیت) حالت تکراری به وجود نیاید. یعنی برای هر داستان یا هر مجموعه داستان، سعی کنم فضای جدیدی را خلق کنم و خلاقانه بنویسم، هر چند گاهی کار خیلی سختی است. البته همه داستانهای چاپ شده ام را دوست دارم. چون اگر چنین نبود اقدام به چاپ نمیکردم. داستانهای زیادی دارم که احساس میکنم هنوز برای چاپ مناسب نیستند، اما در بین این کتابها، خداحافظ راکون پیر، کلوچههای خدا و مثل تو، بانوی من، فاطمه را شاید بیشتر دوست داشته باشم.»
کشفتدریجی آموزههای دینی
البته او مطالعات حوزوی هم داشته و درباره وارد کردن این مبانی به آثار کودک میگوید: «مطالبی که در دوران تحصیل در حوزه یاد گرفتهام خیلی برای من مفید و کاربردی بودند و در نوشتن داستانهای دینی هم به من کمک کردند. در کنار آن، تجربهام از کشف تدریجی آموزههای دینی برای من در این زمینه خیلی سودمند بود و هست، چون زمانی که با اسلام آشنا شدم، درباره بسیاری از مسائل مانند حجاب، نماز، توکل و خیلی مسائل دیگر هیچ نمیدانستم. این تجربه و یاد آن روزها، در پیدا کردن راههای مناسب بیان این مسائل برای کودکان به من خیلی کمک میکند». او ادامه میدهد: «نوشتن برای کودکان را بسیار دوست دارم و از خدای مهربان میخواهم تا هر وقت که زنده هستم، توانایی این کار را هم به من عطا کند.»
خیلی خوشحالم درباره «ادواردو انیلی» کتاب نوشتم
او درباره محتوای کتاب هایش میگوید: «بعد از «لبخند ادواردو»، هشت کتاب دیگر چاپ شدهاند، اما خیلی خوشحالم که این فرصت به من داده شد درباره این شخصیت بزرگ برای کودکان بنویسم. ادواردو انیلی پسر یکی از ثروتمندترین خانوادههای ایتالیایی بود. به برکت انقلاب اسلامی با اسلام آشنا و مسلمان شد، اما بعد در یک تصادف ساختگی او را شهید کردند تا ثروت هنگفت خانواده اش به یک مسلمان نرسد. روحش شاد و یادش گرامی باد.»
همچنین در کتاب «آرزوی زنبورک»، سعی در شناخت توانمندیها و بالا بردن اعتماد به نفس کودکان داشتم. در بخشی از آن کتاب میخوانید: زنبورک روی گلی وسط باغ نشست. به آسمان پر ستاره نگاه کرد و گفت: «خدایا! توی دنیای به این بزرگی، من خیلی کوچکم، میدانم.» بعد دستهای ریزه میزه اش را بالا برد و گفت: «ولی خیلی دوست دارم یک کار بزرگ بکنم. یک کار مهم و قشنگ که از ته دل خوشحال باشم و بگویم من این کار را کردم.» در هر سه کتاب هزار بوسه پرپری و دو داستان دیگر این مجموعه، سه داستان کوتاه با شخصیتهای فانتزی حیوانات سخنگوست. موضوع این داستانها مهارتهای شخصی و اجتماعی است: رازداری، رعایت نوبت، نه گفتن به درخواستهای نادرست، خوشرویی، نظم، تحمل دیگران و.... برای مثال در داستان «هزار بوسه پرپری» نوشته «ژوبرت» از این مجموعه، مهارت نه گفتن را به کودکان آموزش میدهد و .... در خور ذکر است کلر ژوبرت برای کتاب «در جست و جوی خدا» دو جایزه جشنواره کتاب سلام و جشنواره کتابهای کمک آموزشی رشد را گرفت. کتاب «خداحافظ راکون پیر» او هم سه جایزه جشنواره کتاب سلام، پروین اعتصامی و کتاب سال شهید غنی پور را برای این نویسنده به ارمغان آورده است.
منبع: خراسان
انتهای پیام/