به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، همه سیروس دین محمدی را با آن شوتهای معروف و پای چپش میشناسند. آذری زبانِ اهل تبریز با آن گویش جالب صحبتهایی میکند که اگر فوتبالیستهای امروزی این صحبتها را مطرح میکردند فوتبال میلرزید!
فوتبالیست سابق باشگاههای تراکتور، استقلال و ماینتز آلمان که زمانی با گل به یادماندنی اش ۱۲۰ هزار استقلالی را در ورزشگاه آزادی به آسمان فرستاد، مهمترین و تلخترین اتفاق زندگی اش را بعد از گلزنی تجربه کرده است. دین محمدی که ثانیههایی بعد از گلزنی در یکی از مسابقات دوران فوتبالش پدرش را در استادیوم از دست داده، صحبتهایی را از زمان حضور در فوتبال آلمان، همبازی بودن با یورگن کلوپ، گلهای دیدنی به نانت فرانسه و جوبیلو ایواتا و انتقاداتی که از فرهاد مجیدی بعد از جام حذفی فصل گذشته انجام داد، صحبتهایی خواندنی را انجام داده که مشروح آن را در زیر میخوانید:
ابتدا از خودتان صحبت کنید...
من وقتی میخواهم وارد فرودگاه شده و هواپیما سوار شوم حتما کارت ملی ام را نشان میدهم، مثل یکسریها نمیگویم من را میشناسند. من سیروس دین محمدی هستم، در تبریز به دنیا آمدم و مثل همه فوتبالیستها از زمین خاکی شروع کردم.
سپس به تراکتورسازی رفتم و سال ۷۱ با کریم باقری و حسین خطیبی به تیم ملی دعوت شدم. بعد از آن به بانک تجارت، شهرداری تبریز، استقلال، ماینتز و پگاه گیلان رفتم و سپس خداحافظی کردم. بعد از آن به کلاسهای مربیگری رفتم و تمام دورههای آن را دیدم، ولی یک دوره را ندیدم.
چه دوره ای؟
دوره اصلِ کاری را ندیدم. حتی به آقای محصص هم گفتم که دوره ارتباطات پشت پرده را هم باید به این کلاسها اضافه کنید که او گفت راست میگویی. امیدوارم آن کلاس را هم اضافه کنند.
ظاهرا شما پدرتان را در ورزشگاه از دست داده اید. ممکن است در این خصوص توضیح بدهید؟
بله متاسفانه. سال ۱۳۷۲ از تراکتور به بانک تجارت رفتم. آن زمان در شهرستانها نه پولی بود، نه رسانهای و نه چیزی. بهترین گل را هم میزدید اصلا فیلمبرداری نمیشد و رسانهها به آن نمیپرداختند. آن سال یک تیم رویایی داشتیم، علی دایی، بیژن طاهری، رضا احدی، مهدی فنونی زاده، افشین پیروانی، احمد سجادی و. در آن تیم حضور داشتند. سال ۷۳ من از بانک تجارت جدا شدم و به شهرداری تبریز برگشتم، چون از ما خواستند که برگردیم و فوتبال تبریز را احیا کنیم.
در بازی با ماشین سازی یک بر صفر عقب بودیم، یادم است قبل از بازی به پدرم چند بار گفتم به ورزشگاه نیا، او گفت حتما میآیم. تاکید کردم امروز به ورزشگاه نیا، شلوغ است، ولی او آمد. دقیقه ۹۰ فرصتی نصیبم شد و آن را وارد دروازه کردم و بازی یک بر یک شد. یک لحظه چشمم به سکوها افتاد و دیدم آنجا شلوغ شده است.
من متوجه نشدم چه شده بود، ولی وقتی به رختکن رفتم گفتند پدرت حالش بد شده و حتما برو بیمارستان. فورا خودم را به بیمارستان رساندم، ولی دیدم همه در حال گریه هستند، تا من را دیدند گفتند تمام کرده است. واقعا لحظه تلخی بود، اتفاقی دردناک را تجربه کردم. خانواده ما همه فوتبالی هستند. پدرم در تبریز تیم داشت و عشقش فوتبال بود، آن اتفاق واقعا باور نکردنی بود.
شاید این اتفاق را هر کسی نتواند به راحتی هضم کند؟
همیشه میگویم کاش آن توپ را گل نمیشد. گل تلخی بود و بسیار ناراحت کننده. تصور کنید وقتی وارد فامیل میشدم همه یک مدلی به من نگاه میکردند. همه ناراحت بودند و خیلی فشار تحمل کردم. حتی تا یک ماه نمیتوانستم به تمرینات برگردم. اصلا حال و حوصله فوتبال نداشتم. فرض کنید با گل شما پدرت از دست برود. یادم است سرپرست تیم به منزل ما آمد که از برادرم اجازه بگیرد که من را به تمرین ببرد، اما من قبول نمیکردم.
حتی حس دویدن هم نداشتم. به مرور زمان کمی سبکتر شدم و تمرینات را شروع کردم. همیشه آرزو میکنم مرگ این مدلی داشته باشم، نه به بیمارستان بروم و نه کسی را اذیت کنم. مرگ راحت داشتن خیلی نعمت است.
به آن شوتهای معروف برسیم. عقبه آن ضربات عجیب و منحصر به فرد با پای چپ چه بود؟
جایی که ما زندگی میکردیم همه از نظر مالی ضعیف بودند. نزدیک ما یک کوه بود که همیشه برای تمرین به آنجا میرفتم. سال ۶۹ وقتی از سربازی برگشتم خیلی چاق شده بودم. سر ظهر با پوتین به کوه میرفتم و تمرین میکردم. بعضی روزها آنقدر تمرین میکردم که از بینی ام خون میآمد. به نظرم آن کوه در فوتبالم خیلی تاثیر گذاشت. وقتی به کوه میروید عضله چهارسرتان خیلی قوی میشود. آن زمان این امکانات و دستگاهها نبود. کوه عینالی تبریز جایی بود که من را آماده کرد.
وقتی سال ۶۹ در تست تراکتورسازی قبول شدم بازیها به صورت لیگ استانی برگزار میشد. یادم نمیرود مربی ما هدایت مهابادپور بود. خدا او را حفظ کند. وی حتی اسم من را هم نمیدانست، او اواخر بازی گفت داداش غلامحسین را هم صدا کنید بیاید برود داخل زمین، من ۱۹ ساله بودم. دقیقه ۸۵ بازی بود که از وسط زمین توپ را قل دادم جلو از همانجا زدم توی دروازه. مربی وقتی گل من را دید گفت داداش غلامحسین هم بد شوت نمیزند (باخنده). من گفتم گل من از ۴۰ متری بود، بد شوت نمیزنم؟
به نظر من شوتزنی باید در ذات فوتبالیست باشد، من خیلی تمرین میکردم. قبل از بازی از آقای ذوالفقارنسب اجازه میگرفتم و روزی ۵۰ تا شوت میزدم. در هر تمرین ۵۰ ضربه میزدم که اگر در بازی ۵ شوت میزدم یکی از آنها گل میشد. متاسفانه هافبکهای الان ما خیلی کم شوت میزنند و این باعث تعجب است.
زمانی که در کادر فنی استقلال با آقای مظلومی بودم یکی از هافبکهای تیم نزد من آمد و سوالی پرسید. گفتم چرا شوت نمیزنی که جواب داد برایم موقعیت شوت ایجاد نمیکنند. به او گفتم موقعیت شوت را خودت باید ایجاد کنی. متاسفانه بازیکنان ما تمرین کم میکنند و شاید هم میترسند که این کار را انجام بدهند. اگر این کار را انجام بدهند از ۱۰ ضربه ۲ توپ گل میشود.
قبول دارید شما را با شوت هایتان میشناسند؟
خدا را شکر ما را با شوتها میشناسند، با کت و شلوار و ماشین و این مدل چیزها نمیشناسند (باخنده)
گلهایی که به نانت، جوبیلو، الهلال .. زدید واقعا به یادماندنی بود.
من خیلی گل زدم. زمان ما مثل الان نبود که بازیها همه ضبط شود. شاید فیلم برخی از گلهای من را در آرشیو صدا و سیمای تبریز بشود پیدا کرد که اصلا کسی آنها را ندیده است.
کدام گل به دل خودتان نشسته است؟
ما فینال آسیا را از دست دادیم، ولی در بازی با جوبیلو اگر دقت کرده باشید خودم برای خودم فرصت شوتزنی ایجاد کردم. آن گل خیلی به من چسبید، ولی از نظر نتیجه واقعا ناراحت شدم. بهترین گلم همان بود. گلم به نانت فرانسه هم خیلی سخت بود. در جا شوت زدن و تنظیم کردن برای اینکه ضربه کجا برود واقعا سخت است، اما در حال حرکت کمی راحتتر است.
دوست داریم بدانیم مرحوم حجازی بعد از بازی استقلال و جوبیلو در رختکن چه واکنشی داشت؟
خدا آقای حجازی را رحمت کند. او همیشه کلاس خودش را داشت و هیچ زمان در رختکن به بازیکنان چیزی نمیگفت. من از شاگردی او و پورحیدری واقعا لذت بردم. یادم است وقتی به رختکن رفتیم آقای حجازی کمی صحبت کرد و گفت فکر نکنم تا ۱۰-۲۰ سال دیگر هیچ تیمی از ایران بتواند به فینال آسیا برود. همینطور هم شد. تیم ژاپنی خیلی قوی بود، هافبک وسط آنها به آرسنال رفت، شماره ۷ آنها که سانتر میکرد به گلاسکو رنجرز رفت. ما در آن بازی خیلی موقعیت داشتیم. ۱۶ موقعیت صد در صد گل داشتیم. نکند ما را جادو کرده بودند؟ (با خنده)
مگر آن زمان هم از این چیزها بود؟
(با خنده) بله آن موقع هم بود.
بعد از جدایی بازیکنانی، چون شما دیگر استقلال به آن شکل قدیم بازیکن محور نشد. مثلا بازیکنی مثل پژمان منتظری با کمی تفاوت نسبت به بختیاری زاده وارد استقلال شد، اما هیچ زمان بازیکنان از نظر تعصب، کیفیت فنی و اسم و رسم مثل تیم زمان شما نبودند. ظاهرا تفکرات شما فرق میکرد، مثلا از فوتبال ایران به امارات یا قطر نمیرفتید.
آن زمان ما بیشتر به تیمهای اروپایی فکر میکردیم. بازیکنان ما اکثرا دوست داشتند به تیمهای اروپایی بروند. بعد از دانایی فر، احدی، شاهرخ و شاهین به قطر رفتند، ولی نسل ما دوست داشتند به اروپا بروند. استارت این موضوع از حضور دایی و باقری در آلمان خورد. ما امارات و قطر را کوچک میدیدیم. اگر دقت کرده باشید نسل ما اکثرا در تیمهای اروپایی بازی کردند. درست است که قطر و امارات خوب پول میدهند، ولی اروپا بازی کردن خیلی سخت است.
الان طارمی، آزمون، قلی زاده جهانبخش و ... در اروپا هستند، مطمئنا از ۸-۹ صبح در اختیار باشگاهشان هستند. این فشار در قطر و امارات نیست. در اروپا باید مدام آماده باشید. در آلمان اگر حوصله تمرین نداشته باشید از لیست تیم کنار گذاشته میشوید. کلاسهای تئوری آنها ۲ ساعت طول میکشد، وقتی به خانه میرسید اصلا حال غذا خوردن هم ندارید.
شما با سرژیک مرحوم به آلمان رفتید، ولی واقعا به حقش نرسید.
خدا او را رحمت کند. او هم پسر خوبی بود و هم فوتبالیست خوبی. زمانی که در مرغوبکار تمرین میکردیم مسیر خانه مان یکی بود. همیشه دنبال او میرفتم و با هم به محل تمرین میرفتیم. آن زمان من محبوبیت سرژیک را با چشم میدیدم. هواداران خیلی او را دوست داشتند و با حرف شما موافقم که به حقش در فوتبال نرسید.
او به تیم ملی دعوت نشد، ولی به اروپا هم رفت. در ماینتز زیاد بازی نکرد و وقتی به ایران برگشت به ذوب آهن رفت و نتوانست شرایط خوبی پیدا کند. او یکی از فوتبالیستهای خیلی خوب ایران بود. من الان به آندو میگویم که او از تو بهتر بود. البته آندو هم فوتبالیست توانمندی بود و او هم خصوصیاتی داشت که بر عکس برادرش بازی میکرد. سبک بازی هر دو فوق العاده بود.
صحبت از ماینتز شد، از همبازی بودن با یورگن کلوپ صحبت کنید.
زمانی که به این تیم رفتم کلوپ دفاع راست تیم ما بود. از خودم تعریف نمیکنم، ولی یک روز او من را صدا زد و گفت فوتبالیست خوبی هستی. وقتی به آلمان رفتم شماره ۱۰ را به من داده بودند و او همین موضوع که پوشیدن شماره ۱۰ یک تیم در آلمان سخت است را به من توضیح داد. او بازیکن باهوشی بود و یادم است همان موقع که بازی میکرد در کلاسهای مربیگری فرانکفورت شرکت میکرد. ما یک در صد هم فکر نمیکردیم که آینده چه میشود.
یادم است مترجم تیم ما یک روز به من گفت میخواهی به کلاس مربیگری بروی گفتم اصلا. به خودم میگفتم مگر ما پیر میشویم؟ من فکر میکردم فوتبالم همیشه ادامه دارد. کلوپ از همان زمان به مربیگری علاقه داشت.
او از همان زمان عاشق لیورپول بود. یکی از دوستانم چند سال پیش به من گفت بیا با هم برویم فینال اروپا را در استانبول تماشا کنیم. به او گفتم من نمیآیم، ممکن است نزد کلوپ برویم و او ما را نشناسد، در آن صورت خیلی ضایع میشویم.۲۰ سال از همبازی بودن من و او میگذرد.
در نهایت به ترکیه نرفتم. بعد از بازی در مصاحبه مطبوعاتی یکی از همکاران شما از او سوالی در مورد ایران کرد که کلوپ از من و سرژیک صحبت کرد. بلافاصله یکی از دوستانم فیلم نشست خبری را برایم ارسال کرد. وقتی آن صحبت را شنیدم خیلی افسوس خوردم و گفتمای کاش به ترکیه میرفتیم. او ما را از یاد نبرده و یک مربی درجه یک شده است. اتفاقا من طرفدار آث میلان بودم، ولی به خاطر کلوپ لیورپولی شدم.
به زمان حضورتان در تیم ملی برسیم. چند بازی ملی دارید؟
فکر میکنم حدود ۴۵ بازی. در یک مقطعی به من کم لطفی شد و دعوتم نمیکردند. شما حساب کنید من در مقدماتی جام جهانی بودم، ولی در بین ۴۰ نفر دعوت نشدم. یکسری سوءتفاهمها شده بود که در مقدماتی جام جهانی ۹۸ به تیم دعوت نشدم، ولی بعد از بازی با استرالیا تا زمان آقای بلاژویچ در تیم ملی حضور داشتم. ۱۲ گل هم در تیم ملی زدم.
کدام بازی در تیم ملی در ذهن شما باقی مانده؟
عربستان. در آن بازی ۲ بر یک عقب بودیم که دقیقه ۷۵ به جای مرحوم میناوند به زمین رفتم، البته خودش میگفت دقیقه ۸۵ بود، ولی وقتی داخل زمین رفتم بلافاصله گل زدم. یکی از بهترین گلهای ملی من همان گل بود، چون مردم خیلی خوشحال شدند.
در آن بازی معروف با بحرین که دعوا کردید چه اتفاقی افتاد؟
دقیق نمیدانم، داشتند ۳ نفری نیکبخت را میزدند، انگار ماهی گرفته بودند. من رفتم به او کمک کنم، ولی دیدم طرف ۲ متر است. (باخنده) آمدم او را هل بدهم که داور دید و کارت داد. آنقدر بحرینیها ما را عصبانی کرده بودند که باورتان نمیشود. دوست دارم به همه تیمها ببازیم، ولی به بحرین نبازیم.
حالا که صحبت از بحرین شد واقعا قبل از بازی کشک بادمجان خورده بودید؟
میخندد... کشک بادمجان هم بود. واقعا نهار آن روز خیلی خوب بود. بهتر است زیاد در مورد گذشته برنگردیم. امیدوارم دیگر از آن اتفاقات نیفتاد. به فرگوسن گفتند تا حالا فیلم قهرمانی هایت را دیده ای، ولی او گفت من هیچوقت به عقب بر نمیگردم.
بعد از بازی استقلال و الهلال شما مصاحبهای کردید و گفتید اگر مجیدی مربی استقلال باشد ۱۰ سال دیگر هم جام نمیگیریم. دلیل این حرف شما چه بود؟
من همیشه گفته ام، ما استقلالی هستیم و استقلالی میمانیم. وقتی تیم میبازد ما ناراحت میشویم. وقتی به سوپرمارکت میرویم هواداران از ما گلایه میکنند. باید یکسری واقعیتها را گفت. شاید یکسری از پیشکسوتان حرف نزنند، ولی من از این اخلاقها ندارم. حرف من این است که اصول مربیگری باید رعایت شود. از قلعه نویی گرفته تا خیلیهای دیگر. حتی همین ساکت الهامی را که میببینید الان در لیگ برتر سرمربی شده، ۱۵ سال دستیار مربیان دیگر بوده است.
تاکید من در آن مصاحبه این بود که باید اصول مربیگری رعایت شود. من سرمربی جوانان و امیدهای استقلال، شهرداری تبریز، راه آهن و چند سال کمک مربیان دیگر بوده ام. وقتی یک مربی تجربه پیدا کند کار کردن در استقلال برایش سخت است. البته امیدوارم امسال استقلال دل هوادارانش را شاد کند، چون آنها واقعا خسته شدند.
هوادار در کوچه میگوید ما ۸ سال است جام نگرفتیم و واقعا خسته ایم. من به دیگران کاری ندارم، هر کسی دوست دارد حرف بزند، یکی دوست دارد فالوور جمع کند و یکی مثل هم هم اینستاگرام هم ندارد. من فنی حرف میزنم و رودر رو صحبت میکنم. بلد نیستم پست سر کسی حرف بزنم. الان هم روی حرفم هستم و میگویم مربیگری اصولی دارد که باید پله پله رعایت شود.
شما اینستاگرام ندارید؟
داشتم، ولی آن را پاک کردم. زیاد فضای این برنامه را دوست ندارم. اینستاگرام را پاک کردم که به کارهای شخصی ام برسم، چون این برنامه وقت آدم را میگیرد.
به شما هم توهین کردند؟
بله، ولی اصلا مهم نیست. یکسریها یک حرفهایی میزنند، ولی مهم این است که تو واقعیت را بگویی. آن کسی که طرفدار واقعی است در کوچه و خیابان هم هست و اتفاقا من را که میبینند میگویند واقعیت را به مردم بگو. بعد از آن داستان راحت مردم را میبینم و همه به من احترام میگذارند. من همه چیزم را از طرفداران به دست آوردم. یکسری آدمهای ترسو در این برنامهها و اینگونه کارها فعالتر هستند، ولی واقعیت آن چیزی است که در کوچه و خیابان میبینیم. از چیزی هم ترسی ندارم.
هنوز هم در قالب تیم ۹۸ با هم جمع میشوید؟
بله دو هم جمع میشویم و شوخی میکنیم و روزگار را میگذرانیم. این خوب نیست که الان یکسری پیشکسوت را دور امجدیه بچرخانند و به بهشت زهرا ببرند. متاسفانه به پیشکسوتان فوتبال بی حرمتی میشود به خصوص در فضای مجازی. چیزهایی در این فوتبال میبینیم که عجیب است. این کارها اصلا درست نیست.
این فحاشیها کار چه کسانی است؟
نمیدانم، ولی کار هر کسی است قطعا چوبش را خواهد خورد. من میگویم باید درست انتقاد کرد. اینکه یکسری حرف درست بزنند، ولی توهین بشنوند واقعا دردناک است. برخی وقتها باید مصاحبههای پیشکسوتان را بخوانیم و ببینیم آنها چه حرفی زده اند. این که در فضای مجازی توهین شود اتفاقی رخ نمیدهد، حداقل در مورد من این اتفاق نمیافتد و رویه ام را تغییر نمیدهم و باز هم حرف حق را میزنم.
شما ۲ دوره در استقلال به عنوان کمک مربی فعالیت کردید که البته دوره دوم فقط چند روز طول کشید. دلیل این موضوع چه بود؟
یادم است یک روز محمد نوازی گفت نوبت به ما هم میرسد و سرمربیگری استقلال را به ما هم بدهید. او حرف بدی نزد، اما خیلیها به حرفش خندیدند. او سالها در این باشگاه زحمت کشید و حق داشت. منِ دین محمدی هم آمدم به استقلال کمک کنم و یک گوشه کار را بگیرم. در دور اول سرمربی امیدها بودم که آقای افشارزاده از من خواست به خاطر عملکرد خوبم به تیم بزرگسالان بروم. آن سال کار کردیم و بعد به یکی دو تیم لیگ یکی رفتم تا به نساجی اضافه شدم. خدا را شکر شرایط خوب بود و بعد آقای فکری اضافه شد. من با او دوست چند ساله و سالها هم اتاق هم بودیم. بعد از حضور فکری در استقلال به این تیم آمدیم، اما بعد از یک مقطع یکسری مشکلات به وجود آمد.
اصلا دوست نداشتم درگیر بشوم و مصاحبه کنم، وقتی دیدم نمیتوانم کار کنم خداحافظی کردم. چرا دروغ بگویم، یکسری مسائل فنی بود و یکسری مسائل هم مالی بود. روراست میگویم با باشگاه به توافق نرسیدم و در آرامش هم جدا شدم. جنجال هم نکردم، من برای این تیم زحمت کشیدم و همه من را استقلالی میدانند. درست است که ارتباطی با آقای فکری ندارم، ولی اگر یکدیگر را ببینیم با هم سلام و علیک هم میکنیم. این مدلی خیلی بهتر از این است که پشت سر هم حرف بزنیم. اگر قرار بود به زور در استقلال بمانم و پشت سر سرمربی حرف بزنم اصلا کار خوبی نبود. این مدلی وجدانم خیلی راحت است.
به نظر شما چرا محمود فکری در استقلال نتیجه نگرفت؟
به نظرم فکری در بدترین زمان ممکن به استقلال رفت. بعد از استراماچونی هر مربی به استقلال آمد کارش خیلی سخت بود. فکری هم ادامه دهنده همان رویه بود. هر کاری میکردند حاشیه ایجاد میشد. هر روز از این زمین به یک زمین دیگر میرفتند. البته او شانس آورد که تماشاگران در ورزشگاه حضور نداشتند وگرنه جو بدتر هم میشد، اما برای خود من هم سوال است که چرا تماشاگران صبور نبودند، چون باید به فکری بیشتر شانس میدادند. متاسفانه سال گذشته اصلا آرامش در استقلال وجود نداشت. نمیدانم چه کسی این همه حاشیه درست میکرد، ولی اگر به او زمان میدادند تیم درست میشد.
مسیری که فکری در استقلال رفت درست بود یا نه؟
من محمود فکری را خوب میشناسم، او آدم سالمی است. او مسیر خودش را میرفت، اما چون آرامش در تیمش وجود نداشت و خوب مدیریت نشد کار هم به مشکل خورد. الان آرامش در استقلال وجود دارد، ولی آن زمان شرایط اصلا اینگونه نبود و هر کاری میکردند یک حرف و حدیث درست میشد.
به تیم ملی و فدراسیون فوتبال برسیم. عملکرد رئیس فدراسیون فوتبال بعد از حدود ۹ ماه در فدراسیون را چطور میبینید؟
زمانی که در برنامه ستاره ساز بودیم عزیزی خادم به آنجا آمد و قرار بود خیلی به تیمهای پایه توجه کند. الان هم مهدوی کیا به تیم امید آمده، ولی دوست داشتم او حداقل یکی دو پیشکسوت را کنار خودش قرار میداد. میشد دو پیشکسوت را کنار خودش قرار بدهد تا کار یاد بگیرند و یا حتی به او کمک کنند، ولی اصلا کنارش مربی ایرانی نیست.
یک سوالی دارم، این نفراتی که به کلاس مربیگری میروند کِی میخواهند مربی شوند؟ اگر یک مربی خارجی درجه یک میآوریم باید چند نفر را کنارش قرار بدهند تا کار یاد بگیرند. یکبار به آقای محصص گفتم کی روش به ایران آمد، چه اشکالی داشت ۵ نفر مثل من روی سکو قرار میگرفتیم، یا در جلسات یک گوشه مینشستیم و کار یاد میگرفتیم. شاید ما یکسری استعداد مربیگری داشته باشیم، ولی آنها میسوزند، چون جایی برای کار کردن ندارند. حیف است آنهایی که این همه سر کلاس مربیگری مینشینند، ولی به جایی نمیرسند.
خیلیها در این مدت به نوع ادبیات عزیزی خادم ایراداتی وارد کردند، حتی خداداد عزیزی هم انتقاداتی داشت، نظر شما چیست؟
هر کسی نظر خودش را دارد. من تا چیزی را نبینم حرفی نمیزنم، ولی اگر ببینیم جرات گفتن آن را دارم. فقط امیدوارم این مسائلی که میگویند درست نباشد، چون در شان فوتبال ما نیست. این تیم ملی یکی از بهترین تیمهای فوتبال ما است و نباید به فکر این مسائلی که گفته میشود باشیم. فوتبال حرفهای شده و زحمتی که ما میکشیم کره جنوبی هم میکشد. اگر ما تلاش میکنیم تیمهای دیگر هم تلاش میکنند و اینگونه نیست که با حرف و حدیث موفق شویم.
برنامه خودتان برای آینده چیست؟
فعلا با برنامه ستاره ساز قرارداد دارم و کار کردن با جوانها را دوست دارم. من و امثال من لابی کردن را بلد نیستیم، یا خیلی ساده هستم، یا مسیر را اشتباه میروم یا شاید هم درست میروم، خودم هم نمیدانم مسیرم درست است یا اشتباه. البته من ۲ تیم راه آهن و شهرداری تبریز را حفظ کردم، اما حالا میگویمای کاش آن تیمها را میانداختم. اگر این کار را میکردم الان تیم داشتم (باخنده).
تا حالا شده کسی به شما پیشنهاد کند با پرداخت پول مربی شوید یا مثلا اسپانسر به باشگاه معرفی کنید که خودتان سرمربی باشید؟
به من کسی جرات نکرده از این پیشنهادات بدهد. بله یکسری مربیان با اسپانسر تیم میگیرند. شاید به خاطر همین است که امثال من بیرون مانده اند. امیدوارم هیچوقت از این پیشنهادات به من نشود. اگر هم کسی پیشنهاد بدهد میگویم بفرمایید، به سلامت.
پسرتان هم قرار است فوتبالیست میشود؟
به او گفتم هر زمان دوست دارد به فوتبال برود. فوتبال باید در ذات بچه باشد. همه چیز را به خودش سپرده ام. اینکه بخواهم به او فشار بیاورم شاید از فوتبال بدش بیاید.
یادم است یکبار با پسرتان به ورزشگاه رفتید و قرار بود از شما تقدیر کنند، اما قهر کردید و رفتید. دلیلش چه بود؟
بله درست است. همیشه گفته ام حرمت پیشکسوتان باید حفظ شود. یکسری از پیشکسوتان دوست دارند بروند بازی تیمشان را از نزدیک ببینند، اما با خودشان میگویند ممکن است آن سرباز داخل ورزشگاه ما را نشناسد به همین خاطر بی خیال میشوند. در هیچ دورهای از فدراسیون ارزشی برای بزرگان فوتبال قائل نشدند.
روزی که به ورزشگاه آمدم تا از من تقدیر کنند سربازی جلوی من را گرفت و گفت نمیشود داخل بروی. من هیچ گلهای از آن سرباز نداشتم، مقصر کسی است که برنامه را هماهنگ کرده بود. وقتی پایین رفتم دیدم احترام من زیر سوال رفت، همانجا گفتم خداحافظ شما. خدا را شکر بعد از آن رسانهها حرکتی کردند که دیگر مثل آن اتفاق تکرار نشد. آن فرد هم متوجه شد کسی را که با ناهماهنگی به جایگاهش راه ندادند یک زمان ۱۰۰ هزار نفر تشویقش میکردند. تماس هم گرفتند که برگردم، ولی رفتم که رفتم.
یک سوالی همیشه در ذهن من بود که چرا استقلال این همه تیم پیشکسوتان دارد؟ کاملا مشخص است که پیشکسوتان باشگاه چند دسته هستند...
اتفاقا چند روز پیش پیشکسوتان بازی داشتند، یکی یک جا بازی میکند، یکی یک جای دیگر! همه آنها هم زنگ میزنند که تو بیا. همه بزرگان ما هستند، ولی کاری کردند که دیگر دوست ندارم بروم. کاملا چند دستگی ایجاد شده و این اصلا درست نیست. ما باید یک تیم باشیم. همین کار را علی آقای پروین در پرسپولیس انجام داده است. ما بزرگانی مثل حسن روشن، سعید مراغه چیان و رضا نعلچگر داریم و آنها میتوانند یک تیم خوب جمع کنند. به نظرم این مدلی خیلی بهتر است، متاسفانه بین پیشکسوتان ما خیلی فاصله است. من به خاطر این که ناراحت نشوند خودم به بازیهای پیشکسوتان نمیروم.
«سیریوس» یعنی چه؟ چرا شما را در ورزشگاه با این اسم صدا میزدند؟
یادم است آن زمان یک سریالی پخش میشد که اکبر عبدی در آن بازی میکرد. اسم سریال یادم نیست، ولی اکبر عبدی به یکی از شخصیتهای آن سریال میگفت سیریوس. آن کلمه در جامعه زیاد رد و بدل شد تا اینکه در ورزشگاه به من آن لقب را دادند.
هر وقت هم توپ زیر پایتان میافتاد هواداران اصلا توجهی به کار تیمی نداشتند و فریاد میزدند بزن!
بله دقیقا. زمانی که به نانت فرانسه گل زدم و به تهران برگشتیم یک دیدار دوستانه با کویت در تبریز داشتیم. آن زمان ایویچ سرمربی تیم ملی بود و بازی در تبریز و در باغمشال با ۴۰ هزار تماشاگر برگزار میشد. یادم است یک توپ را عابدزاده مهار کرد و من خودم را به او رساندم. روی خط ۱۸ قدم خودمان توپ را از وی گرفتم و چرخیدم، تا برگشتم کل استادیوم گفتند شوت! پایم را روی توپ گذاشتم و نگاهی به دروازه حریف کردم، با خودم گفتم با کاتیوشا هم از اینجا نمیشود گل زد چه برسد با شوت من. بچهها وقتی میدیدند با خودم حرف میزنم با تعجب میگفتند سیروس با خودت چه میگویی؟ هواداران بعد از آن گل نانت مرتب میگفتند شوت، شوت و این کارم را سخت میکرد.
صحبت از ورزشگاه باغشمال شد کمی هم در مورد گزارشگر معروف تبریز صحبت کنیم. همانی که در زمان بازی کردن شما تمام بازیهای تراکتورسازی را گزارش میکرد. بعد از شوتهای بازیکنانی، چون پژمان، تخت کیانی، شما و. تماشاگران هم یک واکنش داشتند که هیچ کس نمیدانست چه میگویند.
بله آقای معصومی بازیها را گزارش میکرد. بعد از شوتها تماشاگران ما میگفتندای وای! مثلا اگر شوتی از بغل تیر دروازه رد میشد همه استادیوم میگویندای وای. در واقع افسوس میخوردند. آقای معصومی تنها گزارشگری بود که یک اسم را ۳ بار تکرار میکرد، ولی واقعا جذاب و شیرین گزارش میکرد.
استقلالِ امسال را چطور میبینید؟
تیم خیلی تغییر کرده، البته بازیکن جوانی مثل حسین زاده را گرفتند، ولی چون قبلا بازی او را دیده بودم مقابل الهلال از بازی این بازیکن خیلی خوشم آمد. تیم استقلال تغییر کرده و امیدوارم بازیکن خارجیِ جدید هم خوب جا بیفتد. الان برای قضاوت زود است، انصاف نیست بخواهید الان در مورد عملکرد تیم نظر بدهیم. وقتی رسانهها با ما تماس میگیرند وظیفه داریم بحث فنی کنیم. هنوز زود است، ولی باید چند بازی بگذرد و ببینیم چگونه و با چه سیستمی بازی میکنند.
من یک فیلم قدیمی را میدیدم، استقلال با پیکان بازی داشت و منصورخان سرمربی ما بود، در آن بازی در باکس حریف ۶ نفر حضور داشتیم و کاملا هجومی بودیم. باید ببینیم امسال استقلال چگونه بازی میکند. من اگر بحثی میکنم به خاطر هواداران است. با هیچکس مشکلی ندارم و تمام هدفم موفقیت استقلال است. یکسری پیشکسوت داریم که میتوانند بحث فنی کنند، اما به خاطر حواشی این کار را انجام نمیدهند.
صحبت از منصور پورحیدری شد، کار کردن با او چطور بود؟
یک روز در امجدیه بودم، منصورخان با یک رنو به ورزشگاه آمد. هیچوقت یادم نمیرود، سال ۷۲ قرار بود ابتدا به استقلال بیایم، ولی نشد. او وقتی من را دید سوال کرد پسرم به کدام تیم رفتی؟ گفتم آقای پورحیدری به بانک تجارت رفتم. آنقدر با من خوب برخورد کرد آرزو کردم شاگرد پورحیدری شوم و اتفاقا قسمت من هم شد. او شخصیتی داشت که چه ۵ گل میخوردیم و چه ۵ گل میزدیم رفتارش عوض نمیشد. حجازی هم همین مدلی بود. رفتار آقای پورحیدری با بازیکنان ذخیره و فیکس یکی بود و ما این مسائل را از آنها یاد گرفتیم. من هم یاد گرفتم اگر سرمربی تیمی شدم باخت را گردن کسی نیندازم.
و صحبت پایانی؟
حرف خاصی باقی نمانده، از شما ممنون هستم و امیدوارم همه حقایق را گفته باشم.
منبع: فارس
انتهای پیام/