سریال سرجوخه به مثابه کلاسِ درسی است که تلاش دارد تکنیک و تاکتیک‌های سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه را برای آحاد مردم بیان کند.

به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، رئیس سرویس اطلاعاتی بلژیک در جوابِ خبرنگاری که پرسیده بود آیا شما هم از زنان برای به دام انداختنِ سوژه هایتان استفاده می‌کنید؟ بی درنگ پاسخ می‌دهد "مگر طبع انسان‌ها تغییر کرده؟ "

سریال «سرجوخه» به مثابه کلاسِ درسی است که  تلاش دارد جامعه را در برابر ِ ویروسِ جاسوسی واکسینه کند.


بیشتربخوانید


 موساد به عنوان اصلی‌ترین حریفِ ایران در سریال سرجوخه تعریف شده که، چون می‌داند مردم ایران از دیر زمان با رژیم اشغالگر قدس در تضادِ ایدئولوژیک هستند لذا برای جذب افراد حتی از طریق مهندسی ذهن هم از نام موساد و اسراییل استفاده نمی‌کند، چون بخوبی می‌دانند که ایرانی‌ها نسبت به آن‌ها بواسطه‌ی جنایاتی که علیه بشریت انجام داده اند آلرژی دارند.

غلامرضا (حمیدرضامحمدی) در داستان سریالِ سرجوخه نماد یک جوانِ ایرانی با تمامی مختصات شناخته شده یک انسانِ پایین شهری است که پس از پایان خدمت سربازی برای ازدواج با دختری از طبقه اجتماعی خودش و از طریق روش‌های سنتی اقدام می‌کند، ولی او دچار مشکلات و معضلاتی است که برای عبور از آن باید به یک شغل پُردرآمد برسد تا هم بتواند مادرش را معالجه کند و هم خواهرش را به خانه بخت بفرستد و هم به زندگی خودش سروسامانی بدهد. زمانی هم که به ثروتی (طلا‌های دزدی) می‌رسد با خودش کلنجار می‌رود که نباید از آن بهره ببرد تا اینکه تصور می‌کند زنگِ شانس درِ خانه او را زده و فُرم ِکاریابی را که پُرکرده جواب داده و حالا قرار است بادیگارد شود و دلار بگیرد!

مسیر یک طرفه با دام عسل؛ جاسوس زن چطور در دل سریال سرجوخه جا باز می‌کند؟

غلامرضای صادق و ساده در تله عسلی بنام فلورا (سوتلانا سوپیلنیاک) می‌افتد، ولی چون به قولِ خودش شیرینی خورده است تلاش می‌کند تا مفهوم آن را برای فلورا تشریح کند تا بینِ خودش و او؛ حریم و حُرمتی ایجاد کند، اما این تیزهوشی فلورا است که بلافاصله خط عوض می‌کند و از طریق شگرد‌های مهندسی ذهن شروع به مدیریت عاطفیِ غلامرضا می‌کند و اینجاست که غلامرضا سخت بازی را به فلورا می‌بازد و خامِ حرف‌های او می‌شود تا به ایران بیاید و مهندس پارسا سلطانی را به عنوان یک کلاهبردار تحت نظر بگیرد غافل از اینکه پارسا سلطانی آن کسی نیست که فلورا به او معرفی کرده. غلامرضای ساده دل که فریبِ ظاهرسازی‌های فلورا را خورده در واقع برای شناسایی (به منظورعملیات) مهندس پارسا سلطانی (مخترع و سازنده دستگاه‌های ونتیلاتور – اکسیژن ساز) وارد ایران می‌شود.

ترور ِ پارسا سلطانی که یکی از تولید کنندگان اصلی دستگاه‌هایی است که در دوران کرونا می‌تواند نجاتبخش مردم باشد درواقع در راستای همان تئوری "ایجاد بحران‌های مصنوعی" موساد تعریف می‌شود که مخبر وزارت اطلاعات در دبیرخانه موساد آن را برای مامور اطلاعات (ابراهیم – آرش آصفی) توضیح داد. بحران‌های مصنوعی که می‌تواند عرصه را برای زندگی مردم تنگ کند و این به مثابه‌ی تاکتیک و استراتژی موساد علیه ایران است.

بیش از نود درصد جواسیس در ابتدای امر نمی‌دانند گرفتار چه مسیری شده اند، ولی سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه به شکلی ریل گذاری می‌کنند که چنانچه افرادی پس از اینکه متوجه می‌شوند در دام افتاده اند نتوانند کنار بکشند! .. موساد به محض اینکه متوجه می‌شود غلامرضا برای ترور ِ مهندس سلطانی پا پس کشیده شروع به تهدید و تطمیع او می‌کند تا او را در مسیرِ یکطرفه‌ای که قرار داده اسیر کند.

سریال سرجوخه برای بیانِ ساده مسائل پیچده جاسوسی و ضدجاسوسی تلاش کرده تا اثبات کند که پیچیدگی در سادگی است و این فرضیه را در "غلامرضای لبِ خط" اثبات کرده است! 

منبع: آخرین خبر

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.