به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، هنگامی که «تری انگلتون» فوتبال را افیون تودهها نامید، هرگز خیال نمیکرد بعدها، ملتی تمام آرزوهایش را در بعدازظهر شنبه یک روز سرد پاییزی به ساقهای فرزندانش سنجاق کند تا برای لحظهای هم که شده، غم نان و درد روزگار را با فرار غزال تیزپایش به دستان باد بسپارد. فوتبال نه افیون است نه فلسفه؛ اما بیشک تکتک لحظاتش بوی زندگی میدهد. زندگی سرشار از فراز و فرود و مملو از روزهای سخت که در آن همیشه طلوع، سهم کسانی خواهد شد که هرگز تن به ناامیدی ندادهاند. درست مانند لحظهای که دایی از فرط خوشحالی داور را میبوسد یا اشکهای حمید استیلی در آغوش مهدویکیا. اگر میلان کوندرا نویسنده شهیر معاصر نوستالژی را رنج از بازگشت ناممکن بخواند بازهم خاطرهای از فوتبال هست که کفه شعفاش سنگینتر از رنجاش باشد، به ویژه برای ما. آری فوتبال ما خیلی شبیه زندگی ماست و ۸ آذر ۷۶ هم نماد این زندگی. شنبهای دوست داشتنی که گویا رسالتی فراتر از آغاز هفته را بر دوش میکشید و ما امیدوارانه چشم به شیشههای کوچک تلویزیونهایی دوخته بودیم که هنوز رقابتی بر سر نازکشدن نداشتند؛ تا شاید بزند و این بارهم خدا بغلمان کند. اما برای این لحظه زیبا صبری بیش از ۹۰ دقیقه لازم بود. کدام زندگی است که صبر را نطلبد؟ هرچند ترس ابتدای بازی را با خندهها و سیوهای تک دستی عابدزاده سر کردیم، اما شیشه امیدمان نهایت در دقیقه ۳۲ نیمه اول ترک خورد و بعد هم در ابتدای نیمه دوم شکست و ما ناامید شدیم.
فوتبالی که جلوه زندگی است، این بار با روی خشم و ناامیدیاش به سراغمان آمده بود و باز ما، شاید به مثابه آن ۱۱ نفر، خشمگین از جو و مغموم از شکست، بارها به پایان زودهنگام یا خاموشکردن تلویزیونها اندیشیدیم. حال گویی فوتبال خود زندگی روزمرهمان بود که تلألو آن را در قاب جادویی میدیدیم. باور داشته باشید یا نه، حتی آن لحظهای که مرد استرالیایی، با خنجرش تور دروازهمان را پاره کرد و رگ غیرتمان را جنباند هم زندگی بود که روی بداقبالی و بیعدالتیاش را به رخ میکشید و ما را به مبارزه میطلبید. اما چه باک. بعد از آن بود که کریم شیشه امیدمان را بند زد تا شکوفه امید چند دقیقه بعد باز هم روی زمین به بار بنشیند و گل غزالی تیزپا، فریاد شادی ملتی را روانه آسمانها کند و کیست که نداند این هم زندگی بود که حال، رخ خوبش را نشانمان میداد تا باز، ما را به غرورمان بسنجد یا با مقاومتمان؛ به خصوص در آن ۸ دقیقه نفسگیر برای جاودانه ماندن ناممان. بیخود از ما برای این شادی حتی پس از سالها خرده نگیرید، ما خوشحالی از تساوی یا رفتن به جامجهانی را جشن نمیگیریم، ما مثل تولد هرسالهمان؛ فوتبال، این نماد زندگی را جشن میگیریم. به همین بهانه و در پرونده امروز زندگیسلام به سراغ «مهدی پاشازاده» رفتیم که به انتخاب فیفا بهترین بازیکن این بازی شد، فردی که وقتی حتی عقاب آسیا هم جا مانده بود، کاری کرد کارستان تا نگذارد توپ از خط دروازه امیدمان بگذرد.
بزن بزن داشتیم، اما حاشیه نشد
از نجات دروازه تا پاداش نگرفته و همدلی تیمی، پاشازاده از آن بعدازظهر رویایی میگوید. صحبت از ملبورن و حماسهسازانش هیچ گاه تکراری نخواهد شد، مطمئنا اگر جوینده باشی بعد از ۲۴ سال، بازهم حرفهای ناگفته و صحنههای ندیده از آن شنبه معروف پیدا خواهی کرد، از پاداشهای پرداخت نشده تا توصیف استقبال بینظیر مردم از قهرمانان شان در مستطیل سبز آزادی. فوتبال ما را با عواطفمان پیوند داده است تا بغض فروخورده از زندگی را فریاد بزنیم. مایی که هنوز سرخوش از صعود به جامجهانی فرانسه پوسترهای قدیمی دایی سبیلو و خداداد تیزپا را بر دیوار دل داریم، هنوز هم برای هر لبخند عابدزاده دل مان غنج میزند و برای هر سر جلوی توپ گذاشتن پاشازاده احساس غرور میکنیم. حالا به بهانه همه این احساسهای بی نظیرمان، به سراغ بهترین بازیکن آن دیدار (به انتخاب فیفا) و تنهاترین استقلالی ترکیب تیمملی یعنی پاشازاده رفتیم و او به ما از جو بازی، احساسات و شور خودش و مردم گفت.
راستش را بخواهید، امید چندانی نداشتیم
پاشازاده صادقانه از جو ورزشگاه و شرایط مسابقه میگوید: «بازی بسیار حساس و مهمی بود، راستش را بخواهید شرایط خوبی نداشتیم و خیلی تحت فشار بودیم به ویژه بعد از بازی چند روز قبل در تهران که یک - یک مساوی کردیم، امید چندانی نداشتیم و در جریان بودیم که در ملبورن تحت فشار شدید فوتبالی و جو ورزشگاه قرار خواهیم گرفت. آنها تیم بسیار خوب و با کیفیتی داشتند. وقتی هم بازی در حال شروع شدن بود، استرالیاییها با سرو صدا هنگام پخش سرود تیم ملی و جشنهایی که برای صعودشان تدارک دیده بودند، فشار مضاعفی روی ما میآوردند و بعد هم آن جیمی جامپ از نظر روحی ما را تحریک کرد و با وقفهای که در بازی ایجاد کرد باعث شد از حجم فشار حملات تیم استرالیا کاسته شود و مثل یک تایم اوت شد برای بازگشت تیم ما.»
به هیچ چیز فکر نمیکردیم، غیر از شاد کردن دل مردم
«قبل از بازی به هیچچیز فکر نمیکردیم غیر از آن که مردم را شاد کنیم. نمیدانستیم قرار است چه اتفاقی رخ بدهد و چه نتیجهای بگیریم. فقط با تمام تمرکز به میدان رفتیم و با تمام وجودمان بازی کردیم.» پاشازاده با این توضیح به سراغ همدلی موجود در آن زمان تیمملی و حاشیهنساختن بازیکنان حتی بعد از اختلاف بایکدیگر رفت و افزود: «ما در تیمملی اختلاف هم داشتیم و حتی به بزن بزن هم ختم شد، اما برخلاف الان هیچ حاشیهای به وجود نیامد و با اولین جلسه تمرینی که بعد از درگیری برگزار میشد یا با اولین مسابقه مثل کوه پشت هم بودیم و تیم میشدیم. باید بگویم به طور کلی آن نسل و نوع عملکردشان متفاوت بود و مردم باور داشتند که این تیم واقعا برای آنها و شادی دلهایشان بازی میکند و واقعا هم تیم بودیم و تک ستاره نداشتیم».
نشانی آپارتمان پاداشی ما کجاست؟
تنها استقلالی ترکیب تیمملی از سختیهای سفر به ملبورن تا قول و قرارهای انجام نشده در زمینه پاداش این بازی میگوید: «برای بازی، ما با سه پرواز از تهران به ملبورن رفتیم. ابتدا از تهران راهی امارات شدیم، از آن جا به مالزی رفتیم و سپس به استرالیا سفر کردیم. تمام این مسیر را با پرواز اکونومی طی کردیم و با اینکه نیمه جان به استرالیا رسیدیم، اما از شرافت فوتبال ایران دفاع کردیم و هیچ پاداشی دریافت نکردیم. فقط یک کاغذ به ما دادند که روی آن نوشته شده بود یک دستگاه آپارتمان به شما تعلق میگیرد؛ اما تاحالا هنوز نشانی اش را پیدا نکردهایم.»
احساس خوبی از نجات دروازه داشتم
«هفتهای نیست که مردم حداقل ۴-۳ بار در باره آن توپی که با سر بیرون کشیدم، با من صحبت نکنند! این که آن بازی هنوز برای مردم ایران زنده است و برای هم تعریف میکنند برای من خیلی ارزش دارد.» مدافع معروف به سیم خاردار تیمملی از صحنه بیرون کشیدن توپ با سر از روی خط دروازه ایران میگوید: «در آن صحنه بسیار خوشحال بودم که توانسته ام دروازه تیم را نجات بدهم. بعد از بازی هم احساس خوبی به این حرکتم داشتم، چون توانسته بودم با این کار تیم را از خوردن یک گل دیگر نجات دهم که ارزش این کار پس از نتیجه ۲-۲ بیشتر هم مشخص شد، اما خب این تنها نبود، ۳-۲ تای دیگر هم بود. مثلا توپی بود که تکل زدم و اگر از من رد میشد به مهاجم استرالیا میرسید و با عابدزاده تک به تک میشد. خیلی بدنم را کشیدم. تکنیک خاصی میخواست که باید در لحظه آخر خودم را پرتاب میکردم و خدا را شکر که توانستم این کار را انجام بدهم و توپ را دفع کنم.»
بعد از آن بازی، از هوش رفتم
پاشازاده که بعد از این بازی برای تیم منتخب جهان هم انتخاب شد، از هیجان این بازی حتی بعد از دیدن فیلم آن میگوید: «دیگر خبری از استرس نیست، اما موقع دیدن بازی، همان هیجان گذشته را دارم. این هیجان، چیزی نیست که قابل توصیف باشد. البته در بازی بزرگ ترهای تیم سعی کردند جو را آرامتر کنند تا به خودمان بیاییم و از آن شوک اولیه خارج شویم که این اتفاق هم افتاد، به ویژه پس از ورود جیمی جامپ. اما باز هم هیجان خود بازی بسیار زیاد بود مثلا در ۸ دقیقه وقت اضافی وقتی حمید استیلی به من گفت که باریکلا مهدی همینجور دفاع کن نذار گل بخوریم؛ آنقدر فشار زیادی روی من بود که حتی متوجه صعودمان نبودم و گفتم: خب به چه دردی میخورد؟ بعد سوت بازی هم از هوش رفتم، طوری که در آمبولانس و با دستگاه اکسیژن به هوش آمدم.»
استقبال مردم بی نظیر بود
بهترین بازیکن آن دیدار هنوز هم با ذوق از استقبال مردم بعد از آن بازی خاطرهانگیز میگوید: «از تمام مردم تشکر میکنم. هنوز هم به خاطر آن بازی به ما احترام میگذارند و محبت میکنند. آن خاطرات را همیشه برایم زنده میکنند. بینظیر و توصیفنشدنی بود. من موقعی که به منزل رسیدم به علت استقبال و لطف شدید مردم شاید یک فاصله کمتر از ۲۰ متر را در بیش از ۲۰ دقیقه طی کردم. هنوز هم مردم هرجا من را میبینند از آن روز و خاطرههایشان میگویند. من هیچوقت آن روز و استقبال مردم از خودم را فراموش نخواهم کرد. هم داخل فرودگاه تهران، هم در دبی، هم بعد بازی در خود استرالیا، هم در ورزشگاه آزادی که برای اولین بار هم خانمها و هم آقایان اجازه ورود به ورزشگاه را به دست آوردند.»
جیمیجامپی از قفس پرید
«پیتر هور» که تور دروازه ایران را پاره کرد، یک جنایتکار روان پریش است که به دلیل برهم زدن رویدادهای اجتماعی، ورزشی و حتی مراسم تشییع جنازه شهرت دارد.
آن شنبه معروف و حماسهساز ملبورن، مملو از صحنههای به یاد ماندنی است. یکی از این صحنههای تاثیرگذار که نه از خاطر ایرانیها پاک میشود نه استرالیاییها، ورود جیمی جامپ مشهور استرالیایی است. او درست لحظاتی پس از گل دوم استرالیا وارد زمین شد و با پاره کردن تور دروازه ایران وقفهای در بازی ایجاد کرد؛ وقفهای مناسب و درست در ناامیدترین لحظات تیم ملی ایران در آن بازی نفس گیر. صحنهای ماندگار شاید نه به اندازه خندههای دلفریب عابدزاده یا فرار غزال تیزپای ایران. به طوری که ایرانیها به او لقب فرشته زشت دادند و استرالیاییهای عصبانی، لقب آفت. در ادامه به معرفی این آفت مراسم رسمی استرالیا و البته مرور برخی از جنجالیترین کارهای کارنامه پر از خرابکاری او پرداختیم.
ایران-استرالیا شروع معروفیت| او که نام کاملش پیتر مایکل هوارد است، متولد ۱۹۶۰ در استرالیاست. این بیمار روانی درست چند لحظه بعد از گل دوم استرالیا به درون زمین پرید و در میان بهت همگان تور دروازه عابدزاده را پاره کرد. این اتفاق که وقفه ۸ دقیقهای در جریان بازی ایجاد کرد، با کم کردن فشار و تحریک روحیه تیم ایران نقش موثری در بازگشت رویایی ایران داشت. هرچند او قبل از این هم دست به چنین اقداماتی زده بود، اما این بازی دلیل اصلی شهرت او در جهان شد.
اولین خرابکاری، پیست سوارکاری| ۴ نوامبر ۱۹۹۷ و پیش از مسابقه ایران و استرالیا هور به اولین خرابکاری خود دست زد. او با دویدن به داخل پیست سوارکاری فلمینگتون در مسابقات اسبسواری حاشیه ساز شد؛ حاشیهای به بهای چند هفته زندانی شدن در زندان پورت فیلیپ استرالیا.
فریاد کشیدن در مراسم خاک سپاری| هور که اصولا اعتقادی به رسم دعوت شدن نداشت، در ۲۷ نوامبر ۱۹۹۷، یعنی دو روز قبل از بازی ایران و استرالیا با شرکت در مراسم مایکل هوچنس، موزیسین مشهور استرالیایی خبرساز شد. به ویژه هنگامی که در میان سخنرانی یکی از مسئولان، فریاد کشید من دوباره ظهور خواهم کرد.
علاقهمند به مراسم خاک سپاری| او ظهور کرد و بار دیگر در مراسم خاک سپاری. هور که گویا علاقه وافری به حضور در این گونه مراسم داشت، چند ماه بعد از خاک سپاری هوچنس در ۷ سپتامبر ۱۹۹۸ با حضور سرزدهاش در کلیسای جامع سیدنی، مراسم یکی از مشهورترین مربیهای اسب دوانی در استرالیا را به هم ریخت.
این بار فینال تنیس| سال بعد در ۳۰ ژانویه ۲۰۰۰ و در جریان فینال مسابقات تنیس اوپن استرالیا که بین آندره آغاسی و یوگنی کافلنیکف، برگزار میشد، هور دوربین به دست وسط زمین مسابقه میدود و با اجرای چند حرکت موزون و پریدن از روی تور دوباره خبرساز میشود.
اخلال در المپیک| هور که حال اعتماد به نفساش بالاتر هم رفته بود، دراولین روز اکتبر سال ۲۰۰۰ و در یکی از مهمترین مسابقات المپیک سیدنی، یعنی دوی ماراتن با پریدن به میانه مسیر مسابقه به همراه یک ساز و کلی سروصدا در این مسابقه اخلال ایجاد کرد.
فراری دادن به قیمت مرگ| ژانویه ۲۰۰۲، هور حماسهای دیگر خلق کرد! او با فراری دادن ۳۵ پناهنده از کمپ و رها کردنشان در بیابان آنهم بدون آب و غذا و در هوای منفی ۲ درجه، خبرساز شد. حرکتی ناجوانمردانه که جریمهای بیش از سه ماه زندان برای او به همراه نداشت.
اما این همه داستان نیست
از جشنوارههای موسیقی و کنسرت تا دانشگاه و صحن علنی مجلس هم از عمده آشوبهای هور در استرالیا بود تا این که سرانجام در آخرین شیرینکاریاش در سال ۲۰۱۱ در یک کنسرت دستگیر میشود، اما این بار نه به دست پلیس بلکه توسط ماموران سفید پوش و به آسایشگاهی در شهر نیوکاسل استرالیا برده میشود تا شاید در دوران میان سالیاش در حیاط آسایشگاه، به کارنامه پر بارش بیشتر بیندیشد!
حالا پشت مدافعان
خداداد عزیزی...
اگر از همه فوتبالدوستانی که بازی ایران و استرالیا را به یاد دارند، درباره آن روز بپرسید، اولین کلمهای که به ذهنشان میرسد، خداداد عزیزی است، همان غزال تیزپای ایرانی که در آن بازی، همه کار کرد. وقتی که بازی را با نتیجه ۲ بر صفر عقب بودیم، خداداد روی فرار ابراهیم تهامی توانست در شلوغی، توپ را به کریم باقری برساند تا ما را به معجزه صعود امیدوار کند. اما تنها چند دقیقه بعد، حماسه ملبورن کامل شد و علی دایی با یک پاس زیبا خداداد را در موقعیت تک به تک قرار داد و مارک بوسنیچ برای بار دوم و آخر، مقابل غزال تیزپای ایران، کیشومات شد. گزارشگر آن بازی، جواد خیابانی بود و در آن لحظات جملاتی را گفت که خیلی از ما حفظ شدهایم: «کریم باقری؛ دایی؛ یه فرصت خوب؛ حالا پشت مدافعان؛ خداداد عزیزی؛ توی دروازه؛ توی دروازه؛ گل؛ گل برای ایران؛ خداداد عزیزی بازهم روی زمین، بازهم روی زمین توپ رو توی دروازه میکنه؛ ایران ۲- استرالیا ۲ ...» شادی یک ملت، شادی بازیکنان، شادی گل منحصر به فرد خداداد عزیزی، همه و همه حماسه ملبورن را با شکوهتر کرد. خداداد عزیزی هم به دلیل عملکرد درخشانش مقابل استرالیا ملقب به حماسهساز ملبورن شد.
منبع: روزنامه خراسان
انتهای پیام/
باااابااااا نگو که گریه ام گرفت کاش باز هم این روزا تکرار بشه