به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان از مشهد، هزاردستان نامی گمنام در کوچه پس کوچه های مشهد است که یک ایران از تجلی هنر و معماری اش متولد شده است؛ کافه موزه هزاردستان واقع در خیابان جنت بین جنت ۴ و ۶ جایی است که حال و هوای قدیم به سرت می زند و تورا به روزگاران آفتاب می برد .
شاید با خود بگویید چرا گفتم روزگاران آفتاب؛ باید بگویم آفتاب روشنایی بخش است و یک روز از او زاده می شود مثل فرهنگ اصیل ایرانی که روشنایی بخش تاریخ این مرز و بوم است و مردمانی از جنس صبر از او زاده شده اند.
و هزاردستان که با زیبایی تمام فرهنگ اصیل ایرانی را به امروز آورده و به تصویر کشیده است؛ جایی که میتوان ساعت ها در آنجا بود و از نشستن در آنجا خسته نشد، جایی که صدای بلبل و آب روح می نوازد و هر وسیله اش برایت از سرگذشت خود خاطره گویی می کند.
و جالب ترین بخش این موزه بی حفاظ بودن آن است که باعث می شود که در آنجا با تمام وجود همه چیز را درک کنی و از نزدیک ترین فاصله گذشته را لمس و حس کنی که این خودش به تنهایی یک از بخش های جذاب هزاردستان است.
از وصف هزاردستان که بگذریم به آقای قومورلو صاحب هزاردستان می رسیم، مردی باصفا و اهل دل که دل به تاریخ و فرهنگ اصیل ایرانی بسته است و با عشق روزهایش را در گوشه دنج هزاردستان شب می کند.
آقای قومورلو صاحب هزاردستان با خوش رویی و همان تبسم همیشگی اش درباره سرگذشت خود گفت: بنده ۷۵ سال دارم و قبلا در یکی از هتل های بزرگ و مطرح کشور کار می کردم و با گردشگران خارجی زیادی در ارتباط بودم؛ از همان زمان ها و شاید هم قبل تر به وسایل قدیمی و سنتی علاقه شدیدی داشتم و یکی از آرزوهای بزرگ من شناساندن فرهنگ غنی و اصیل ایرانی به مردم جهان بود زیرا بسیاری از گردشگران خارجی که به ایران می آمدند از جاذبه های تاریخی ایران خبر نداشتند و از فرهنگ ایرانی چیزی نمی دانستند اما از طرفی علاقه زیادی هم به آشنایی با ما داشتند ولی به دلیل آنکه نمی توانستم از طریق گفتار با خارجی ها ارتباط بگیرم به دنبال راه های دیگری می گشتم.
او گفت: بعد از کار در هتل به خاطر علاقه ام به صنعت گردشگری، توریست های خارجی را به مکان های دیدنی در ایران می بردم و آنان را تا میتوانستم با فرهنگ ایرانی آشنا می کردم اما این کارهم نتوانست مرا آنچنان که باید راضی کند و سرانجام بعد از بازنشسته شدن در هر دو کار به سراغ هزاردستان آمدم.
صاحب هزاردستان گفت: برای هزاردستان بسیار زحمت کشیدم و با سختی های زیادی اینجارا در سال ۱۳۷۵ بنا کردم، آجر به آجرش را با عشق و وضو روی هم گذاشتم و بی اغراق معتقدم هزاردستان تکرارنشدنی است چرا که من با عقیده و ایمان لحظه به لحظه اینجارا ساختم؛ دو سال تمام من با وضو بودم و با وضو در اینجا کار کردم تا هزاردستان، هزاردستان شد.
قومورلو گفت: اوایل هزاردستان خیلی ساده تر از اینها بود اما به مرور زمان و با کمک مردم و تلاش های خودم به این شکل درآمد و به نظر من تنها وسایل نیستند که به هزاردستان جان داده اند بلکه جذابیت هزاردستان مدیون عشقی است که از دستان هزاران نفر گرفته شده است؛ هر کدام از وسایلی که اینجاست خاطره ها و حکایت های فراوانی پشتش خوابیده است و در خاطرات خیلی از آدم ها نقش داشته اند پس هزاردستان یک پدیده ای است که از گذشته جاری بوده و به حالا رسیده است.
او گفت: همیشه سرگرم پیدا کردن وسایل قدیمی بوده ام از ریز ترین و کوچک ترین وسیله بگیر تا بزرگ ترین و قدیمی ترینشان، و به نوعی همیشه تشنه بودم تا هرچه بیشتر وسایلی که شاید گوشه ای از یک خرابه یا یک خانه متروکه قدیمی بی هویت مانده است را هویت دار کنم؛ و گاهی اوقات حتی خود وسایل مرا پیدا می کردند و این خیلی برای من جالب بود.
بیشتر بخوانید
صاحب هزاردستان یکی از خاطرات خود را برایم تعریف کرد و گفت: به یکی از شهرستان های اطراف برای دیدن یکی از دوستانم رفته بودم که مغازه اش در کنار یک بنای قدیمی و تقریبا مخروبه قرار داشت؛ کنجکاو شدم تا درون آن بنای قدیمی را ببینم و طبق عادت همیشگی ام باهدف پیدا کردن اشیای ناب، پا در آنجا گذاشتم حدودا چند دقیقه ای را در آنجا سیر میکردم تا چشمم به یک دف پنبه زن خورد به سرعت به سمتش رفتم و او را از بین انبوهی از وسایل و اشیاهای دیگر کشیدم بیرون .
قومورلو گفت: آنقدر از دیدن آن دف پنبه زنی خوشحال شده بودم که فقط خدا حالم را می فهمد چون به شدت قدیمی و ناب بود درست همان چیزی که میخواستم؛ درواقع من هدیه خود را از آن بنای قدیمی گرفته بودم و حالا خرسند بودم که یک عضو جدید به هزارستان می آید و سوغاتی ناب برای هزاردستان آورده ام؛ بازهم می گویم هزاردستان گنجینه ای است که تکرار نمی شود چون تمام اشیایی که در آن قرار دارد با تو حرف می زنند و تو به راحتی زبان آنها را متوجه میشوی.
او گفت: اگر دقت کنید متوجه خواهید شد که دف پنبه زنی جزو معدود اشیای قدیمی است که هیچ میخی در آن فرو نرفته و به این دلیل به آن دف می گویند که صدای قلب انسان را می دهد؛ همینگونه باصفا زندگی می کردند انسان های قدیمی و چقدر از آنان دور هستیم.
صاحب هزاردستان از جوانان و هدفش از ادغام کردن موزه و کافه باهم گفت: نسل جوان امروز کنجکاو است و این کنجکاوی ها برای افرادی مثل من بسیار آشناست و حقیقتا من عاشق دختران و پسرانی هستم که کوشا و پر تلاش هستند و مدام در تکاپو برای دانستن اند، جدای از تمام اینها جوانان امروزی علاقه به بیرون رفتن های دسته جمعی و وقت گذراندن با هم نوعان خود دارند که همین مساله باعث شد تا هزاردستان تنها یک موزه معمولی نباشد و کافه را هم به آن اضافه کنم.
قومورلو گفت: تا به همین بهانه فرزندان امروز ایران به اینجا ترغیب شوند و آنچه را که از گذشته نمی دانند با دیدن موزه و فضای سنتی هزاردستان بیابند؛ و فکر میکنم درباره این موضوع موفق هم بوده ام زیرا وقتی جوانان به اینجا می آیند تعجب و حیرت را به وضوح در چهره آنها می بینم و همین برای من کافی است شاید هزاردستان جرقه ای باشد که جست وجو ها به دنبالش باشد و جوانان با دیدن اشیای داخل هزاردستان برای جست و جو درباره فرهنگ گذشته و هویت ملی خود کنجکاو شوند.
وی گفت: وقتی خانواده های را می بینم که دسته جمعی به اینجا می آیند و از فضای اینجا استفاده می کنند روحم تازه می شود چون هزاردستان آمده است که کانون خانواده هارا گرم تر کند درست مثل قدیم ها، گاهی خاطرات پدربزرگ ها و مادربزرگ ها با دیدن اشیای هزاردستان زنده می شود و گاهی در کنار هم حافظ خوانی می کنند و این بهترین چیزی است که هزاردستان می توانست به من بدهد.
صاحب هزاردستان درباره توریست ها و گردشگران خارجی گفت: در تمام این سال ها که هزاردستان دایر است، گردشگران خارجی زیادی به اینجا آمده و به گفته خودشان نهایت لذت را از ایران گردی به خصوص در هزاردستان برده اند. به یاد دارم یکی از توریست های خارجی که به اینجا آمده بود در خاطرات خود نوشته بود دریافت زیباترین فرهنگ به بهترین شکل در هزاردستان ممکن است و این یکی از توصیفاتی بود که بسیار به دل من چسبید و دوستش داشتم.
قومورلو گفت: نام هزاردستان جهانی شده است و زمانیکه دو خواهر و برادر استرالیایی به قصد سفر و ایران گردی به ایران آمده بودند، پایشان به هزاردستان هم باز شد و نام هزاردستان را در کتاب جهان گردی خود که بسیار هم معروف است ثبت کردند که در اولین چاپ کتابشان نوشته بودند هزاردستان نمادی از تمام چیزهایی که ایران می تواند به شما معرفی کند و این برای من خیلی جالب بود که آنان چنین حرفی زده اند با اینکه در ایران اصفهان و شیراز و شهرهای دیدنی و تاریخی زیادی است اما آنها با دیدن هزاردستان چنین گفته است.
او گفت: من بسیار از بودن در محیط هزاردستان لذت میبرم چون بعد از سال ها به آرزوی خود رسیدم و توانستم در حد توانم ایران و فرهنگ اصیل ایرانی را با هزاردستان به جهان بشناسانم و گردشگران زیادی را باتوجه به علاقه ام به اینجا بکشانم و از فرهنگمان برایشان بگویم و از این جهت نامش را هزاردستان گذاشتم که معقتدم آواز بلبل یکی است و هزاردستان هم یکی است.
صاحب هزاردستان گفت: بنده ایمان دارم که روزی هزاردستان آوازه خواهد شد و نامش در تاریخ خواهد ماند.
آری هزاردستان روزی آوازه خواهد شد و تاریخ، آن بانوی هزاراجداد باری دیگر از بین هزاران دست معجزه گر در هزاردستان خواهد شکفت و نشانی اش را از مشهد، خیابان جنت، بین جنت ۴ و ۶ خواهید یافت و من میدانم فرهنگ اصیل ایرانی آنقدر زیباست که من و شماهم باید مثل هزاردستان تبلور فرهنگ ایران به شیوه خودمان در دنیا باشیم.
عکاس: صالحه بذری
انتهای پیام//ص.ب.