به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، نه فقط برای کسانی که شهید سلیمانی را از نزدیک میشناختند و با توانایی و روحیاتش آشنا بودند، بلکه برای همه کسانی که تنها اسم او را شنیده بودند هم، یک چیز محرز و مسلّم بود؛ در هر عملیات و نبردی، کافی است نام قاسم سلیمانی به میان بیاید تا همه معادلات به نفع جبهه حق تغییر کند. او به تمام معنای کلمه، یک فرمانده لایق و تأثیرگذار بود؛ این را از دوران دفاع مقدس، از فرماندهی لشکر ۴۱ ثارا... در کرمان و حضور مؤثرش در عملیاتهای والفجر ۸، کربلای ۴ و کربلای ۵، همه میدانستند.
اصلا نگاهش به مقولههای نظامی و دفاعی، یک نگاه خاص و ویژه بود. حتی زمانی که بعد از پایان جنگ، دوباره مدتی را به عنوان فرمانده لشکر ۴۱ ثارا... در کرمان گذراند، نبردهایش با اشرار و قاچاقچیان موادمخدر، نبردهایی متفاوت به نظر میرسید؛ عملیاتهایی که هیچوقت در آنها طعم شکست را نچشید. اگر بخواهیم همه این پیروزیها را به پای تاکتیکهای ویژه و هوش سرشار او بگذاریم، البته بیانصافی است؛ شهید سلیمانی افزون بر تمام تواناییهای خاص و ویژه یک سردار مقتدر نظامی، به ایمانی مسلح بود که شجاعت و جسارت کمنظیری به او میبخشید. او هیچوقت، هیچ نبردی را از داخل اتاق فرماندهی نکرد؛ اصلا عادت نداشت پیش نیروهایش نباشد و آنها را در وقت خطر تنها بگذارد.
این را بعدها، بعد از سال ۱۳۷۶ ش که به فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رسید، بقیه مردم خاورمیانه هم فهمیدند؛ اینکه سردار حاج قاسم سلیمانی، مرد میدان و عمل است، مرد روزهای سخت که ایمان و تدبیر را بههم میآمیزد و کاری میکند کارستان. در این گزارش، میخواهم از دوران حضور سردار در جنگ تحمیلی و خدماتش در دوران پس از جنگ عبور کنم و بروم به سراغ فتحهایی که با تدبیر و استقامت او، در جهان اسلام رقم خورد.
جنگ ۳۳ روزه؛ شکست سنگین صهیونیستها
نمیشود روایت فتوحات سردار را گفت و از جنگ ۳۳ روزه آغاز نکرد؛ ۲۱ تیرماه سال ۱۳۸۵ بود که صهیونیستها بعد از کلی چنگ و دندان نشان دادن، بالاخره ریختند داخل لبنان تا شکست مفتضحانه سال ۲۰۰۰ م/۱۳۷۹ ش را تلافی کنند. طی ۳۳ روز انواع سلاحهای نامتعارف، از جمله بمبهای فسفری، بر سر مردم لبنان ریخته شد. این وسط برخی سیاستمداران لبنانی به جای مقاومت و تلاش، سعی کردند طبق سفارش آمریکاییها عمل کنند و با صهیونیستها کنار بیایند؛ سفارشکنندگان همان کسانی بودند که وقتی تصاویر کشتارهای وحشیانه کودکان لبنانی را میدیدند، از آن به عنوان درد زایمان خاورمیانه جدید یاد میکردند! اما این نبرد برای صهیونیستها فرجامی غیرقابل پیشبینی داشت؛ آنها ظرف ۳۳ روز متحمل شکستهای سنگین شدند. هنگامی که لبنان و به طور خاص، بیروت، زیر بمباران شدید اسرائیلیها بود، یک نفر از دمشق با سیدحسن نصرا... تماس گرفت؛ حاج قاسم سلیمانی. سید مقاومت میگوید: «در جنگ ۳۳ روزه رژیم صهیونیستی در ژوئیه ۲۰۰۶، او از تهران به دمشق آمد و با ما تماس گرفت و گفت که میخواهد به ضاحیه جنوبی بیاید.
من به حاج قاسم گفتم: منظور شما چیست؟ این کار ممکن نبود. تمامی پلها و خیابانها بسته بودند، هواپیماهای اسرائیلی به هر هدفی حمله میکردند و یک وضعیت جنگی کامل حکمفرما بود. کسی نمیتوانست به بیروت یا ضاحیه بیاید. اما حاج قاسم اصرار داشت و میگفت که اگر شما خودرویی را نفرستید، خودم به تنهایی میآیم.» حاج قاسم خودش را به ضاحیه جنوبی رساند؛ درست همان روزی که جنگ شروع شد و این منطقه، به تعبیر خودش، با آتش سنگین دشمن، به جهنم شبیه بود.
طبق عادت همیشگیاش جنگ را از داخل میدان و وسط معرکه دنبال میکرد. سردار تنها یکبار، آنهم برای دادن گزارش به رهبر انقلاب، به ایران بازگشت. با تلاشهای او، سلاح و امکانات نظامی، از طریق سوریه به دست حزبا... رسید. حاج قاسم در اتاق فرماندهی مقاومت، در ضاحیه جنوبی باقی ماند و حتی گاهی خودش تا خطوط اصلی نبرد پیش رفت. طی چند هفته، لبنان از حالت دفاعی به حالت نظامی تغییر فاز داد و آن پیروزی بزرگ رقم خورد.
جنگ ۲۲ روزه؛ موشک، تونل، پیروزی
حضور و نقش حاج قاسم در جنگ ۲۲ روزه، کنارِ گوشِ صهیونیستها و نقشی که در تقویت مبارزان فلسطینی ایفا کرد، ناشنیده و البته شگفتانگیزتر از کاری است که در لبنان و طی جنگ ۳۳ روزه انجام داد. بیهوده نیست که اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس، در مراسم بزرگداشت حاج قاسم، از او به عنوان «شهید قدس» یاد کرد. شاید خیلیها ندانند، اما به قول احمد عبدالهادی، عضو دفتر سیاسی حماس، صهیونیستها خوب میدانستند که طی جنگ ۲۲ روزه، حاج قاسم بارها به غزه سفر کرد و در کنار نیروهای مقاومت حضور داشت.
عبدالهادی میگوید: «سلیمانی بارها به غزه سفر کرد و در نقشه دفاعی و طراحی و ترسیم آن از همان لحظه اول شرکت داشت. این یک راز نیست و دشمن همه اینها را میداند، اما آنچه را که نمیداند، بسیار بیشتر از آن چیزهایی است که میداند!» بعد از آغاز جنگ از هفتم دیماه ۱۳۸۷، فلسطینیها بیش از هرچیز به سلاح نیاز داشتند؛ طرح حاج قاسم این بود که مقاومت فلسطین باید به موشکهای «کورنت» مجهز شود؛ نوعی موشک ضدتانک که فناوری ساخت آن را میشد به فلسطینیها انتقال داد تا آنها هم مثل مقاومت لبنان، بتوانند از پس تانکهای اسرائیلی بربیایند و چنین شد.
اسامه حمدان، عضو ارشد حماس، دراینباره میگوید: «شهید سلیمانی تصمیم گرفت موشکهای کورنت به نوارغزه فرستاده شوند و این اتفاق هم افتاد.»، اما چطور ممکن بود این اتفاق بیفتد؟ سردار با همفکری شهید عماد مغنیه، طرح تونلهای زیرزمینی را برای غزه ریخت. امروزه بیش از ۳۶۰ کیلومتر از این تونلها در غزه وجود دارد و هر روز به طول آنها اضافه میشود؛ شهید سلیمانی، فناوری موشکی را از همین طریق به غزه منتقل کرد.
اسامه حمدان تصریح میکند: «امروزه برخی از گروههای مبارز فلسطینی در غزه، هزاران موشک در اختیار دارند که آماده شلیک به سوی کل مناطق صهیونیستنشین هستند؛ اینکه در درگیریهای چندسال قبل که چند روز بیشتر طول نکشید، شاهد بودیم اسرائیلیها دست به دامان قاهره شدند تا توافق صلح به دست آید، ناشی از مقاومت موشکی این گروهها و نیز اطلاع تلآویو از قابلیت مقاومت فلسطین برای حمله موشکی بود»؛ موشکهایی که حاصل تدبیر حاج قاسم برای تغییر موازنه قدرت در فلسطین اشغالی بودند.
نبرد اربیل؛ پرواز برای نجات کُردها
مسئولان اقلیم کردستان عراق، باور نداشتند که داعش به آنها حمله کند؛ باور مسعود بارزانی این بود که هدف داعشیها بغداد و ساقطکردن حکومت نوری مالکی است. بعد از سقوط شهر موصل در ۲۰ خرداد سال ۱۳۹۳ و اشغال شهر، مقامات سفارت ایران بارها به مسئولان اقلیم کردستان درباره هجوم داعش، اخطار دادهبودند؛ اما آنها تقریباً از حمایت غرب و به ویژه آمریکا، اطمینان داشتند؛ اطمینانی که خیلی زود رنگ باخت و پوچی آن معلوم شد.
داعش بعد از نفوذ به جنوب عراق و تلاش برای تصرف بغداد، فرمان را کج کرد و به سوی اربیل تاخت. حالا بارزانی مانده بود با نیروهایی که قرار بود از طرف غربیها بیایند و به وعدههایشان عمل کنند؛ اما کسی نیامد. مسعود بارزانی تأکید میکند: «داعش به دروازههای اربیل رسیدهبود و بیم آن میرفت که شهر عنقریب اشغال شود. من پس ازحمله داعش، با آمریکاییها، تُرکها، انگلیس، فرانسه و حتی عربستان تماس گرفتم که همه مقامات این کشورها درجواب گفتند که فعلاً هیچ کمکی نمیتوانند بکنند.» تنها امید باقیمانده ایران بود.
بارزانی با مقامات جمهوری اسلامی تماس گرفت. میدانست که آنها به کمک مالکی در بغداد رفتهاند: «من فوراً با مقامات ایرانی تماس گرفتم و به آنها صریحاً گفتم که شهر درحال سقوط است؛ اگر نمیتوانید کمکی کنید، ما شهر را تخلیه میکنیم. مقامات ایرانی فوراً شماره تماس قاسم سلیمانی را به من دادند و گفتند حاج قاسم، نماینده تامالاختیار ما در امور مبارزه با داعش است. فوراً با حاج قاسم تماس گرفتم و اوضاع را دقیقاً شرح دادم. حاج قاسم به من گفت: من فردا صبح بعد از نماز صبح، اربیل هستم. به او گفتم: فردا دیر است، همین حالا بیایید. حاجی گفت: کاک مسعود! فقط امشب شهر را نگهدار.» صبح روز بعد، سردار با ۵۰ نیرو وارد اربیل شد و بلافاصله به منطقه عملیاتی رفت.
بارزانی به موفقیت آنها شک داشت؛ اما خیلی زود خبر رسید که ورق برگشتهاست و داعشیها فرار را برقرار ترجیح دادهاند؛ حالا اربیل یک منطقه امن بود؛ اما چگونه؟ بارزانی میگوید: «ما بعدها یک فرمانده داعش را اسیر کردیم و از او پرسیدیم: چگونه شد شما که در حال فتح اربیل بودید، به یکباره عقب نشستید؟ این اسیر داعشی به ما گفت: نفوذیهای ما در اربیل به ما خبر دادند قاسم سلیمانی در اربیل است، لذا روحیه افراد ما بههم ریخت و عقب نشستیم.» سردار در کوبانی هم به داد کُردها رسید. بارزانی تصریح میکند: «اگر راهنماییهای سردار سلیمانی نبود، در کوبانی داعش قتلعام بزرگی به وجود میآورد؛ ما خود را مدیون سردار سلیمانی میدانیم.»
نبرد آمرلی؛ شکستن محاصره ۳۶۰ درجه
نظیر همین قضیه در آمرلی هم اتفاق افتاد؛ جایی که ۱۸ هزار نفر از زن و مرد و کودک، چند روز بعد از سقوط موصل، به محاصره کامل و ۳۶۰ درجهای داعش درآمدند. باور فرماندهان این بود که به دلیل حرکت دشمن به سمت بغداد، اولویت دفاع از پایتخت است؛ اما سردار اعتقاد داشت اولاً مردم آمرلی چشم به راه کمک هستند و ثانیاً شکستن محاصره، کار دفاع از بغداد را آسانتر میکند؛ آمرلی یک سنگ بزرگ بر سر راه حرکت داعش به سمت جنوب محسوب میشود. سردار با هفت هشت گروه مبارز عراقی که ظاهراً اختلافاتی با هم داشتند، صحبت کرد و همه را زیر یک پرچم، برای آزادی آمرلی گرد آورد. افزون بر اینها، نیروهای حشدالشعبی و ارتش نیز به آنها پیوستند.
شهید سلیمانی برای بررسی اوضاع، چنان که عادت و روش وی بود، به گزارشها اکتفا نکرد و شخصاً با بالگرد راهی آمرلی شد؛ ورود او همه چیز را عوض کرد. وقتی حاج قاسم در کنار مبارزان باشد، هیچکس حریف آنها نمیشود. جوانانی که با وجود نبود امکانات، ۸۳ روز در محاصره داعش، مقاومت کردهبودند، جانی تازه گرفتند. هفتم شهریور ۱۳۹۳، عملیات شکست حصر آمرلی آغاز شد و در کمتر از ۲۴ ساعت، داعش از اطراف این شهر گریخت.
منبع: خراسان
انتهای پیام/