مراسم گرامیداشت پنجاه و چهارمین سالگرد درگذشت جهان پهلوان غلامرضا تختی روز جمعه (۱۷ دی ماه) در ابن بابویه شهر ری برگزار می‌شود.

باشگاه خبرنگاران جوان- یکی که در ورزش دیگر تکرار نشد و تکرار هم نخواهد شد. کِی دیگر یکی مثل آقا تختی پیدا می‌شود که همه عاشقش باشند.

این روز‌ها که می‌شود، همه دوباره یادش می‌افتیم. برایش مرثیه یا مدیحه‌ای می‌نویسیم و می‌شود الگوی اخلاقی‌مان، البته در حرف. خودمان را می‌گویم، دوربین را دوباره بر‌می‌داریم می‌بریم ابن بابویه دوری می‌زنیم و مصاحبه‌ای می‌گیریم و... تمام. می‌رود تا سال بعد، تا دوباره اواسط دی ماه که برسد و سالروز درگذشت آقا تختی تکرار شود و به داستان‌هایش بپردازیم و بار دیگر از او بگوئیم. از غلامرضا تختی، پهلوان بی‌بدیل همه تاریخ، تنها قهرمانی که وقتی باخت هم از روی دوش مردم که دوستش می‌داشتند، پائین نیامد. قهرمانی که رفت در دل مردم و دیگر بیرون نیامد.

سهمی از عشق که به خاطر آن مدال‌ها و عضله‌ها نبود. نه که نبود، بود، اما فقط به خاطر قهرمانی‌هایش نبود، بیشتر به خاطر قلبش بود که همیشه خدا، برای مردم زد. به خاطر روحی که به وسعت یک ملت بود و خودش را سنجاق کرد به سینه تاریخ، تختی مردی که دیگر تکرار نمی‌شود.

باز هم ۱۷ دی دیگری آمد و یک سال بر تمام سال‌های فقدان جهان‌پهلوان اضافه شد. می‌گویند خاک سرد است، اما پنجاه و چهار سال از مرگ آقا تختی گذشته و باز هم دی ماه که می‌آید نامش در ورزش ایران طنین‌انداز می‌شود.

هفدهم دی ماه سال ۱۳۴۶ است، روزی که اتاق شماره ۲۳ هتل آتلانتیک برای آخرین بار صدای نفس‌های به شماره افتاده جهان‌پهلوان را شنید و ابن‌بابویه پذیرای پیکر بی جانش شد و مردم، مردی که روزی برای قهرمان بی مدال‌شان نوشتند «برای آنکه پهلوان نگرید، همه بخندیم» این‌بار سنگینی مردی را بر دوش خود احساس کردند که جانی در تن نداشت و نمی‌دانستند خودکشی کرده و یا او را کشته‌اند.

فرقی هم نمی‌کرد، چه اتفاقی افتاده باشد، ساواک متهم شماره یک بود و جهان‌پهلوان هم دیگر نبود.

خاطراتی شیرین درباره آقا تختی از نخستین مدال‌آور تاریخ کشتی ایران

محمود ملاقاسمی دارنده مدال برنز بازی‌های المپیک ۱۹۵۲ هلسینکی و نایب قهرمان سال ۱۹۵۱ کشتی آزاد جهان که اولین مدال تاریخ جهان و المپیک را برای ایران کسب کرده است خاطرات جذاب و شیرینی  را از جهان پهلوان تختی همدوره خودش نقل می‌کند.

محمود ملاقاسمی که در سال‌های ۱۹۵۱ و ۱۹۵۲ به همراه تختی مدال آور کشتی ایران در جهان و المپیک بودند به حضور در مسابقات ۱۹۶۶ آمریکا اشاره می‌کند و می‌گوید: «در نیویورک بودیم که کشتی گیران نزد پزشکان می‌رفتند تا مصدومیت‌هایشان را مداوا کنند. دکتر وضعیت پای تختی را وخیم دانست و گفت باید مدتی بماند. حبیب الله بلور از من خواست که با تختی در آمریکا بمانم. هر روز به بیمارستانی که نزدیک سازمان ملل بود می‌رفتیم که یک روز یکی از ایرانی‌ها ما را با اصرار به خانه‌اش دعوت کرد. به آنجا رفتیم که در بازگشت تختی از من پرسید چقدر پول داری؟ گفتم می‌خواهم یک ضبط صوت که ۸۰ دلار است بخرم. او به من گفت تمام پولت را بده که من گفتم شوخی می‌کنی؟ می‌خواهم ضبط بخرم. او همه‌ی ۱۲۰ دلاری که داشتم را از من گرفت و گفت در تهران هر ضبطی خواستی به هر قیمتی برایت می‌خرم. تختی پول را گرفت و در روز آخر آن را به زن و بچه‌ای داد که در آمریکا هیچ چیزی نداشتند.»

یک ۱۷ دی دیگر بدون آقا تختی

همچین ملاقاسمی در خاطره دیگری از زنده یاد آقا تختی عنوان کرد: «از مسابقات جهانی بر می‌گشتیم، به آلمان رفته بودیم. تختی در آلمان ماشین خرید و می‌خواست با ماشین به ایران برگردد. به او گفتم می‌خواهم ۲-۳ روز بمانم و با هواپیما برگردم. پولمان کم بود. موقع رفتن خواست ۷۰۰ مارک به من بدهد. من قبول نکردم. خداحافظی کردیم و او با ماشین به سمت ایران رفت و من به هتل برگشتم. وقتی برگشتم دیدم نامه‌ای گذاشته و ۷۰۰ مارک هم روی آن است. در آن نوشته بود: "این پول را بگیر. مردم تو را کمتر می‌شناسند و اگر پول لازم داشته باشی کمتر کمک می‌کنند، اما من را می‌شناسند و اگر پول بخواهم به من می‌دهند. "

وقتی به ایران برگشتم یک ماه گذشت و او اصلا سراغی از من نگرفت. پس از یک ماه پیش او رفتم و گفتم چیزی شده است که تختی پاسخ داد: گفتم اگر سراغ تو بیایم فکر می‌کنی برای گرفتن آن پول آمده‌ام و شاید از من ناراحت شوی. به همین خاطر نیامدم تا تو وقتی خودت خواستی بیایی.»

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.