باشگاه خبرنگاران جوان - وقتی که مقاومت ملت ایران دست صدام را در هجوم زمینی به مرزهای این دیار بست، دشمن برای رفع عقدههای درونی خود از نظام و انقلاب دست به شدیدترین بمبارانهای هوایی علیه مردم بیپناه شهرها و روستاهای کشور زد تا شاید علاوه بر تضعیف جبهه با ایجاد رعب و وحشت مردم را از ادامه راه بازدارد.
در طول هشت سال دفاع مقدس شهرها و روستاهای استان کردستان همواره زیر آماج بمباران هواپیماها و توپخانه دشمن قرار داشت و حاصل آن تقدیم صدها شهید و جانباز به انقلاب نوپای اسلامیمان بود، اما یکی از دلخراشترین این بمبارانها، در روز ۲۸ دی ماه سال ۱۳۶۵ در قلب شهر سنندج رخ داد. در این روز عقربههای ساعت پانزده و چهل و پنج دقیقه را نشان میداد که به ناگاه دیوار صوتی شهر شکسته شد؛ و ۱۸ نقطه سنندج در فاصله کمتر از شش دقیقه توسط پنج بمبافکن رژیم بعث عراق مورد حملهای ناجوانمردانه قرار گرفت که هنوز هم آثار آن در کوچه پس کوچههای شهر خودنمایی میکند. در کمتر از شش دقیقه بیش از ۲۲۰ نفر شهید و بالغ بر ۱۲۳ نفر به شدت مجروح شدند که تنها بیمارستان شهر سنندج ظرفیت این همه مجروح را در آن روزها نداشت.
یادگاران آن روزهای تلخ از خاطرات خود میگویند:
منصور دانانیایی یکی از داغدارترین مصیبتدیدگان سنندجی در آن روز است که همسر، دختر و چهار پسرش را در این بمباران از دست داد. در این باره میگوید: در آن روز با مشاهده بمباران سریع خود را به خانه رساندم، اما با جنازه همسر و پنج فرزندم روبه رو شدم یعنی تمام زندگیام را از دست دادم.
خوشقصه، مادر دو شهید آن روز گفت: اقبال فرزندم به عنوان کادر ارتش در کرمانشاه خدمت میکرد و در آن روز برای مرخصی به سنندج آمده بود که در بمباران ۲۸ دی سال ۶۵ به همراه دخترم و نوه دختریام شربت شهادت را نوشیدند.
رحیمی، یکی از پرسنل بیمارستان توحید سنندج هم که اکنون بازنشست شده در شرح ماجرای آن روز میگوید: یکی از تلخترین روزهای زندگیم بود و تمامی اتاقها و راهروهای بیمارستان مملو از افراد مجروح و شهدا بود.
غلامی که در مسیر برگشت به محل خدمت خود در شهربانی سنندج از دور شاهد غرق در خون شدن فرزندانش میشود نیز میگوید: با شنیدن صدای آژیر و شروع بمباران هوایی فوری خود را به خانه رساندم که از همان ابتدای کوچه متوجه وخامت اوضاع و اصابت بمب به خانهمان شدم وقتی به حیاط خانه رسیدم همسر مجروحم را در حالیکه که پیکر غرق در خون اکبر فرزند بزرگمان را در بغل گرفته بود دیدم از او سراغ فرزندان دیگرمان را پرسیدم که با شیون خبر شهادت مظفر، شیوا، شیدا و امیر را به من داد و من در چند دقیقه تمام عزیزانم را از دست دادم.
اسماعیل ورمزیاری، یکی از دانشآموزان بازمانده بمباران هوایی سال ۶۵ شهر سنندج نیز از شهادت دوستانش که در آن زمان مشغول فوتبال بازی کردن بودند میگوید: ظهر آن روز بعد از نهار وسایلم را آماده کردم تا به مدرسه بروم، ناگهان در کوچه صدای وحشتناکی آمد که کمتر آن را تجربه کرده بودم، سپس چندین هواپیما در آسمان شهر سنندج ظاهر شدند و برای شناسایی شهر چندین دور زدند. با دوستانم به طرف کوه آبیدر حرکت کردیم و از تپهای که مشرف به شهر بود بالا رفتیم و کل جریان بمباران را مشاهده کردیم؛ هواپیماها در ارتفاع پایینی نقاط حساس و پرجمعیت شهر را مورد هدف قرار داد، در آن لحظه به فکر مدرسه خودمان بودیم که مبادا بمباران شود.
در آن زمان من دانشآموز دبیرستانی بودم. آن روز مدرسهای که در آن تحصیل میکردم را بمباران و تعدادی از نوجوانانی که در کوچه فوتبال بازی میکردند، به شهادت رسیدند. آموزشگاهی هم در خیابان اکباتان سنندج بمباران شد و دانشآموزان بسیاری نیز در آنجا به شهادت رسیدند.
مردم شهیدپرور سنندج چند ساعت بعد از تشییع پیکر پاک شهیدان ۲۸ دی ماه ۶۵ به خیابانها ریختند و با شعارهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر صدام بار دیگر سیاستهای جنگطلبانه رژیمهای استعمارگر و غربی را محکوم و حمایت خود را از انقلاب اسلامی و رزمندگان نشان دادند تا خاری بر چشمان بدخواهان نظام اسلامیمان باشد.
منبع: ایکنا
انتهای پیام/