حماسه روز دوم بهمن سال ۵۷ مردم ارومیه نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی در استان آذربایجان غربی است، در این روز برای اولین بار قیام مسلحانه مردم علیه رژیم پهلوی علنی شد.

باشگاه خبرنگاران جوان ـ انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) نهضت خود را از سال ۱۳۴۲ شروع و از آن تاریخ اعتراض علنی خود نسبت به رژیم منحوس پهلوی را آغاز کردند.

در اواخر سال ۵۶ با قیام شهر‌های قم و تبریز علیه رژیم شاهنشاهی اعتراضات و راهپیمایی‌های مردم علیه رژیم وارد مرحله جدیدی شد و به سایر شهر‌های کوچک و بزرگ کشور نیز تسری یافت که در این میان ارومیه نیز مستثنی نبود.

با ورود به سال ۱۳۵۷ تظاهرات مردمی علنی و پررنگ و پرشورتر شد و ارومیه نیز به عنوان مرکز استان آذربایجان غربی بی نصیب از این تظاهرات و راهپیمایی‌ها نبود هرچند از سال‌ها قبل فعالیت‌های مذهبی و روشنگرانه در ارومیه انجام می‌شد و برخی از روحانیون، دانشجویان، بازاریان و ... بار‌ها به ساواک، شهربانی و جا‌های دیگر احضار و تذکراتی به آن‌ها داده می‌شد. هر چند رژیم، تنها به احضار و تذکر بسنده نکرده برخی از این افراد را زندانی، شکنجه و حتی تبعید نیز کرد.

امادر این میان حماسه روز دوم بهمن سال ۵۷ مردم ارومیه نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی در استان آذربایجان غربی است، در این روز برای اولین بار قیام مسلحانه مردم علیه رژیم پهلوی علنی شد و گروه‌های مردمی مسلح با نیرو‌های شاهنشاهی درگیر شدند، تانک‌ها به خیابان‌ها آمدند و مسجد اعظم ارومیه که پایگاه تجمع نیرو‌های انقلابی بود توسط تانک ارتش به توپ بسته شد.

این مسجد تنها مسجدی بود که در طول انقلاب به توپ بسته شده است.

از منظر حجت الاسلام حسنی دوم بهمن در خاطرات وی، که توسط عبدالرحیم اباذری جمع آوری و به همت مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده، اینگونه تصویر شده است که: ما باید از امروز جنگ مسلحانه را آغاز کرده و از نیرو‌های خود دعوت به عمل آوریم در مسجداعظم اجتماع کنند و هرکس از مردم که اسلحه دارد به اینجا بیاورید و به ما ملحق شود، ما باید مسجد و اطراف آن را سنگربندی کنیم و به این ترتیب در برابر کماندو‌های تا بن دندان مسلح شاه مقاومت نشان بدهیم.

در عرض چند ساعت تمام پیشنهاد‌های من تحقق یافت. اقشار مختلف مردم بسیج شدند، با وانت‌بار و خودرو‌های شخصی، شن و ماسه و گونی و آجر آوردند، پشت بام و اطراف مسجد را با گونی‌های پر از شن سنگربندی کردیم. در خیابان‌های اطراف که منتهی به مسجد می‌شدند درختان و چوب‌های بزرگ و سنگینی ریختیم تا به خیال خودمان مانع از حرکت و پیشروی تانک‌ها به سوی مسجد شویم و راه‌ها را به روی نیرو‌های مسلح شاه ببندیم.

تنها مسجدی که در طول مبارزات انقلاب به توپ بسته شد

روبه روی مسجد، هتل چهار- پنج طبقه‌ای قرار داشت. از مدیر آن خواستم پشت بام هتل را در اختیار ما قرار دهد تا ما آنجا را هم سنگربندی کنیم، چون موقعیت بسیار مناسبی داشت. او ترسید و اجازه نداد. البته آنوقت جای ترس هم بود، نباید وی را ملامت کرد. حتی پیغام و پیشنهاد پول دادم باز هم نپذیرفت. در سمت دیگر مسجد اعظم بانکی قرار داشت، بچه‌ها بعد از غروب از پشت بام بالا رفتند و در بالای بام بانک هم یک سنگر با یک تیرانداز مستقر کردند.

هرچه امکانات و تجهیزات بود برای استحکام پایگاه نظامی مسجد اعظم به کار گرفتیم به تعداد ۴۰ - ۵۰ نفر افراد مسلح و با حضور انبوه مردم آماده نبرد شدیم.

ناگهان صدای غرش تانک‌ها از دور به گوش رسید، به دستور من افراد مسلح در پشت سنگر‌های خود قرار گرفتند. تانک‌ها درختان وسایر موانع را شکستند و نزدیک محوطه شدند. شش تانک بود با تعداد زیادی نیرو‌های پیاده نظام ارتش که آن‌ها را اسکورت می‌کردند. من در پشت بام کنار گنبد قرار گرفته بودم در حالی که یک کلاشینکف در دستم بود می‌خواستم ببینم عکس العمل تانک‌ها چه خواهد شد.

در همین فکر بودم که ناگهان تانک اولی که در جلو حرکت می‌کرد، یک توپ به سمت گنبد شلیک کرد، نمی‌دانم هدف اصلی همان گنبد بود یا می‌خواست مرا بزند که بدانجا خورد؟ گلوله توپ درست از یک متری بالای سرم عبور کرد و به گنبد اصابت کرد بعد از آنطرف گنبد خارج شد. در این میان عد‌ه ای با لباس سر دادند.». زنده باد شاه و «در میان آن‌ها ظاهر شدند و شعار» شاه دوست «شخصی به عنوان دوستانم از شدت خشم بدنشان می‌لرزید، اول خیال کردم از ترس اینطور شده‌اند، اما خطاب به من گفتند: حاج آقا چرا دستور تیراندازی نمی‌دهید. گفتم نیازی به دستور نیست بزنید.

سرباز‌ها که حرف مرا شنیدند فوری روی تانک و اطراف آن را خالی کردند. ما تانک را به رگبار بستیم. از پایین چند نفر از دوستان بر روی تانک اولی کوکتل مولوتوف انداختند و تانک بلافاصله آتش گرفت. لوله تانک که قبلاً به طرف ما و مسجد بود بی‌اختیار چرخید و به سمت هتل قرار گرفت. تانک دومی از پشت رسید و ما را به رگبار مسلسل بست. من زمین‌گیر شدم. طرف راست من پسرم رشید بود و در میان ما فقط او یک تفنگ ژ- ۳ داشت، بقیه دوستان کلاش داشتند. طرف چپم نیز مرحوم حاج موسی بود. به این‌ها گفتم هردو به طور همزمان به روی تانک‌ها آتش بریزند و تیراندازی کنند.

در چند لحظه، این‌ها انسان بسیار شجاع، «حاج موسی آقازاده» انصافاً غوغا کردند، طوفان به پا کردند. خدا رحمت کند شریف و در عین حال فرد مطیعی بود.

ما پنج نفر در بام بودیم. من، رشید، حاج موسی، حاج محمد و یک نفر دیگر که اسمش را فراموش کرده‌ام. چند نفر دیگر هم در بام بانک بودند. بقیه مسلحین به همراه مردم از زمین و اطراف تانک‌ها را محاصره کردند و مرتب به طرفشان تیراندازی کردند، بطوری که زمینگیر شدند و مجبور به عقب نشینی شدند. البته اگر می‌خواستند بمانند و با ما بجنگند می‌توانستند، چون آن‌ها امکانات و نیروی زیادی داشتند، ولی در اثر مقاومت شجاعانه ما و مردم، خداوند متعال رعب و وحشتی به

دلشان انداخت و آن‌ها پا به فرار گذاشتند و به لشگر و پادگان ارومیه بازگشتند.

مردم برای اولین بار با چشم خود شکست و فرار تانک‌ها را دیدند، شور و غوغای عجیبی در شهرپیچید و واقعا مردم باورشان شد که می‌توانند با امکانات کم در برابر یک رژیم جهنمی و تا دندان مسلح بایستند.

تنها مسجدی که در طول مبارزات انقلاب به توپ بسته شد

هرلحظه حضور و ازدحام حماسی مردم بیشتر می‌شد. بعداز ظهر همان روز مراسم تشییع دو شهید عزیز برگزار می‌شد. قبلا به افراد مسلح گفتم در مراسم تشییع، به طور نامرئی حاضر شوند و گوش به فرمان باشند تا اگر نیازی شد، اسلحه‌ها را بیرون بیاورند. پیکر شهدای انقلاب ارومیه را به سمت قبرستان باغ رضوان برده و در آنجا دفن کردیم.

این حادثه به قدری در سطح کشور بازتاب پیدا می‌کند که حتی سند شماره ۵۴ که در کتاب اسناد لانه جاسوسی، ج ۲ ص ۹۳ درج شده به طور محرمانه از سفارت آمریکا در تهران در تاریخ ۲۳ ژانویه ۱۹۷۹ برابر با ۳ بهمن ۱۳۵۷ به و زارت امور خارجه در واشنگتن دی سی مخابره می‌کند: خشونت به طرفداری و علیه رژیم دیروز تکرار شد؛ مخصوصاً در رضاییه، گزارش‌های خبری متفاوت هستند. یکی می‌گوید خشونت موقعی شروع شد که جمعیت به یک راهپیمایی طرفدار شاه حمله کردند. گروه دیگری گفتند که موقعی شروع شد که عده‌ای غیر نظامی مسلح به پادگان نظامی حمله کردند. در هر حال سرباز‌ها هم تلافی کردند و شیشه‌های مغازه‌ها و عکس‌های خمینی را خرد کردند و طرفداران خمینی را مجروح کردند. یک روزنامه می‌گوید ۸ نفرکشته شدند که ۴ نفر آن‌ها سرباز بود. ولی آمار دقیق موجود نیست. ما شنیده‌ایم که ژنرال بدره‌ای فرمانده نیروی زمینی دیروز به رضاییه پرواز کرد. این نشان می‌دهد که شاید وضع بدتر از آن است که گزارش داده می‌شود.

برای بررسی و اطلاع بیشتر از حوادث آن روز‌های تاریخی به سراغ نصرالله اسداللهی از انقلابیون با سابقه شهر ارومیه که در وقایع آن روز‌ها حضور داشته رفته‌ایم و گفت‌وگویی با وی داشتیم.

تنها مسجدی که در طول مبارزات انقلاب به توپ بسته شد

اعتراضات عمومی مردم ارومیه علیه رژیم پهلوی در چه سالی شکل گرفت؟

اسداللهی: مردم ارومیه تقریبا از پاییز سال ۱۳۵۷به شکل عمومی اعتراضات خود را علیه پهلوی علنی کرده بودند و در خیابان‌ها حضور داشتند و بعد از واقعه ۱۷شهریور۵۷ که تظاهرات در سراسر کشور شدت گرفت مردم ارومیه نیز حضور بیشتری در راهپیمایی‌ها و تجمعات داشتند.

در ۲۳ آذر۵۷ با حمله گارد شاهنشاهی مستقر در ارومیه حدود ۶ نفر از مردم معترض در خیابان امام ارومیه به شهادت رسیدند که مردم بعد از این واقعه تلخ بسیار خشمگین شدند و بعد از این واقعه تظاهرات شدت بیشتری پیدا کرد، در مقابل رژیم عده‌ای از شاه‌دوستان که شامل بازنشستگان ارتش و ژاندارمری بودند را بالاجبار تجمیع کرده تا بتواند در مقابل مردم معترض و انقلابیون علم کند که وقتی دیدند این عمل آن‌ها کارگر نیفتاد تانک‌های ارتش را در روز دوم بهمن به خیابان‌ها آوردند تا مردم را سرکوب کنند تا بعد از آن کسی جرئت نکند در راهپیمایی شرکت کند.

اعتراضات مردمی ارومیه چگونه وارد فاز مسلحانه شد؟

اسدالهی: دلیل این‌عمل به حدود ۲۰۰سال قبل و تاریخ این منطقه برمیگردد، در تاریخ این منطقه هر وقت حکومت مرکزی دچار ضعف شده فعالیت گروهک منحوس دموکرات همچنین هجوم همسایگان خارجی علیه مردم این منطقه شدت یافته بنابراین برخی از مردم این منطقه برای حفاظت از جان و مال و ناموس خود مسلح بودند، در روز دوم بهمن نیز این حمله تانک‌های ارتش بود که باعث شدت گرفتن درگیری‌ها شد و انقلابیون مجبور به دفاع و مقابله به مثل شدند چرا که اگر این اتفاق رخ نمیداد قصد رژیم این بود که انقدر از مردم و انقلابیون کشته بگیرد تا دیگر کسی جرئت راهپیمایی و اعتراض در شهر ارومیه را نداشته باشند و مردم برای همیشه ناامید شوند.

در این باره مرحوم حجت‌الاسلام حسنی در خاطرات خود چنین می‌نویسد: ۵۰ درصد علت تشکیل گروه‌های چریکی و مسلح شدن مردم در ارومیه حفظ جان و مال و ناموس مردم از دست حزب خائن دموکرات بود و، چون تاریخ این منطقه به نارو‌ها و نیرنگ‌ها و نامردی‌های این حزب گواه است و من می‌دانستم که به محض آشفته شدن شهر، آن‌ها به طور مسلحانه به شهر ارومیه و حومه خواهند ریخت و همان تاریخ گذشته ً تجاوز و غارت را تکرار خواهند کر، لذا ما ترجیح دادیم قبلا مسلح شویم. ولی ۵۰ درصد علت دیگر این مسلح شدن این بود که جواب مسلسل شاه معدوم را باید با مسلسل می‌دادیم و برای همین منظور‌ها بود که ما در ابتدا اقدام به تشکیل چند گروه چریکی کردیم و سپس با فرستادن یکی از روحانیون مبارز و چند تن از مجاهدین به مناطق فروش سلاح‌های مرزی از طریق با مبلغ کمکی خودم و اهالی ارومیه در مبلغ یکصد هزار تومانی که خودم کمک کردم و مجموعا حدود یک میلیون و سی تا پنجاه هزار تومان که از طریق اهالی قهرمان ارومیه تدارک شد اقدام به تهیه اسلحه کردیم.

نقش مرحوم حجت‌الاسلام حسنی در ساماندهی قیام مسلحانه چه بود؟

اسداللهی: در ان زمان چند گروه مسلح مردمی در شهر ارومیه فعالیت داشتند که مرحوم فاسونه چی و مرحوم حسنی فرماندهی این گروه‌ها را برعهده داشتند که هماهنگی و رهبری کلی قیام برعهده مرحوم حسنی بود که کار نظامی و تشکیلاتی بدون داشتن رهبر به موفقیت نمی‌رسد و در این میان نقش مرحوم حسنی بی‌بدیل بود.

نقش شهیدان باکری در این مبارزات چه بود؟

اسداللهی: من با شهید مهدی باکری در سال ۱۳۵۶ آشنا شدم که در آن زمان نیز ایشان و برادرشان فعالیت‌های ضد رژیم پهلوی انجام می‌دادند و دریک برهه من به حمید باکری کمک کردم که از مرز ترکیه یک محموله اسلحه وارد کشور بکنند. ولی بیشتر فعالیت‌های شهیدمهدی باکری در دانشگاه تبریز و در فضای دانشجویی بود.

حوادث روز دوم بهمن ۵۷ را کمی برایمان تعریف کنید.

اسدالهی: در روز دوم بهمن ۵۷ با توجه به این که اعلام شده بود راهپیمایی بزرگی علیه شاه‌دوستان انجام خواهد گرفت طرف‌های صبح قبل از طلوع آفتاب تعدادی از نیرو‌ها را از مسجد محمدیه با وانت آمریکایی که داشتم به محل سنگر‌ها بردم و در آنجا مستقر کردم. محل سنگر‌ها پشت بام بانک ایرانشهر (تجارت کنونی جنب بازار ارومیه) بالای مسجد اعظم ارومیه و پشت بازار ارومیه و بالای گرمابه آخوند بود.

علت این که سنگر‌ها در پشت بام‌ها قرار داده شده بود این بود که مردم عادی هدف قرارنگیرند، البته در آن روز برخی از سربازان نیز که از خود مردم ارومیه بودند به اجتماع مردم پیوستن و من به چشم خود دیدم که یک سرباز از کنار تانک کشان کشان خود را به داخل جمیعت پرتاب کرد که گویی فرزندی خود را به آغوش مادرش پرتاب کرده باشد همچنین یک گروهبان یکم شهربانی نیز در همان جا لباس نظامی خود را درآورده و به صفوف مردم پیوست.

به نوشته روزنامه‌های رسمی ان زمان نظیر اطلاعات و کیهان، در آن روز ۴ تانک انگلیسی در خیابان امام به سمت مسجد اعظم درحال حرکت بودند. ولی با مقاومت جانانه انقلابیون و درگیری سخت آن‌ها با تانک‌ها مجبور‌به عقب نشینی و بازگشت به پادگان شدند و سربازانی که به همراه تانک‌ها آمده بودند رو به فرار گذاشتند.

حماسه دوم بهمن ۵۷ و مقاومت جانانه گروه‌های مسلح مردمی در مقابل تانک‌های ارتش رژیم و عقب راندن آن‌ها تا پادگان‌ها و همچنین علنی شدن مبارزه مسلحانه مردم ارومیه علیه پهلوی درس مبارزه بزرگی برای تمام شهر‌های ایران شد و همه فهمیدند که می‌توانند به طور مسلحانه مقابل رژیم ایستادگی کرده و پیروز شوند و این بود که از آن روز به بعد مبارزه با پهلوی وارد فاز جدیدی شد.

 

منبع: فارس

انتهای پیام/

 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.