باشگاه خبرنگاران جوان شیراز - فرشید کریمی شاعر متولد ۱۳۵۵ است و کتاب جدیدش را نشر شالگردن شیراز در ۵۰۰ جلد امسال چاپ کرده است.
از او کتاب های شعر سپنتا، ورجاوند، مانتره و سیمرغ منتشر شده است.
کریمی در پاسخ به این پرسش که شما چه هدفی از انتشار کتاب های شعرتان داشته اید؟ گفت: آرمان من در شعر، بیان رابطه، تقابل و حتی تضاد انسان خردمند با جهان هوشمند است. جهانی که از طریق دانش بشری و انتقال شتابان رسانه ها، روز به روز دارای کشفیات تازه ای می شود.
این شاعر شیرازی گفت: بشر با این حجم داده های درست و نادرست همواره در تناقض زیستن و انتخاب قرار می گیرد، چه انتخاب کنیم چه نکنیم ناخودآگاه انتخاب گر هستیم؟! سال ها پیش در کتاب مانتره صفحه ۲۶ نگاشته ام .
گزیدن، گونه ای از نگزیدن
همچون که هست، برگزیدن
بی پیرایه، چیزی را
گزیدن یا نگزیدن
شعرهای این کتاب و دیگر کتاب های او به نظر می رسد که برای مخاطب خاص بوده که او در این زمینه که اشعارش ممکن است مخاطبان زیادی را جذب نکند.
او گفت: من برای فلسفیدن و متفاوت گویی دست به قلم شده ام نه برای کسب شهرت یا مخاطب جمع کردن و مسائل دیگر. هیچ گاه در رقابت و داوری نبوده و نیستم. انسان در این فرصت کوتاه زیستن فقط باید با خودش رقابت کنند. ظرفیت هایش را درک و بشناسد.
به این شعر در صفحه ۸۵ کتاب نوشک روان توجه فرمایید:
بی اندازه شدن
در آژنگ چهر این جهان
مدعی جهانم ساخت
در آوازه جویی
در گریز افزایی
این شاعر شیرازی گفت: همیشه دوست داشتم با مخاطب های خاص در چهار گوشه جهان در ارتباط باشم، بیشتر برای اینکه آنها و خودم را مورد پرسشگری و چالشگری متقابل قرار دهم تا بیشتر رشد کنم. جریان شعر و ادبیات بسیار گسترده است و هرگز نباید حدودی برایش قائل شد یا اینکه انسان پیش خودش بیندیشد که تا آخرش رفته و دیگر تمام. واژه و قلم هرگز اسیر زندان حدود نباید باشند.
کریمی گفت: اعتقاد دارم نخبگان جامعه را باید آگاه تر کرد و این نخبگان، سکاندار هدایت آینده فرهنگی و تاریخی یک ملت هستند همانطور که نخبگان را باید نقد کرد و از شعار زدگی های زمان دور ساخت بالاخره واژه هم مثل آب مسیر خودش را پیدا می کند. هیچ تلاشی هرگز بی ثمر نیست.
در صفحه ۹۳ کتاب سیمرغ آورده ام:
جرقه های نبوغ آمیز مردمان
فهم زمانه را می طلبند
در ادراکی که اراده است
در تهوری که فضیلت است
در جراتی که شجاعت است
در ترسی که رذیلت است
فرشید کریمی در کتاب جدیدش یعنی نوشک روان از شهر شیراز هم زیاد سخن گفته است. او گفت: طبیعی است، شهری که در آن رشد و نمو کردم با جغرافیا و تاریخ و هنر سترگش. مگر می شوده از شیراز سخنی نگفت؟
در صفحه ۶۵ کتاب نوشک روان در سطور آخر شعر شیراز آورده است :
شیراز آن جاست!
که شکوه تاریخ ایران زمین
حقایق سرمدی تراود
ز جاودان جایگاه جمشید شاهی اش!
بیا به خاک عنبرین اردیبهشتی اش
که آن مدار هنرپرور گیتی
بخشیده اش آراستگی
به نقش بندی رساله هایی
از نگارینه ی عقل و عشق و دلبری!
او در باره واژه عشق و این مقوله گفت: عشق خیلی مساله بغرنجی است و همواره در تلاش بودم به نحوی داخل بطن اشعارم دنبالش کنم و دلایلی برای وجود و تعریفش بیابم. یا اینکه تشبیهش کنم به رخدادهای جهانی و ماورایی.
در کتاب سپنتا صفحه ۲۵ آورده ام:
عشق!
این گناه نخستین زیستن
گاه،
فرو می کشاندمان
میان باتلاق تنهایی
کورمان می کند
میان رواق زبرجدی
چون سنگ پای بسته روزگار
هر چه هست
جنون جوانمردان عالم است
در کتاب جدید نوشک روان چرا تاریخ را با عشق و فلسفه آمیخته اید؟ از این شاعر پرسیدیم.
پاسخ داد: نوشک روان را خیلی دوست دارم ولی کار اصلی من کتاب مانتره هست که حاصل سالها فلسفه خوانی و تحقیق و تفحص است، هر چند بعد از ۱۲ سال از نگارشش باید بازخوانی شود. نوشک روان از عشق به ایران می گوید از عشق به اقتدار تاریخی ایران. معشوق در این کتاب همان چشم های بیدار ایرانشهر و ظرفیت های کلان فرهنگی و تمدنی اش در طول تاریخ است.
به این شعر در صفحه ۱۱ کتاب نوشک روان دقت کنید:
در مهر سلطنتی داریوش هخامنشی!
تو
آن گردونه ملل
بر کجاوه روان ابر شاهنشاه جهان هستی!
...
یا مختصری از این شعر طولانی در صفحه ۱۴ کتاب نوشک روان
به تماشا ببر مرا
در شبانگاهی مهتابی
کنار ویرانه های شهر بیشابور
آن پایتخت شاهپور نخستین!
شاه پیروزمند دوران اقتدار ایرانشهر
آنجا که قیصران رومی
روزگاری
دست و پای بسته
خوار و حقیر گشته
با کالبدی بریده سر یا ارابه بسته
مایه رشک کودکان شهر بودند!
دیدگاه او در باره شعر چنین است: خوبی مدرنیته چالش گری هاست.ضرورت های امروزی برای تمام گیتی تغییر کرده، خصوصا برای نسل جوان مطالعه گر و مطالبه خواه. طبیعی است شعر هم از فرم و قاعده کلاسیک رها شده و شاعران باید سعی کنند، زبانشان بیشتر سمت و سوی جهانی پیدا کند. شاعران باید که سخن های تازه گویند و به فهم خردورزی جهانی امداد بیشتری برسانند. شعر هشدار است، هشدار به درک تازه ای از دانایی، در کنار واژگانی که حسی، تخیلی و نمادین هستند. این هشدارها همواره می توانند نیازهای روانی انسان را غنی تر کنند.
کریمی ادامه داد:همیشه شعر را سلاح فلسفیدن می دانستم. برای همین متفاوت سخن گفتم و از دانش هایی چون فلسفه، جامعه شناسی، مردم شناسی، روان شناسی، باستان شناسی، تاریخ و زبان شناسی برای بیان خواسته هایم که همانا آگاه سازی و تلنگری به چالشگری بوده بهره بردم. بی تعارف، در ادبیات ما سخن از می، معشوق و ساقی زیاد بوده، خوب این داستان معشوق، زلف و ابرو و خال و چشم ها اگر کنایه ای به جهان و جهانیان ندهد چه ارزش نوینی به همراه دارد؟ خصوصا در ایران که این قالب بارها و بارها تکرار شده و کمتر نمادپردازی و ایهام در آنها لحاظ شده، البته استثنا همیشه وجود دارد و بیشتر خوانندگان حرفه ای می دانند اوج ها و قله های شعری ایران و جهان چرا متفاوت و بدیع بوده اند؟
این شاعر گفت: آیا نیازهای روانی و عاطفی انسان امروزه باید محدود به دانش ادبیات باشد؟ من شعر را در قلمرو و چهارچوب محض ادبیات نمی بینم، همانطور که دایره نقد و نقادی تخصصی شده و یک مضمون را میتوان از طریق چند دانش مطرح امروزی مورد نقد و چالش و کاوش قرار داد.
واکاویدن هر چیز را باید فرا گرفت.
اوبه هنجارشکنی خصوصا در اصول و قواعد ادبی و شعری معتقد است و می گوید، این روش لازمه شکوفایی تازه ها هست، در شعر با واژه سر و کار داریم و این ها دارای موسیقی، وزن، معنا و نمادهای بسیاری هستند. مخاطب ایرانی، سال ها است بین سنت و مدرنیته گیر افتاده و دست و پا می زند. باید دید مخاطب امروز دنبال چه نیاز و اغنایی از ادبیات و تلاقی آن با دانش های پیرامونی انسان است. نیازهای انسان که با تکنولوژی و دانش های تازه آشنا شده و آنها را کشف کرده و دائم استفاده می کند، با چه ساختاری در تضاد و تشابه است؟ جایگاه هویت، احساس و ناخودآگاه فردی و جمعی در انسان امروزی کجاست؟ من در بیان شعر یا نوشتار بیشتر وجود و کاربرد معنا را برگزیدم و همیشه در تلاشم تا مضامین کلی را در قالب سطوری قرار دهم تا بتوانند تلنگری هر چند ناچیز به مخاطب بزنند.