«موقعیت مهدی» شاید یکی از انگشتشمار فیلمهای سینمای چند سال اخیر ایران باشد که مخالف چندانی ندارد. فیلمی که آدمهای مختلف از هر طیف و نگاه و نگرشی آن را اگر هم دوست نداشته باشند، یک تجربه جدی در سینمای ایران میدانند. فیلمی که هم یک مخاطب امروزی سینمای موسوم به ضدجنگ از آن لذت میبرد و هم یک مخاطب دلبسته سینمای سنتی جنگ، از آنهایی که فیلمهای زمان جنگ حاتمیکیا و ملاقلیپور و دیگر فیلمسازان دفاع مقدس را دوست دارند.
از این نظر «موقعیت مهدی» برای هر تماشاگری چیزی دارد. مثل سازندهاش، هادی حجازیفر که او هم در یک قالب محصور نشده است. حجازیفر همانقدر که از فیلمهای جنگی-امنیتی فیلمسازی مثل محمدحسین مهدویان شروع کرده، فیلمهایی مانند «آتابای» و «بیهمهچیز» را نیز در کارنامهاش دارد و از این مهمتر اینکه هیچگاه جزو یک تیپ خاص سینماگران، از آنهایی که همیشه یک نوع خاص از فیلمسازان برای همکاری سراغش بیایند، نبوده است.
اینها همه «موقعیت مهدی» را خواستنی و خاص کرده. البته در کنار بیشمار موقعیت شگفتانگیز سینمایی که در هر کدام از اپیزودهای این فیلم میبینیم، بیشمار رویکرد تصویری و نمایشی درجه یک و البته بیشمار بزنگاه انسانی که از آغاز تا پایان «موقعیت مهدی» را جذاب، تاثیرگذار و تکاندهنده کرده.
چرا جنگ و قهرمان هادی حجازیفر شبیه دیگر فیلمها و آدمهای جنگ نیست؟
حرکت از مبدا اسطوره به مقصد زمین!
هادی حجازیفر سینما را با «ایستاده در غبار» آغاز کرده. در نقش شهید احمد متوسلیان در فیلمی از محمدحسین مهدویان که با هر متر و معیاری متعلق به نسل جدید فیلمها و فیلمسازان جنگی است. فیلمسازانی که نگاهی متفاوت از نسل اول فیلمسازان این ژانر-موسوم به دفاع مقدس- را دارند. با مطالعه و آگاهی و دانشی افزونتر از تاریخ و البته سینما و رسانه و نقش بیبدیل این ابزارها در خلق روایت. دانستههایی که باعث میشود این سینماگران نگاهی نقادانهتر به جنگ و روند جنگ و آدمهای جنگ داشته باشند.
بروز و جلوه تمام این موضوعات را در «موقعیت مهدی» میتوان دید. یک فیلم جنگی تمام و کمال و نقاد بیشباهت به فیلمهای دفاع مقدسی قبل از خود درباره قهرمانی به نام مهدی باکری که او هم بیشباهت به تمام قهرمانان سینمای دفاع مقدسی قبل از خودش است. قهرمانی که موقعیت خود را -اگر چه تمام و کمال حفظ میکند-، ولی با این حال نگاهی نقادانه به آن و ریشههایش دارد. درباره نیات و اعمال گردانندگان به تردید افتاده -و حتی برادر خود را وامیدارد به دروغ هم شده- توبهنامهای امضا کند و به جبهه بازگردد.
هادی حجازیفر البته چندان پذیرای نگاه انتقادی فیلم خود -در قیاس با آثار نسل اول سینماگران دفاع مقدسی- نیست و حتی میگوید که دوست داشته فیلمش یادآور «دیدهبان» ابراهیم حاتمیکیا باشد. ولی با این حال، این موضوع را قبول دارد که -خودآگاه یا ناخودآگاهانه- قهرمان فیلمش زمینیتر از قهرمانان مشابه در این نوع فیلمهاست. در واقع در «موقعیت مهدی» تصویری که از شهید مهدی باکری ترسیم شده، نهتنها اسطورهای نیست، بلکه اتفاقا خیلی هم به دنیا و آدمهای امروز شبیهتر شده و حتی این را در نگاه و دیدگاههایش درباره زمان خودش هم میبینیم.
هادی حجازیفر دلیل این رویکرد را چنین توضیح میدهد: «اسطورهسازی یعنی دور از دسترس کردن قهرمان یا دستنیافتنیکردن او که فایدهای ندارد. در واقع اگر قهرمان قابل تکثیر نباشد، حداقل از نظر من به درد نمیخورد و در مورد مهدی باکری «موقعیت مهدی» بیشترین تلاش من در این زمینه بوده که این شخصیت قابل تکثیر باشد. دستکم من شخصا تلاشم را کردهام این اتفاق بیفتد و در این مسیر گام بردارم.»
چرا جنگ ما تلخ و گزنده و البته جذاب است؟
داستان عاشقترین آدمها به زندگی!
نسل جدید فیلمسازان سینمای جنگ -با نگاهی ضدجنگ- سینمای دفاع مقدس را از پستوهای تاریخ به متن زندگی امروز آورده و آن را یک بار دیگر تبدیل به ژانری محبوب کردهاند. بسیاری «موقعیت مهدی» را نیز متعلق به این جریان میدانند. فیلمی که بهواسطه نمایش یک قهرمان و یک جنگ متفاوت و حتی در جاهایی با نمایش شکست توانسته با استقبال مخاطبان مواجه شود. یا به عبارت بهتر به واسطه پرداختن به بخشهایی که تاکنون از دید مخاطب پنهان مانده و کمتر درباره آنها صحبت شده بود.
هادی حجازیفر البته با این فرض که استقبال تماشاگران از «موقعیت مهدی» بهخاطر پرداختن این فیلم به این موقعیتهای مغفولمانده است، موافقت چندانی ندارد. او میگوید «با اینکه پرداختن به بخشها و بحثهای مغفول میتواند جذاب باشد، اما توجه به این نکته که هر موضوع داغ افشاشدهای خیلی زود تازگی و التهاب خودش را از دست میدهد، نشان میدهد که جذابیت یک اثر نمیتواند منحصر به این موضوع باشد.»
به باور هادی حجازیفر؛ «موضوع جنگ و هشت سال سخت دفاع مقدس همچنان برای مخاطب واجد ارزشهای بیشماری است. در واقع هر چیزی که مخاطب را دچار غرور تاریخی یا جغرافیایی کند، مورد اقبال قرار میگیرد.»
حجازیفر با اشاره به اینکه «ظرفیت جنگ ما خیلی بیشتر از اینهاست»؛ این موضوع را که موفقیت این فیلم را منحصر بدانیم به ارایه تصویری امروزی و انتقادی و تلخ و گزنده و حتی ترسناک از جنگ و آدمهای جنگ، رد میکند. ولی با این حال، میگوید که آگاهانه به سوی تصویری چنین از جنگ رفته است: «این تلخی و گزندگی آگاهانه انتخاب شده و وارد فیلم شده است. چون جنگ فیلم را شبیه جنگی میکرد که دربارهاش تحقیق کرده بودم، بگذریم از اینکه از طریق نزدیکترین آدمهای زندگیام جنگ را لمس هم کرده بودم. به هر حال، آدمهایی که رفتند و جنگیدند، عاشق زندگی بودند. عاشقترین آدمها نسبت به زندگی؛ و اگر جنبه هولناک جنگ در فیلم دیده نمیشد، آنوقت تماشاگر باید چگونه به این مفهوم میرسید که این آدمهای عاشق از چه چیزی گذشتند. به عبارت بهتر؛ تا عشق این قهرمانان به زندگی دیده نمیشد، ارزش کاری که کردند، مشخص نمیشد.»
به گفته هادی حجازیفر قصههایی که در زمان شکلگیری سناریوی این سریال شنیدهاند، پر بوده از موقعیتهای هولناک انسانی. موقعیتهایی که جنبه انسانی آنها شاید امروز عجیب به نظر برسد، ولی آن قهرمانان از پس این موقعیتهای انسانی هم برآمده بودند. البته از نگاه عدهای نمایش این موقعیتهای هولناک جنگ را به نوعی تلخ و هولناک جلوه داده است. هادی حجازیفر، اما برای این انتقاد هم پاسخ دارد: اصلا مگر میشود تلخ هولناک نباشد؟ مگر کسی را میشود پیدا کرد که در جنگ نترسیده باشد؟ اصلا من ترسیدن را نشانه زندهبودن میدانم. نشانه احساس. کسی که هیچ وقت و هیچ جا نمیترسد، از نظر من ماشین است و ماشین هم حضورش ارزش ندارد. اتفاقا به نظر من کسی که از مرگ میترسد و جانش برایش عزیز است و در عین حال به جنگ میرود و این موقعیتها را تاب میآورد، کار مهمی کرده است. این افراد هستند که حماسه ساختهاند.
راز جذابیت مهدی باکری برای هادی حجازیفر چه بود؟
زندهترین خاطرات کودکی
ظاهرا در آغاز قرار نبود هادی حجازیفر «موقعیت مهدی» را بسازد. حداقل اینکه خودش میگوید که اول فقط قرار بود نقش مهدی باکری را بازی کند و کارگردانی این سریال -و البته فیلم- بعدتر پیش آمد.
حجازیفر میگوید: «اول تلویزیون پیشنهاد کرده بود در سریال «عاشورا» در نقش شهید مهدی باکری بازی کنم. من، اما در جواب گفتم که این نقش را برای کسی بازی نمیکنم، مگر اینکه قرار باشد خودم آن را بسازم. جالب اینکه سیما فیلم هم به طرز عجیبوغریبی این موضوع را پذیرفت، با اینکه در ادامه مصیبتهای زیادی برای آن کشیدم، اما ساخت این اثر برایم چنان مهم بود که هنوز هم بعضی وقتها باورم نمیشود که این اتفاق افتاده است.».
اما راز جذابیت باکری برای حجازیفر چیست؟ آنگونه که هادی حجازیفر حرف میزند موضوع را خیلی ساده میتوان دید. او میگوید که باکری برای او چیزی مثل نوستالژیهای دوران کودکی شده. این چیزی است که خودش میگوید: «علاقه من به باکری ریشه در یک علاقه شخصی داشت. به عبارت بهتر این قولی بود که به پدر خدابیامرزم داده بودم که درباره این آدمها یک کار خواهم ساخت. علاوه بر این شخصیت را هم خوب میشناختم. مثل تمام لشکر ۳۱ عاشورا که از بچگی با همه وجود میشناختم. همانطور که پدرم و عموهایم را و البته معلمهایمان را. دوتا عمویم شهید این لشکر بودند. اصلا خانواده ما جنگ را با این لشکر تحمل کرده بود.»
هادی حجازیفر وقتی روند شکلگیری داستان سریال و داستانهای فرعی آن را توضیح میدهد، حس میکنی یک پژوهش کامل برای نوشتن فیلمنامه پشتسر گذاشته شده است. بیخود نیست قصهها اینقدر به دل مخاطبان -از هر قشر و گروهی- نشستهاند: «ما اول از میان واقعیتها به حدود ۸۰۰-۷۰۰ قصه فوقالعاده جذاب رسیدیم. بعد از راستیآزمایی آنها، قصههای برگزیده را برای ۴۰-۳۰ مخاطب معمولی تعریف کردیم و آنهایی را که بیشترین نمره را گرفته بودند، وارد سریال کردیم.»
منبع: شهروندآنلاین