عمو و برادرزاده سارق با یک پیامک لو رفتهاند؛ دزدانی که ۲۵ تن شمش مس را سرقت کرده و در یک سوله نگهداری میکردند. اما وقتی به یکدیگر پیامک فرستادند و از سرقت گفتند، لو رفتند و دستگیر شدند. این دزدان حرفهای با داستانسرایی و روایت یک سرقت مسلحانه دروغین سعی در فریب پلیس و شاکی داشتند. غافل از این که نقشه دزدی هفت میلیاردیشان خیلی زود فاش میشود و آنها دستبندبهدست در حیاط پلیس آگاهی میایستند.
چرا دست به سرقت زدید؟
قرار بود این بار مس از کرمان به تهران بیاید. کامیون برای من بود و قرار بود این بار را بیاورم. اما عمویم نقشه کشید و همه چیز را عوض کرد. او یک داستان دروغین طراحی کرد تا بار مس را سرقت کند.
بار مس برای چه کسی بود؟
یک مرد کارخانهدار بود. قرار بود بار را به کارخانه او ببریم.
نقشه سرقت را چطور اجرا کردید؟
وقتی بار را به تهران آوردیم، عمویم گفت که داستانسرایی کنیم و به دروغ بگوییم بار را سرقت کردهاند. بعد تمام شمشها را به سولهای که عمویم اجاره کرده بود، منتقل کردیم. همان زمان هم به مرد کارخانهدار گفتیم که گرفتار یک گروه سارق خشن و مسلح شدیم. او هم پلیس را خبر کرد و برای پلیس هم ماجرای سرقت مسلحانه را تعریف کردیم. داستانمان آن قدر دقیق بود که در ابتدا کسی به ما شک نکرد.
چی شد که دستگیر شدید؟
ماجرا از یک پیامک شروع شد. البته گویا از قبل، پلیس به محلی که گفته بودیم سرقت مسلحانه در آنجا رخ داده است، رفته بود و بعد از تحقیقات هیچ سرنخی از سرقت پیدا نکرده بود. به همین علت کمی به ما مظنون شده بودند و ما را زیر نظر گرفتند و در کل رصد میشدیم. یک شب عمویم به من پیام فرستاد و درباره شمش مسها حرف زد. همین مسأله باعث شد لو برویم و دستگیر شویم.
شمشها را کجا برده بودید؟
عمویم سولهای را در شمال غرب تهران اجاره کرده بود. میخواستیم سر فرصت وقتی آبها از آسیاب افتاد آنها را بفروشیم. قرارمان این بود که این شمشها را به یک مرد خارجی بفروشیم و از مرز رد کنیم. شمشها هفت میلیارد تومان میارزید و پول خوبی گیرمان میآمد، اما خیلی زود پیش از اجرای نقشهمان لو رفتیم و دستگیر شدیم.
منبع: شهروندآنلاین
گوشیاشون کنترل میشده