خبر کوتاه بود، اما خیلی ناراحت کننده برای مردم خطه سرسبز مازندران. مازندرانی که در هر عرصهای از ایثار و مقاومت از خود گذشتگی جوانان سرزمینش را به خود دیده بود، از دوران انقلاب و حضور در تظاهرات، از خلق حماسه ششم بهمن آمل، از تشکیل لشکر ۲۵ کربلا و رشادتهای فرماندهان سرافرازی، چون سرداران شهید طوسی، هاشم نژاد، تیموریان، بصیر تا به دوران مدافعان حرم.
بهار آمده بود و با خود طراوت و شادابی به ارمغان آورد، اما در سال ۹۵، دقیقتر در پانزدهمین روز از ماه دوم این فصل خجسته بهاری دیگر با رنگ و بوی متفاوت برای سرزمین سرسبز شمال ایران آورد.
خبر ناراحتکننده بود، اما خانوادههای آنها هر لحظه و ساعت میدانستند فرزندشان وقتی کولهپشتی خود را در منزل بسته و بر دوش گذاشته و قدمهای استوار برداشته و با قلبی سرشار از خرسندی پلکهای خداحافظی را به سمت آنها بر روی هم قرار داده، مطمئنا بازگشتی نبود.
خبری که ۱۱ شب به ۱۳ خانواده مازندران داده شد، اما جمعیت ۳ میلیون نفری این استان را در غم بزرگ و شوک ناگهانی قرار داد.
بر سر زبانها قرار گرفتند آن ۱۳ شهیدی که در سرزمینی از سوریه، بله سوریه خاکی که حرم الله نامیده شد تا جوانان دهه شصتی و هفتادی ایران اسلامی به دفاع از ناموس اهل البیت (ع)، شیرزن صبور کربلا، بی بی زینب کبری (س) بروند و به عنوان "مدافعان حرم" قرار گیرند.
سوریه تنها کشوری که در زمان جنگ تحمیلی ایران و عراق و طی دوران هشت ساله، توانایی خرید سیم خاردار نبودیم، حامی کشورمان شود و در تجهیزات نظامی توانایی خود را جهت مساعدت به رزمندگان اسلام نشان دهند پس جایز نبود این کشور دوست و همراه را گروهکی ادعا بر مسلمان بودن میکردند، اما با قصی القلب به جنایت در آن سرزمین میپرداخت را تنها میگذاشتیم آن سرزمینی که حرمت خاک دو بانوی بزرگوار اسلام برای مسلمانان واجب بود.
در آن اردیبهشت ۹۵ آنها راهی را انتخاب کردند که به گفته: " شهید رضا حاجیزاده برای رضای خدا بود" و اکنون این رضای خدا باعث ایجاد امنیت و آسایش برای مردم ایران اسلامی شده است چرا که اگر آنها داعش ملعون سوریه را نابود نمیکردند الان در داخل خاک خودمان بایستی به مبارزه با این گروه افراطی و تکفیری میپرداختیم که معلوم نبود چه تعداد باز برای حفظ خاک و ناموس مان، خون نثار میکردیم؛ و امسال در ششمین سالگرد این ۱۳ شهید معروف خان طومانی مازندران که پس از آزادسازی آن منطقه و تفحص به غیر از پیکر شهید کابلی، ۱۲ نفرشان طی دو و سه سال گذشته به این استان بازگردانده شده، میگذرد و طی مراسمی از سوی گروه جهادی چهارشنبههای زهرایی و فعالان همیشه استوار طلیعه شهرستان آمل از تنها شهید خانطومان این شهرستان گرامی داشتند.
در این مراسم مادر شهید حاجیزاده و سه نفر از همرزمانش دعوت شده بود از ایشان گفتند.
مادر شهید رضا حاجیزاده در این مراسم گفت: مردم آمل از زمان تولدش تا در آستانه قرار گرفتن ششمین سالگرد شهادت رضا، به وی لطف داشته و دارند.
وی با بیان اینکه شهید در دهم شهریورماه ۶۶ و در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد و از بچگی صبور بوده است، افزود: حرف شنوی در ذاتش بود؛ رضا به نوعی نذر کرده و پسندیده خداوند متعال بوده است و نام شهید بر یک رسم نامگذاری از بزرگ خانواده توسط پدربزرگش گرفته شد و رضا در شناسنامهاش به ثبت رسید.
مادر شهید حاجیزاده عنوان کرد: شهید احترام داری به پدر و مادر را مهمترین الگوی زندگیاش قرار داده بود به طوری که اگر ما اشتباهی در مواردی میکردیم مستقیم به ما نمیگفت و آرام آرام آن اشتباه را با احترام به ما گوشزد میکرد.
وی ادامه داد: معتقدم آنچه در حق رضا بود ادا نکردیم اگرچه همه تربیت حلال و حرام را رعایت میکردیم، اما با وجود آن همه چیز را ادا نکردیم.
مادر شهید با بیان اینکه سال ۹۲ پس از آوردن پیکر شهید اسماعیل حیدری به آمل، رضا زمزمه رفتن به مناطق برون مرزی را سر دادند و با آمادهسازی بر رفتنش اصرار به حضور در ماموریت برون مرزی داشتند، گفت: تا اینکه در سال ۹۴ اجازه بر رفتن به سوریه آن هم بدون مقدمه خواست که مستقیم بر مخالفت رفتنش کردم، رضا هم جانم قسم داد که بدون رضایتت نمیروم، اما جواب بی بی فاطمه الزهرا س را خودتان باید بدهید.
وی بیان کرد: صبح جمعه همان سال پس از خرید نان گرم و رفتن به منزل رضا، شهید را دیدم که با نوزاد سه ماههاش به استقبالم آمد و در آن روز اعلام رضایت بر رفتنش کردم و این رضایتم باعث تعجب رضا شد، اما به وی گفتم رفتنت به یک شرطی است که شهید هم هر شرطی را قبول کرد؛ گفتم پس از رفتن به سوریه و حضورت در حرم بی بی زینب س به ایشان میگویید که مادرم گفته رضایم سالم آمد سالم برگردان که ایشان هم قبول کرد و با این شرط رفت.
مادر شهید افزود: ۱۵ روز قبل از ماموریت دومش دوستشان روح اله صحرایی شهید شدند که از دوستان صمیمی رضا بودند و در آن زمان رضا هم مجروح شد؛ یادم هست که مجروحیت خودش را حتی بهم نگفته بود و برای اینکه نفهمم، لباس آستین بلند میپوشید و از مادرخانم و همسرش پی به زخمی شدن رضا شدم.
مادر تنها شهید آملی در خانطومان گفت: آخرین بار قبل از رفتنش به سوریه ساعت ۱۲ نیمه شب اول به گوشیم تک زنگ و بعد به گوشی پدرش زنگ زد و اجازه رفتن خواست و با اعلام رضایتمان و خداحافظی از من، با پدرش طولانی صحبت کرد و هر آنچه خواستهاش بود به صورت وصیت به پدرش گفت.
وی یادآور شد: هر روز عادت به تماس روزانهاش پس از رفتن به سوریه بودیم تا اینکه در روز عید مبعث سال ۹۵ هیچ تماسی از رضا صورت نگرفت و آن روز همان روز شهادتش بود و در آن روز حس شهادت بهم الهام شده بود که در همان آخرشب شهادت رضا در منطقه خانطومان به ما خانوادهها داده شد.
مادر شهید حاجیزاده از حال و هوای روزی که پیکر رضایش بعد از چهار سال به وطن آمد میگوید: پس از چهار سال پیکر پنج شهید خان طومان به خانوادههای آنها داده شد و برای دیدن پیکر آنها عازم ساری شدیم و در آن روز برای دیدن پیکر رضا تنها بودم؛ هیچوقت آن صحنه از خاطرم نمیرود آن روز دو مادر ابتدا داخل رفتند و پیکر فرزندانشان را دیدند و وقتی برگشتند که با حالتی بسیار ناراحتکننده خارج شده بودند حتی مادر شهید رادمهر که آن طور معروف به مادر مقاوم و صبور بود پس از دیدن پیکر فرزندش و بیرون آمدن از آن مکان چهرهای داشت که وصف ناشدنی بود، واقعا در شرایط دشواری ما مادرهای شهدا قرار گرفته بودیم.
وی با بغض بر گلو ادامه داد: پیکری که دیدم از گردن به بالا هیچی نبود و تمام استخوانهایش تکه تکه بود و برام جای سوال بود که این تکههای استخوان برای کدام قسمت بدنش هست و در آن ساعت واقعا سخت بود که پیکر فرزند نه بلکه استخوانهای تکه تکهاش تحویل به مادرش بدهند.
مادر شهید خاطرنشان کرد: طی دوران رفتن رضا به سوریه ازش هیچ یادگاری نداشتم، اما در برنامه ساری و پایان مراسم لباس رضا را به من یادگار دادند.
یکی از همرزمان شهید حاجی زاده نیز در این مراسم گفت: از رشادتهای این جوانان حماسه آفرین میشود حرف زد، اما از شهید و شهادت حرف زدن کار ما نیست.
وی افزود: رضا حتی نامش در منزل بر سر زبان میآید آن نزاکت، نظم، ادب ایشان را به یادم میاندازد چرا که نظم رضا زبانزد همه بچهها بود یعنی قبل و بعد از عملیات همیشه موهای تمیز و محاسن مرتبط بر چهره داشت.
همرزم شهید عنوان کرد: هنگام برگشت از یک عملیاتی در سوریه بودیم که بسیار سنگین بود و سرمای آن زمان خیلی شدید بود، آن عملیات رضا و روح اله صحرایی مثل جاهای دیگر کنار هم بودند که در آن عملیات نیز با هم بودند؛ دم غروبی همه نشسته بودیم و صدای بی سیم آهسته به گوش میرسید فقط برای لحظهای دستم را حرکت و رو به سمت بی سیم کردم تا بگویند صدایش را کمی بالا ببر تا بشنویم چی میگویند چنان سوز سرمایی به دستم هجوم آورد که با واکنش سریع مجبور به برگشت دستم سر جای اولش شد و این یعنی جوانان در آن شرایط مقاومت کردند.
جانباز مدافع حرم یادآور شد: یادم هست در همان عملیات زمان برگشتش که لباس همه رزمندگان گلی و چسبیده به تن بود در آن جمع رضا را دیدم که لباسی تمیز و مرتبط تنش بود و تعجب کرده بودم که کی رفت لباسش را عوض کرد و آنقدر تمیز به ما ملحق شد.
یکی دیگر از همرزم شهید حاجی زاده گفت: در عملیاتی تک تیراندازی بود که بچهها را هدف قرار میداد که در آن عملیات رضا از ناحیه دست مجروح شد و از روح اله صحرایی خبری نداشتیم تا غروب هنگام برگشت به ما گفتند روح اله به شهادت رسید.
وی خاطرنشان کرد: مادر از مجروحیت فرزندش گفتند که باید بگویم رضا به خاطر شهادت روح اله روی برگشت نداشت و به بهانه مجروح شدن ۱۵ روز در آنجا ماندند و به جای استراحت کمک حال رزمندگان در آنجا بودند و برای آسایش و رفاه آنها هر کاری میکرد.
منبع:تسنیم