زندهیاد دکتر محمد معین، در «فرهنگ معین»، واژه «التقاط» را، «مضمون و مطلبی که از جای دیگری گرفته شده» معنا کردهاست. دیگر فرهنگنویسان، مانند مرحوم حسن عمید نیز، کم و بیش در آثار خود چنین معنایی از التقاط ارائه میکنند. با این حال در مطالعات سیاسی و اعتقادی، التقاط گرفتن بخشی از یک تفکر یا مکتب و ضمیمهکردن آن به مکتب دیگر معنا میشود. مقدمات جریان التقاط در فضای سیاسی و اجتماعی ایران، همزمان با ورود تفکرات بیگانه به کشور، از اواخر دوره قاجار آغاز شد. گروهی که منوّرالفکر نامیده میشدند، میکوشیدند تا تفکرات مبتنی بر مادیگرایی و اومانیسم را در ذهن مردم و به ویژه جوانان تحصیلکرده، نهادینه کنند؛ بر اساس این تفکر که ناشی از ریشههای تاریخی وقایع رنسانس در اروپا و مطابق با اصل تعارض علم و دین شکل گرفتهبود، اسلام به عنوان دین قاطبه مردم ایران، بدون آنکه مبانی و ساختارهای اعتقادی آن شناخته شود، در ردیف مسیحیت قرار میگرفت و لاجرم، در تفکر منورالفکران، دستورهای آن سنخیتی با علم و عقل نداشت.
بدیهی بود که چنین تفکری، خواه برخاسته از نگاه لیبرالیستی باشد یا وام گرفته شده از تفکرات مارکسیستی، نمیتوانست در جامعه ایران، با توجه به نهادینه شدن ساختار آموزههای مذهبی و قدرت پاسخگویی حوزههای علوم دینی، راه به جایی ببرد. چنین شد که جریانهای التقاطی، برای ایجاد پیوند میان آموزههای دینی و باورهای وام گرفته شده از تفکرات مادیگرایانه شکل گرفت و به ویژه در میان نخستین افراد مقیّد به فرایض دینی که سر از دانشگاه و فضاهای روشنفکری درآوردند، به چشم آمد.
نخستین رگههای التقاط
نمونه بارز چنین رویکردی را میتوان در فعالیتهای مرحوم مهندس مهدی بازرگان و کتاب «راه طی شده» او دید. وی و همفکرانش برای تقابل با تفکرات وارداتی که به شدت جوانان تحصیلکرده را تحت تأثیر قرار داد، به تفاسیر مادیگرایانه از دین رو آوردند. مرحوم بازرگان، حتی از قیامت و بهشت و جهنم نیز، تفسیری مادی ارائه میکرد و در برای اثبات واقعه «عامالفیل» و سرکوب سپاه ابرهه نیز، به دنبال توجیههایی از این قبیل میگشت. برخی از متفکران معاصر، مانند دکتر علی شریعتی، این اقدام را با رویکردهای اسکولاستیکی دوره رنسانس در غرب، مقایسه میکردند. این رویکرد هرچند در ابتدای کار، مثبت ارزیابی میشد؛ اما به تدریج ضعفهای بارز آن به چشم آمد و مشخص شد که جفتکردن دو اندیشه که مبانی و منشأ کاملاً متضاد دارند، میتواند نتایج بسیار مخرّبی را به بار آورد که گاه قابل جبران نیست.
منافقین و شیرجه زدن در التقاط
شکل گرفتن جریان منافقین، در اواخر دهه ۱۳۴۰، بر بستر همین رویکرد میسّر شد. جوانانی مانند حنیفنژاد که از احزاب سیاسی فعال مانند جبهه ملی، سرخورده شدهبودند و از سوی دیگر، با تفکرات مارکسیستی که در میان برخی از روشنفکران، به عنوان «علم مبارزه» شناخته میشد، آشنایی داشتند، با تمسّک به آثاری مانند «راه طی شده» مهندس بازرگان، به دنبال تلفیق عناصر مبارزاتی مارکسیسم با آموزههای اسلامی، برای خلق نسخهای جدید از اندیشه به اصطلاح دینی افتادند که گمان میکردند نسخهای مؤثر برای مبارزه با استبداد و استعمار در ایران است.
اما نکته اساسی این بود که آنها، بدون اینکه اطلاعی از اسلام و آموزههای اسلامی و ظرفیت غنی آن برای مدیریت مبارزه داشتهباشند، صرفاً برای داشتن برچسب اسلامیت و اقناع جامعهای که باید در برابرش پاسخگو میبودند، به این تلفیق کاملاً التقاطی رو آوردند و پیدا بود که بعد از مدتی، به دلیل شیفتگی به جریان چپ و تفکرات مارکسیستی، به سمت آن خواهند غلتید. درک این وادادگی در آیندهای نزدیک، آنقدر ساده بود که حتی فعالان سیاسی کاملاً چپگرا نیز، آن را فهمیده بودند و به روی اعضای سازمان منافقین میآوردند.
مسعود احمدزاده، از اعضای گروهک چریکهای فدایی خلق که تفکرات و رویکردهای کاملاً مارکسیستی داشت، به مهدی ابریشمچی، یکی از اعضای سازمان منافقین، در زندان گفتهبود: «شما یک پوسته ایدهآلیستی (تعبیر مارکسیستها از دین) دارید؛ مثل یک جوجه که رشد میکند و پوسته تخممرغ را میشکند، این پوسته ایدهآلیستی در حال شکستن است و به زودی هسته ماتریالیستی (مادیگرایانه) آن بیرون میزند و نمایان میشود.»
به تدریج و بعد از ضربات سنگین ساواک به سازمان، این قبیل پیشبینیها به واقعیت تبدیل شد؛ منافقین رسماً مکتب الحادی و مارکسیسم را پذیرفتند. تکاپوهای تقی شهرام در میانه دهه ۱۳۵۰، حذفهای درون سازمانی و ترور وحشیانه مجید شریف واقفی و رقم خوردن فضایی که یادآور «ترور سرخ» در اتحاد جماهیر شوروی بود، همه به دلیل غلتیدن اعضای سازمان به سمت مارکسیسم رقم خورد.
هرچند که منافقین، در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی و با سوءاستفاده از فضای به وجود آمده، دوباره لعابی نازک از آیه و حدیث را روی بیانیههایشان کشیدند و مدعی پایبندی به آموزههای مذهبی بودند؛ اما خیلی زود و هنگامی که مردم حاضر نشدند این ادعای مزوّرانه را بپذیرند، دوباره چهره اصلی خود را رو کردند و اینبار، به ترورهای گسترده و جنگ با ملت رو آوردند. طولی نکشید که در التقاط منافقانه آنها، بدیهیترین احکام فقهی نیز، قابلیت تغییر و تبدیل پیدا کرد و از آغاز تابستان داغ سال ۱۳۶۰، سازمان منافقین، به تدریج از یک سازمان مبتنی بر تشکیلات، به فرقهای ماسونی و مافیایی تبدیل شد که مسعود رجوی آن را تحت یک دیکتاتوری نفسگیر استالینی اداره میکرد.
فرقان و ساختارهای التقاطیاش
تاریخ جریان التقاطی فرقان نیز، از نظر شاخصهای شکلگیری، سابقهای بسیار شبیه به جریان التقاطی منافقین داشت. اکبر گودرزی، بنیانگذار این فرقه، بعد از شکست در فعالیتهای طلبگی و تحت تأثیر تفکرات مارکسیستی، به التقاط رو آورد. او شروع به ارائه تفسیرهایی از قرآن کرد که هیچ ارتباطی با منابع روایی و حدیثی نداشت. به دیگر سخن، گودرزی تفسیری مطابق میل خود از قرآن ارائه میکرد. با این حال، فرقان یک تفاوت اساسی با سازمان منافقین داشت؛ سازمان، دستکم در سالهای اولیه فعالیت، به کار تشکیلاتی روی خوش نشان میداد و مدعی بود که رأی، رأی شورای مرکزی است؛ اما فرقانیها از همان ابتدا دور گودرزی را گرفتند و او، حرف آخر را در این گروهک میزد.
گودرزی بود که با تفسیرهایش از قرآن و متون دینی، حتی دیدگاههای افرادی مانند دکتر شریعتی را هم مصادره به مطلوب میکرد. رویکرد التقاطی فرقانیها، حتی نظر ساواک را هم به خود جلب کردهبود؛ مأموران این سازمان گزارش دادهبودند که گودرزی، شخصی به نام عبدالرضا رضوانی را «مأمور ارتباط و اتحاد با کمونیستها» کردهاست. این گروه تقریباً از اوایل سال ۱۳۵۶ فعالیت خود را شروع کرد؛ اما همان فعالیتهای نخستین که با حجم گسترده تولیدات مکتوب همراه بود، باعث نگرانی برخی از متفکران بزرگ مانند شهید مطهری شد و نقد علمی آن مرحوم را بر دیدگاههای این گروهک، در مقدمه کتاب «علل گرایش به مادیگری» به دنبال داشت.
گودرزی که به دلیل ضعف شدید علمی، نمیتوانست پاسخ مستدلی به نقدهای علمی بدهد و در قاموس فکری و تشکیلاتی او، باید همه بلهقربانگو میبودند – درست مانند آنچه در سازمان منافقین به وجود آمد – بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و به اصطلاح برای زهرچشم گرفتن از مخالفان، بر مبنای عقاید التقاطیای که ارائه میکرد، ترور و حذف شخصیتهایی مانند شهیدان مطهری، قرنی، مفتح، قاضی طباطبایی، مهدی عراقی و... را لازم دانست و حتی بعدها که شیرازه این گروه از هم پاشید، بقایای آن با اتکا به همان تفکر التقاطی، طرح ترور آیتا... خامنهای را در مسجد ابوذر تهران ریختند.
با این مقدمه نسبتاً مطوّل و در عینحال خلاصه، درباره مبنای تفکرات التقاطی دو گروهک فرقان و منافقین، میخواهیم به وقایع ششم و هفتم تیرماه سال ۱۳۶۰ نگاهی دقیقتر بیندازیم؛ رویدادهایی که میتواند فرجام التقاط را بهتر و عینیتر به ما نشان بدهد. آنچه پیش روی شماست، گزارش غوغایی است که این دو گروهک التقاطی، با هدف زمینگیرکردن نظام جمهوری اسلامی بهپا کردند؛ غوغایی که با هوشیاری امام خمینی (ره) و پشتیبانی گسترده و یکصدای ملت از رهبر انقلاب، راه به جایی نبرد.
ترور «مظلومیت» در چهارراه سرچشمه
شبانگاه هفتم تیر ۱۳۶۰، آیتا... سیدمحمد حسینی بهشتی، رئیس وقت دیوانعالی کشور و بیش از ۷۰ نفر از مقامات و چهرههای برجسته سیاسی، از جمله چهار وزیر، چند معاون وزیر، ۲۷ نماینده مجلس و جمعی از اعضای حزب جمهوریاسلامی در جریان انفجار مقر اصلی این حزب در چهارراه سرچشمه تهران، به شهادت رسیدند. این عملیات تروریستی، به دست سازمان منافقین و درست شش روز پس از عزل بنیصدر از ریاستجمهوری صورت گرفت. عامل این انفجار تروریستی، محمدرضا کلاهی بود؛ یکی از اعضای سازمان منافقین که با دستور کادر مرکزی در حزب نفوذ کرد و درنهایت توانست مسئول برگزاری جلسات و امور تشریفات حزب جمهوری اسلامی شود. گزارشها نشان میدهد که او پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت سازمان منافقین درآمد و با حفظ این عضویت، ابتدا پاسدار کمیته انقلاباسلامی خیابان پاستور شد و بعدها، به عنوان یک عنصر نفوذی، به عضویت ظاهری حزب جمهوری اسلامی درآمد و حتی مسئول حفاظت حزب نیز، بود!
این برنامهریزی برای نفوذ مویرگی نشان میدهد که منافقین، مدتها قبل از وقایع مربوط به عزل بنیصدر و ادعای ورود به فاز مسلحانه، برنامههای گستردهای را برای حذف رقبای سیاسی و به دست گرفتن قدرت طراحی کردهبودند. به دیگر سخن، اگر حتی ماجرای بنیصدر هم رخ نمیداد، آنها به دنبال بهانه دیگری برای اجرای نقشه خود میگشتند. تضاد آنها با یاران خمینی، زمانی به اوج خود رسید که دریافتند سازمان، در میان تودهها اصولاً نه جایگاهی دارد و نه قادر است مردم را نسبت به امام و افراد مورد تأیید او، بدبین کند.
مهدی اصفهانیان معروف به «سعید شاهسوندی»، از سران گروهک منافقین که بعدها از آنها جدا شد، در خاطراتش میگوید: «روابط کلاهی با سازمان به صورت مخفی و با بخشهای مخفی بود. آن موقع ما بخش «اطلاعات» و بخش «ارتش» داشتیم که بخشهای غیرعلنی محسوب میشدند.» ظاهراً از نفوذی بودن کلاهی، تنها چهار نفر خبر داشتند: مسعود رجوی، موسی خیابانی، هادی روشنروان (از کادرهای اطلاعاتی) و مهدی افتخاری (مسئول بخش اطلاعات و معروف به فرمانده فتحا...).
برنامهریزی ترور در خانه تیمی عباسآباد
شب ۷ تیر ۱۳۶۰، در خانه تیمی عباسآباد، کادرهای اطلاعاتی سازمان منافقین، عملیات تروریستی انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی را طراحی کردند. اصفهانیان میگوید: «این عملیات ... توسط کادرهای بخش اطلاعات طراحی شد، ولی توسط مرکزیت سازمان و به طور مشخص مسعود رجوی، موسی خیابانی و علی زرکش به تصویب نهایی رسید.» چاشنی بمب، قبل از تحویل دادن به کلاهی، توسط موسی خیابانی چک شد. اصفهانیان در اینباره توضیح میدهد: «چاشنیها را شخص موسی خیابانی در پایگاه مخفی و در وان حمام، طوری که جلوی صدای آن گرفته شود، تست میکرد تا مطمئن شود که با گذشت نزدیک به دو سال از انقلاب، فاسد نشدهباشند؛ چون اصل انفجار با چاشنیهایش بود، مواد منفجره به راحتی فاسد نمیشد، چاشنیها بودند که میتوانستند اشکالاتی ایجاد کنند. به همین دلیل موسی خیابانی شخصاً این چاشنیها را کنترل میکرد.» کلاهی دو بمب از سازمان تحویل گرفت: یکی برای زیر تریبون و دیگری برای کنار ستون اصلی سالن. صبح روز ۷ تیرماه، او تقریباً در سالن برگزاری جلسه تنها بود و توانست با استفاده از فرصتی که در اختیار دارد، بمبها را جاسازی کند.
اجرای نقشه ترور
اندکی به ساعت ۹ شب ماندهبود. جلسه هفتگی حزب جمهوری اسلامی، مطابق برنامه، آغاز شد. طبق دستور جلسه، قرار بود درباره موضوع مهار تورم صحبتهایی شود. وزیر بازرگانی هم آمدهبود تا درباره مهار تورم مباحثی ارائه کند.
حجتالاسلام «باغانی»، از نجاتیافتگان حادثه ۷ تیر، میگوید: «وزیر بازرگانی وقت پشت تریبون رفت تا موضوع تورم را مطرح کند و بحث پیگیری شود، ولی یکی از اعضا، با اشاره به عزل بنیصدر از رئیسجمهوری، از سوی حضرت امام (ره)، به شهید بهشتی پیشنهاد داد با توجه به اهمیت انتخابات، موضوع جلسه را به انتخابات ریاستجمهوری اختصاص دهیم ... شهید بهشتی با تأیید این مطلب گفتند:، چون موضوع جلسه، مهار تورم است، باید برای تغییر دستور جلسه رأیگیری شود. پیشنهاد این عزیز، از طرف دکتر بهشتی به رأی گذاشتهشد که همه اعضا موافقت کردند و بحث مهار تورم به جلسات بعدی موکول شد و بحث انتخابات ریاستجمهوری در دستور جلسه قرار گرفت.»
به این ترتیب، بحث درباره انتخابات ریاستجمهوری آغاز شد. حجتالاسلام «باغانی» توضیح میدهد: «برای شروع بحث انتخابات ریاستجمهوری، اعضا از دکتر بهشتی خواستند آغازکننده این موضوع باشد و ایشان هم پذیرفت. آقای استکی، نماینده مردم شهرکرد [در مجلس شورای اسلامی]مشغول توزیع برگههایی بین حاضرین در جلسه شد تا نظرات، پیشنهادها و تقاضای وقت سخنرانی، درباره انتخابات، مکتوب شود. دکتر بهشتی پشت تریبون رفت و پس از بیان مقدماتی گفت: بحث انتخابات ریاست جمهوری یکی از مهمترین مسائل کشور است و نباید دوباره، یک عنصر در آب و نمک خیسانده دشمن به جامعه تحمیل شود. در همین لحظه بود که انفجار رخ داد و فقط شعلههای آتش و پایین آمدن سقف را به یاد دارم.» انفجار آنقدر مهیب بود که سقف سالن محل برگزاری جلسه فروریخت.
نکتهای که باید آن را در تکمیل گزارش مربوط به این واقعه تروریستی مدنظر قرار دهیم، افتادن عامل بمبگذاری، یعنی محمدرضا کلاهی در دام رویکردهای التقاطی سازمان منافقین است! شاید عجیب باشد که بدانید، او بعد از فرار از ایران، به عراق رفت و البته مدتی مورد حمایت سازمان منافقین بود؛ اما در سال ۱۳۷۰ ش، در فهرست اعضای «مسئلهدار» سازمان قرار گرفت و پس از جدایی از تشکیلات، به آلمان رفت. در سال ۱۳۹۴، پلیس هلند خبر از یافتن جسد مردی داد که به ضرب دو گلوله، کشته شدهبود؛ مشخصات وی با محمدرضا کلاهی تطبیق داشت!
ناکامی جریان التقاط در مسجد ابوذر
هرچند که اعضای اصلی گروهک فرقان، در دیماه سال ۱۳۵۸ و طی یک عملیات دقیق اطلاعاتی بازداشت شدند و سرکردگان این گروهک، در خردادماه سال ۱۳۵۹، به سزای اعمال خود رسیدند، اما بقایای فرقانیها که توانستهبودند از ماجرای بازداشت بگریزند و زندگی مخفیانهای را در پیش بگیرند، هنوز فعال بودند. تعدادی از این افراد که توسط محمد متحدی سازماندهی شده و نام خود را «رهروان فرقان» گذاشته بودند، قصد داشتند با انجام یک ترور جدید در تابستان ۱۳۶۰، اعلام موجودیت دوباره کنند. نخستین شخصیتی که نقشه ترور او توسط گروهک رهروان فرقان طراحی شد، حضرت آیتا... خامنهای بود.
مسجد ابوذر؛ یک هفته قبل از ترور
با گرم شدن بازار شایعات و تخریب وجهه شخصیتهای انقلابی، توسط جریانهای معاند، لزوم بیان حقایق و پاسخ به شبهات مردم احساس میشد. به همین دلیل، آیتا... خامنهای، نماینده وقت مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، امام جمعه این شهر و از اعضای برجسته حزب جمهوریاسلامی، تصمیم گرفتند دیداری مردمی، در یکی از مساجد تهران، برگزار کنند. گزینه نخست برای محل برگزاری این ملاقات عمومی، مسجد «ابوالفتح»، واقع در خیابان «ری» بود؛ اما به دلایلی محل سخنرانی تغییر کرد و مسجد «ابوذر» به عنوان محل برگزاری مراسم انتخاب شد.
این مسجد، از مساجد فعال جنوب شهر تهران بود. حجتالاسلام رضا مطلبی، امام جماعت مسجد ابوذر، در گفتوگویی با خبرگزاری مهر، درباره چگونگی برگزاری این مراسم در مسجد ابوذر میگوید: «روز شنبه، روزی بود که قرار شد مقام معظم رهبری به مسجد ابوذر بیایند. قبل از آن، روزنامه جمهوری [اسلامی]خبر این حضور را چاپ کردهبود. خودمان هم در سطح منطقه تبلیغات کردهبودیم.»، اما تلاقی این زمان، با روز استیضاح بنیصدر در مجلس، باعث شد که جلسه آیتا... خامنهای در مسجد ابوذر، یک هفته عقب بیفتد و به ششم تیرماه موکول شود.
ضبطصوتی روی تریبون
روز موعود فرا رسید. صحن و شبستان مسجد و خیابانهای اطراف آن مملو از جمعیت بود. حوالی ظهر بود که آیتا... خامنهای به مسجد آمدند. حجتالاسلام «مطلبی» میگوید: «یک ساعت به ظهر مانده بود که ایشان به مسجد آمدند و از در روبهروی مسجد، که به خیابان اصلی باز میشود، وارد مسجد شدند و در همان گوشه ورودی مسجد نشستند. هفت، هشت نفر از دوستان انقلابی ایشان هم برای شنیدن سخنرانی به مسجد آمدند. این افراد، به همراه آیتا... خامنهای، حدود سه ربع، در گوشهای از مسجد دور هم نشسته بودند و با هم صحبت میکردند.» با برخاستن صدای اذان از بلندگوی مسجد، آیتا... خامنهای برای اقامه نماز آماده شدند. قرار بود سخنرانی بین دو نماز ظهر و عصر انجام شود.
وقتی نماز ظهر به پایان رسید، آیتا... خامنهای، با همان آرامش و تسلط همیشگی، پشت تریبون قرار گرفتند و سخنرانی خود را آغاز کردند. حاضران ساکت بودند و به سخنان ایشان گوش میدادند. هنوز دقایقی از آغاز سخنرانی نگذشتهبود که جوانی قدبلند با موهای فرفری، جمعیت را به آرامی شکافت، به تریبون نزدیک شد و ضبط صوتی را روی میز قرار داد. امیرمسعود تقیزاده، عضو گروهک رهروان فرقان، بعد از گذاشتن ضبط صوت روی میز، در نزدیکترین نقطه به آیتا... خامنهای، دکمه ضبط صدا را فشار داد و خیلی آرام به سمت در ورودی مسجد رفت.
ظاهر تقیزاده آرام به نظر میرسید، اما نگران انفجار زودهنگام بمب جاسازی شده داخل ضبط صوت بود. او در اعترافاتش میگوید: «من روز قبل برای شناسایی مسجد و فردایش با ضبط به محل رفتم. قبلا مهدی (اسم مستعار محمد متحدی) آن را با چراغ امتحان کردهبود، خوب عمل میکرد؛ ولی روز برنامه، صبح که من چند دفعه آزمایش کردم، متوجه شدم که زیاد هم قابل اعتماد نیست و با کمی تکان از حالت معمولش بیرون میآید. به هر حال، من ظهر به مسجد رفتم و دیدم که یک نماز به امامت [آیتا...]خامنهای خواندهاند ... وقتی وی برای سخنرانی، پشت میز بزرگی که قرار داشت رفت، بعد از یکی دو دقیقه، ضبط را به کار انداخته و جلوی وی گذاشتم. میترسیدم قبل از رسیدن نوار به آخر، بمب عمل کند.
به همین دلیل هرچه سریعتر به گوشهای رفتم و جورابهایم را پوشیدم و از آنجا خارج شدم.» لحظاتی بعد از قرار گرفتن ضبط صوت روی تریبون، بلندگو شروع به سوت کشیدن کرد. همین مسئله باعث شد آیتا... خامنهای از مسئول مربوطه بخواهند تا بلندگو را درست کند و خودشان اندکی از تریبون فاصله گرفتند. آیتا... خامنهای، پس از چند ثانیه تأمل، به سخنرانی ادامه دادند: «در زمان امیرالمؤمنین (ع)، زن در همه جوامع بشری - نه فقط در میان عربها - مظلوم بود. نه میگذاشتند درس بخواند، نه میگذاشتند در اجتماع وارد بشود و در مسائل سیاسی تبحر پیدا بکند، نه ممکن بود در میدانهای ...» در این لحظه، ناگهان صدای انفجار همه را شوکه کرد. آیتا... خامنهای به طرف چپ تریبون افتادند.
تنها محافظ همراه، سعی کرد ایشان را از مسجد بیرون ببرد. صدای انفجار باعث شد مردم اطراف، شتابان به سمت مسجد ابوذر بیایند. مقابل مسجد محشری برپا بود. در آن گیر و دار، چشم امام جماعت به ضبط صوتی افتاد که مانند کتابی از وسط باز شده و روی جداره داخلی آن، با ماژیک قرمز، نوشته شدهبود: «عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی». با زحمت فراوان آیتا... خامنهای را از مسجد بیرون آوردند و در یک خودروی «بلیزر» گذاشتند. شرایط اصلا مناسب نبود. راننده باشتاب خودرو را میراند. به خیابان قزوین که رسیدند، مقابل درمانگاه کوچکی متوقف شدند، اما در آن درمانگاه امکان رسیدگی به وضعیت وخیم آیتا... خامنهای وجود نداشت. به همین دلیل یکی از پرستاران، کپسول اکسیژنی برداشت و همراه با مصدوم به سمت بیمارستان «بهارلو» حرکت کردند. دکتر محجوبی و همکارانش در بیمارستان بهارلو، عمل جراحی سخت و سنگینی انجام دادند. شاید در آن لحظات برخی فکر میکردند که آیتا... خامنهای به شهادت خواهندرسید، اما مشیت الهی به گونهای دیگر رقم خورد.
منبع: خراسان