شهید حسین نعیمی، رئیس یک شرکت فروش لوازم خانگی و برقی بود. او همراه دوستش شهید قربانعلی محبی و چند نفر دیگر شرکت را اداره میکردند. جنگ که شروع شد، قربانعلی و حسین نوبتی به جبهه میرفتند تا اینکه قربانعلی در عملیات الیبیتالمقدس به شهادت رسید. بعد از شهادت محبی، سرمایهگذاران دیگر موافق حضور حسین در جبهه نبودند، اما حسین از همه تعلقات مادی و دنیایی گذشت و برگه استعفایش را روی میز شرکا گذاشت و لباس جهاد بر تن کرد و راهی شد. حسین نعیمی، در نهایت بعد از چندین سال تلاش صادقانه در ۳۱ اردیبهشت ۶۴ به عنوان فرمانده گردان مهندسی جهاد در روستای میرآباد سردشت به شهادت رسید. مریم سبزی، همسر شهید حسین نعیمی سیره و سبک زندگی او را برایمان روایت میکند:
شهد جواد سبزی –والفجر مقدماتی
من سال ۱۳۵۷ با حسین آقا آشنا شدم. حسین از دوستان برادرم بود. برادرم شهید جواد سبزی دانشجوی پیراپزشکی بود که دو سال قبل از شهادت همسرم در عملیات والفجر مقدماتی به شهادت رسید. آن زمان حسین همراه با شهید محبی در یک مؤسسه فروش لوازم خانگی و برقی کار میکرد. حسین، شهید قربانعلی محبی و یک نفر دیگر در شرکت کار میکردند و چند نفری هم شریک داشتند که در این شرکت سرمایهگذاری کرده بودند.
من و همسر شهید محبی هممسجدی و دوست بودیم. گویا شهید محبی به دوستم گفته بود، دختر خانمی را برای حسین پیدا کند. ماه مبارک رمضان بود که من و همسر شهید محبی در مسجد بودیم. بعد از افطار، ایشان حسین را به من پیشنهاد داد و من هم گفتم میخواهم درس بخوانم. حتی یکبار هم برای خواستگاری به منزلمان آمدند و من جواب رد دادم. وقتی داداش جواد متوجه شد، گفت: «من حسین را میشناسم. خیلی جوان مذهبی و خوبی است، ما در مسجد با هم هستیم.» همین آمد و رفتنها باعث آشنایی بیشتر من با حسین شد. ما سال ۵۷ با هم ازدواج کردیم و ماحصل زندگی مشترکمان تولد سه دختر به نامهای نصیبه، هاجر و فاطمه است.
رئیس هیئتمدیره شرکت
دو سال بعد از همکاری همسرم و شرکا، الحمدلله مؤسسهشان تبدیل به یک شرکت شد و محبی مدیرعامل و حسین رئیس هیئتمدیره شد. خیلی فعال بودند و کارشان هم خوب بود و درآمد خوبی هم داشتند. در همین حال و اوضاع بودیم که جنگ تحمیلی شروع شد. با فرمان امام مبنی بر حضور در جبهه، قربانعلی و حسین در جهت لبیک به امر امام زمانشان و شرکت در این واجب عینی با هم راهی میدان جهاد و رزم شدند. تا آنجا که میتوانستند نوبت به نوبت میرفتند تا کار شرکت و شرکا هم بچرخد.
استعفای حسین
قربانعلی محبی در روند عملیات الیبیتالمقدس، آزادسازی خرمشهر به شهادت رسید. بعد از شهادت محبی، همسرم جلسهای با سرمایهگذاران شرکت گذاشت و گفت، این بار نوبت من است که به جبهه بروم. شرکا مخالفت کردند و گفتند ما سرمایهگذاری کردیم. قطعاً در نبود شما کار شرکت لنگ میماند و ضرر میکنیم. اگر شما هم بروید و اتفاقی برایتان بیفتد، چه؟! حسین قبول نمیکند و میگوید، یا باید نوبتی بروم یا اینکه استعفا میدهم!
نهایتاً همسرم استعفا کرد و ازشرکت بیرون آمد. آن زمان سپاه و جهاد تازه تأسیس شده بود. حسین جهاد را انتخاب کرد و راهی شد. ایشان مرتب در مناطق جنگی حضور داشت. وقتی جهاد رفت کمی فکرم آرام شد، اما حسین چندین بار از طریق جهاد به جبهههای نبرد اعزام شد و در خطوط مقدم جبههها جنگید.
شهادت در لاوین
حسین فرمانده گردان مسلم بن عقیل شد. در ۳۱ اردیبهشت سال ۶۴ با همسنگرش حاج سلیمان ابوالفتحی و همراه با اکیپ نقشهبرداری به حومه سردشت میروند و پس از صحبت و بررسی مبنی بر زدن پل نظامی روی رودخانه «لاوین»، برادر حاج سلیمان ابوالفتحی که راننده بولدوزر بود و شهید ناصر نعیمی با هم درخصوص عمق رودخانه بحث و تبادل نظر میکردند و خودرو بولدوزر را در کنار رودخانه نگه داشته بودند، به علت سستی زمین و زیاد بودن آب رودخانه یک دفعه زیر بولدوزر خالی میشود و داخل رودخانه میافتند، تلاش برادران اکیپ نقشهبرداری جهاد سازندگی و دیگر برادران جهادگر حاضر در صحنه مؤثر واقع نمیشود و هر دو به شهادت میرسند.
۱۰ روز چشم به راهی
خبر شهادت بچهها را رادیو اعلام کرد. دایی من که خبر را میشنود به خانه ما میآید، ابتدا به من گفت گویا چند نفری از بچههای مهندسی رزمی جهاد در منطقه شهید شدهاند و قرار است پیکرهایشان را بیاورند. بعد هم رو به من کرد و گفت یکی از شهدا همسرت است. من آنجا متوجه شهادت ایشان شدم. برای شهدای دیگر تشییع گرفته شد، اما پدر شوهرم قبول نکرد و اجازه نداد که ما تشییع بگیریم و گفت تا پیکر حسین نیاید، من تشییع نمیگیرم. شاید پسر من زنده است. با تلاش بچههای ارتش، سپاه و جهاد پیکر ایشان را از رودخانه لاوین پیدا کردند و بعد از ۱۰ روز تشییع در گلزار شهدا در باغ رضوان ارومیه به خاک سپرده شد.
منبع : جهان نیوز