از یک مکانیزم ساده حرف میزند. میگوید یک فرمول است: «ببینید این یک مکانیزم ساده و روان و دوطرفه است. مثل یک فرمول ریاضی است که خیلی زود به جواب میرسد. شما این تراکت را از من میگیری و روی میز مغازه میگذاری، صاحب مغازه هم بابت هر تراکت که روی میز جمع میشود به من هزار تومان میدهد. به همین سادگی. شما کار سختی انجام نمیدهی فقط چند قدم راه میروی و بر میگردی، ولی با این کار به من کمک میکنی.»
البته این جملهها را کسانی میشنوند که برای گرفتن تراکت مقاومت میکنند، بعضیها بعد از شنیدن جمله اول که: اگر این تراکت را روی پیشخوان مغازه بگذارید هزار تومان به من کمک میکنید، در دام میافتند. اما کسانی که مقاومتر هستند هم در دام میافتند، چون به قول پسر جوان فقط یک فرمول ساده است، اما وقتی وارد مغازه میشوی تا تراکت را روی پیشخوان بگذاری و هزار تومان به بقیه هزار تومان پسر جوان کمک کنی تازه داستان شروع میشود.
دعوت به مشاهده که خرج ندارد
صاحب مغازه میگوید: «شما نگاه کنید کسی از شما پولی نمیگیرد خیالتان راحت.» این اولین جملهای است که میشنوید. همان جمله معروف «دیدن که خرج ندارد.» بعد ناگهان سیل پیشنهادات روانه میشود: «این بالم لبهای حرارتی را دیدید، اینها ۵۰ درصد حراج خورده و فقط ۳۰ هزار تومان. این خوشبو کنندههای بدن ویکتوریا سیکرت از همه جا ارزانتر است، فقط ۶۵ هزار تومان. مدادهای چشم داریم ۲۴ ساعته استخری، حمام هم بروید پاک نمیشود. ریمل اسنس صورتی اصل از همه جا ارزانتر. این بیبی کرمها را دیدید؟ این کرمها حراج خورده فقط ۷۰ هزار تومان...».
اما این تازه شروع ماجراست. قدم قدم که جلو بروید و به قول فروشندههای جوان قیمتهای استثنایی را بشنوید به قسمت شال و روسری میرسید که دو شال و روسری حراج خورده و فقط ۲۰۰ هزار تومان قیمت دارد. بعد از شال و روسری بساط کیف پول و جاکارتی و آینه به پا شده، به خودتان که میآیید حداقل یک شال، یک ریمل و یک بی بی کرم حراج خورده دستتان است و پای صندوق مشغول حساب کردن هستید. حالا مغازه رونق گرفته و فروشنده لامپ بزرگ سر در فروشگاه را با دست سفت میکند تا روشن شود. نور که به داخل فروشگاه میریزد، صدای فروشندهها بالاتر میرود، این تینت لبها تازه رسیده، با این تینتهای لب از خرید سایه و رژ گونه بینیاز میشوید و... .
شهرام صاحب فروشگاه لوازم آرایشی و بهداشتی است، ۳ سال است که این فروشگاه را کرایه کرده و به قول خودش به سختی خرج و دخل را یکی میکند، برای همین مجبور است به هر ترفندی دست بزند تا مشتری را به داخل مغازه بکشاند و بعد با هنر فروشندگی جنسی به او بفروشند و او را تا پای صندوق بیاورند: «شما به این کار ترفند میگویید، ولی باور کنید مغازه داری و دوام آوردن در این بازار خودش یک هنر است. یعنی باید کار بلد باشی تا در این بازار و با این قیمتها بمانی و زمین نخوری. یک روز دلار بالا میرود، یک روز هزینه حمل و نقل زیاد میشود. یک روز مامور بیمه میآید و باید فروشندهها را بیمه کنیم و کلی پول بدهیم. یک روز عوارض شهرداری است، یک روز دارایی و مالیات، یک روز باید با سد معبر به دلیل چند تا استند بجنگیم. هر روز باید پول بدهیم، اما خودمان به سختی پول به دست میآوریم. برای همین هم هست که باید این جنسها را بفروشیم. هر روز که این جنسها با قیمتهای قبل روی دست من بماند برای من ضرر است. باید جنسهای قدیمی را بفروشم تا بتوانم دوباره جنس جدید جور کنم.» شهرام ماهی ۳۵ میلیون تومان کرایه میدهد، ۵ دختر جوان بین ۲۰ تا ۲۵ سال هم در مغازه او کار میکنند: «من در ماه بین ۵۰ تا ۵۵ میلیون تومان فقط باید برای کرایه و حقوق و پاداش بدهم. وضعیت مشتری هم که افتضاح است. البته شب عید و ولادت و گاهی تعطیلیهای مناسبتی اوضاع کمی بهتر است، اما بقیه روزهای سال فقط دختران جوان از ما خرید میکنند، آن هم در حد رژ لب و تینت لب و اسپریهای ارزان قیمت و عطرهای تقلبی. کسی دیگر دنبال عطر گران قیمت و مارکهای آنچنانی نیست. حساب کنید با این بازار چگونه میتوانم خرج و دخلم را یکی کنم و ورشکست نشوم.»
اما از این مشتریها که از روی دلسوزی و فقط برای اینکه هزار تومان به پسر جوان کمک کنند، خریدار در میآید؟
شهرام میگوید: «بیشتر مشتریهای ما با همین ترفند وارد مغازه میشوند. باید از تکنیک گیج و مشتاق کردن مشتری استفاده کرد. یعنی مدام به او پیشنهادهای ارزان قیمت میدهیم. مثلا از اجناس زیر ۵۰ هزار تومان شروع میکنیم. این نکتهها تکنیک است و من نباید این فرمولها را بگویم، چون دست زیاد میشود،، اما وقتی مشتری در شروع خرید قیمتهای کم را میبیند، کم کم مشتاق میشود بقیه جنسهای مغازه را هم ببیند. دراین مغازه همه چیز مورد پسند خانمها موجود است. برای همین اگر در قدم اول و جذب مشتری موفق عمل کنیم و مشتری پایش را داخل مغازه بگذارد، دیگر خیلی کم پیش میآید که دست خالی از مغازه بیرون برود. مگر این که مشتری واقعا پولی همراه نداشته باشد و فقط به اصرار تراکت پخش کن وارد مغازه شده باشد. یا ممکن است فروشندههای ما هم کم کاری کنند و یک نفر از دستشان فرار کند.»
اما داستان این تراکتهای هزار تومانی چه میشود؟ واقعا آخر شب این تراکتها را میشمارند و به ازای هر عدد هزار تومان به پسر جوان میدهند؟ شهرام میگوید: «نه ما یک قرار داد نانوشته داریم، بین روزی ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزار تومان. البته اگر روز موفقی داشته باشد قطعا پولش بیشتر میشود. بعضی وقتها او از ما بیشتر سود میکند، چون خیلی کارش را بلد است و از هر ۱۰ رهگذر حداقل ۶ تا ۷ نفرشان تراکت را از او میگیرند و وارد مغازه میشوند.»
پسر جوان وارد مغازه میشود و تراکتهای روی میز را جمع میکند و یک تراکت به یک خانم جوان میدهد و با لبخند میگوید: اجازه میدهید برای شما یک فرمول ریاضی ساده تعریف کنم... .
منبع: خبرآنلاین