"میخائیل گورباچف" آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی سابق و البته اولین و آخرین رئیس جمهور آن، در نخستین ساعات بامداد چهارشنبه گذشته، درگذشت. بلافاصله پس از مرگ گورباچف، واکنشهای بین المللی به این مساله آغاز شد و بسیاری از ناظران و تحلیلگران، تفسیرهای مختلفی را در مورد وی و حیات سیاسی او ارائه کردند. در واقع، هر کدام از تحلیلگران به جنبهای خاص از نوعِ کنشگری وی در مقام آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی سابق پرداخته و میپردازند.
بیشتربخوانید
با این همه، جدای از مولفههای داخلیِ موثر در ناکامی گورباچف به عنوان رهبر شوروی که طیفی از رقابتهای حزبی، اثرگذاری منفی ایده آلیسم سیاسی گورباچف در فضای آشفته شورویِ اواخر دهه ۱۹۸۰ و چند دسته بودنِ قلمروِ شوروی و البته به اوج رسیدن چالشهای اقتصادی و عدم ارائه راهکارهای جدی و واقعی جهت مخاطب قرار دادن آنها را در بر میگیرد، مولفههای خارجی و به طور خاص اشتباه گورباچف در اعتماد به غرب و گرفتار شدن در تله کشورهای غربی، یکی از مهمترین دلایل ناکامی وی در پیشبرد سیاست هایش و در نهایت فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق بود.
یک: اعتماد گورباچف به وعدههای بی پشتوانه غرب
گورباچف در شرایط زمانی رهبری شوروی را به دست گرفت که این نظام سیاسی با مشکلات انباشته شده اقتصادی، سیاسی و اجتماعی رو به رو بود. مشکلاتی که هر کدام از آنها قابلیتِ تبدیل شدن به بحرانی فراگیر را داشتند. در این فضا، گورباچف به تشن زدایی با غرب و به طور خاص دولت آمریکا روی خوش نشان داد و سعی کرد از فرصتهای بویژه اقتصادی غرب جهت نجات وضعیت بحرانی شوروی استفاده کند.
در این چهارچوب، رایزنیهای گستردهای میان سران آمریکا و شوروی انجام شد و گورباچف امید زیادی به تحقق وعدههای غرب در مواردی نظیر دریافت کمکهای اقتصادی از سوی آن و البته اعلام تعهد کشورهای غربی مبنی بر عدم گسترش سازمان ناتو به سمت شوروی داشت.
در این راستا، گورباچف به پشتوانه این مسائل، وعدههای مختلفی را به مردم شوروی داد که عدم وفای غرب به تعهداتش، تا حد زیادی نه تنها اعتبار سیاسی گورباچف را مخدوش کرد بلکه عملا سرمایه اجتماعی شوروی را نیز به سمت نابودی پیش برد. در عین حال، غربیها به توسعه سازمان ناتو جهت تحت فشار قرار دادنِ بیش از پیش شوروی نیز پرداختند.
مسائلی که در مجموع موجب شدند تا شوروی زمینگیر شود و در نهایت به سمت سقوط کامل پیش رود. قمار گورباچف در اعتماد به وعدههای غرب تا بدانجا پیش رفت که مردم شوروی در انتخاباتِ جمهوری روسیه با رای دادن به "بوریس یلتسین" مهمترین مخالف گورباچف، عملا خشم خود را از وی و سیاست هایش اعلام کردند.
در سطح نخبگانی نیز توطئههای زیادی علیه گورباچف شکل گرفت و حتی در سال ۱۹۹۱، رهبر سابق اتحاد جماهیر شوروی با کودتای ژنرالهای این کشور که با نام "کودتای آگوست" مشهور شد، مجبور به استعفا و کناره گیری از قدرت شد.
دو: گورباچف و دامِ لیبرالیسم غربی
یکی دیگر از اشتباهات مهلک گورباچف در مقام رهبر اتحاد جماهیر شوروی سابق که تا زیادی سقوط این نظام سیاسی را نیز تسریع کرد، شکل گیری این اعتقاد در شخص گورباچف بود که تکیه به اقتصاد لیبرال غربی، تنها نسخه نجات بخشِ اقتصاد بحران زده شوروی است. در واقع، گورباچف به این مساله توجه کمی را معطوف کرد که اساسا اقتصادِ لیبرالیستی غربی، بنیانها و چهارچوبهای خاصی دارد که زیرساختهای آن در شوروی فراهم نیست و این اقتصاد هنوز از پذیرشی در این کشور برخوردار نیست.
جدای از این ها، گورباچف به این مساله نیز بی اعتنایی کرد که اقتصادِ لیبرال غربی صرفا یک مدل اقتصادی نیست بلکه چهارچوبی جهت به دام انداختن دیگر ملتها نیز است. در واقع، کشورهای غربی این مدل اقتصادی را به مثابه ابزاری جهت به کنترل درآوردنِ دیگر کشورها و محدود کردن دامنه مانور و تحرکات آنها میبینند. در این فضا، گورباچف عملا به دام غرب افتاد.
در شرایط کنونی نیز همچنان اقتصاد نولیبرالیسم غرب (نسخه جدیدتر لیبرالیسم)، با استفاده از ابزارهایی نظیر هژمونی دلار، سازمانهای بین المللی اقتصادیِ غرب محور نظیر بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و دیگر نهادهای قانونگذاری و نظارتی اقتصادِ غربی، عملا سازوکارهایی را تعریف کرده که به راحتی هر کشوری را که بخواهد خلاف قواعد آن بازی کند، به نحو گستردهای هدفِ مجازات قرار میدهد.
به طور کلی، گورباچف یکی از تراژیکترین رهبران سیاسی جهان معاصر بود که خوانشِ سرنوشتش، میتواند درسهای قابل تاملی را برای دیگر ملتها و به طور خاص تعامل آنها با کشورهای غربی ارائه کند.
منبع: جهان نیوز