آقای مهربانم چهارشنبه رسیده و ما زائران بی پناهت مثل همیشه بغض آورده ایم، قلبی شکسته و دستانی که ضریح شما را میطلبند. دریاب دستهای خالی و خسته ما را... چه عاشقانه زائرانت سنگ فرش آستان مقدّست و عطر حرمت را استشمام میکنند...
با دستانی خالی آمده ایم، گویی هیچ نیاورده ایم، بیکستر و تنهاتر از همیشه؛ که نزدیک تو باشیم که نگاهمان کنی که سلامی بدهیم.
السلام علیک یا امام رئوف...، اما همیشه بغضمان در وسط همین سلام میترکد...
چهارشنبه است و دوباره مشتاقانه به زیارتت میآییم مشتاق و بیقرار و دلخوشیم به نسیم گاه گاه نگاهت، امروز بیشتر از هر روز دیگری به دستهای خالی و مشتاقمان نگاه کن و برایمان معجزهکن...
از قلبهای بی پناه ما به سمت ضریح مطهر شما فقط پلک زدنی فاصله است. امروز روز زیارتی شماستای آقای مهربان،ای امام خوبیها، ببین چگونه دستهایمان بی بهانه به سوی ضریح شما قد میکشند...
یا غریب الغربا تویی که تمام غربا را در آغوش مهربان خود کشیدهای ...
آقای مهربانم؛ سنگفرش آستان مقدّست چه عاشقانه سجدهگاه قدوم میهمانانت شده است.
امروز روز زیارتی شماست آقا و کبوتران عاشق مشتاقتر از همیشه گرداگرد حرم پاک امن الهی میچرخند و ضریح طلاییت را طواف میکنند ...
امروز نسیم صبحگاهی هم مشتاقانهتر از هر صبح، بیرق گنبدت را بوسه باران میکند.
چشمهایمان را لحظاتی میبندیم و آرام در دل اذن دخول را زمزمه میکنیم و همانطور که لبهایمان بی قرارتر از همیشه صلوات خاصه ات را زمزمه میکند، سراپا ارادت و دلداده میشویم...