در کتاب «طوبای کربلا» از یکی از رفقای حاج رسول ترک نقل شده است: در خواب دیدم حاج رسول ترک از دنیا رفته است و جمعیت بسیار زیادی در حال تشییع جنازه او هستند و خانمی هم جلوی جمعیت در حال حرکت است و بسیار ناراحت و عصبانی شدم و خودم را به آن خانم رساندم و پس از بی توجهی دیگران، کنار آن خانم رفتم و گفتم: ببخشید خانم! اگر شما از خواهرهای حاج رسول هستید بهتر است هرچه زودتر از وسط جمعیت بیرون بروید که یک دفعه رو به من کرد و گفت: آیا میدانی من چه کسی هستم؟ من زینب هستم و این جنازه هم متعلق به ماست و خودمان باید او را تشییع کنیم.
وقتی اسم خانم را شنیدم به اندازهای منقلب شدم که ناخودآگاه فریاد زدم و از خواب بیدار شدم و در همان اولین دقیقههای صبح، خودم را به خانه حاج رسول رساندم؛ اما او از دنیا رفته بود.