کمی قبل از ساعت ۶ صبح آخرین جمعه مهرماه راهی سفری شدیم که برای تک تک خبرنگاران باشگاه خبرنگاران جوان تجربهای خاص و به یادماندنی را رقم زد.
بعد از ساعت ۱۰ صبح به شهرستان مرزی تایباد رسیدیم، شهرستانی که یکی از دروازههای ورورد و خروج کشور در آنجا قرار دارد،
پس از طی کردن جاده ای پر از بوته های خار و درختان گز، به پاسگاه مرزی هفده شهریور رسیدیم، اگر قصد خروج از کشور و ورود به افغانستان را داشته باشید اینجا اولین نقطه ایست و بازرسی است که مسافران در آنجا متوقف میشوند، در این نقطه مرزبانان با دقت و وسواس مشغول انجام وظیفه هستند.
یکی از مرزبانان میگوید: اینجا وظیفه ما بررسی ماشین هاست تا کالای قاچاق نداشته باشند، در اینجا بیشتر مواد مخدر کشف میکنیم، در اشکال مختلف؛ یا به صورت چموانی و قابل حمل هستند یا جاساز در موتور و لاستیک خودروها
کمی آن ورتر به محل چک کردن خودروها میرسیم، سربازی در حال چک کردن ماشینی است که از کشور همسایه آمده، ماشین بدون هیچ مشکلی رد میشود؛ ماشین بعدی تویوتایی مشکی رنگ است که راننده اش با تعلل از ماشین پیاده میشود، سرباز در همان نگاه اول متوجه دستپاچگی راننده میشود و با بالا بردن صندوق ماشین مقدار زیادی دستکش چرمی بدون مجوز قانونی کشف شد.
سرباز مرزبانی رو به ما میگوید: اکثر قاچاقچی ها قبل از ورود به بخش چک ماشین، قرص های زیر زبانی را مصرف میکنند تا آرامش داشته باشند و جلب توجه نکنند اما مرزبانان بر اساس تجربیات خود و چک کردن نوع صحبت آنها متوجه وجود کالاهای غیرقانونی و قاچاق میشوند و به صورت کامل و با دقت بیش از اندازه ماشین آنها را بازرسی میکنند.
پنج کیلومتر بعد از پاسگاه هفده شهریور، وارد مرز دوغارون میشویم، هنوز آثار آتش سوزی ماشین های حامل سوخت چند ماه قبل را میشود دید، از اتوبوس که پیاده میشویم خیل عظیم افغانستانی هایی را میبینیم که با کوله باری سنگین به سمت اتاق های ایست و بازرسی میروند، وارد اتاقک ایست و بازرسی بانوان میشویم، دو خانم افغانستانی در حال بازرسی شدن هستند، آنها که از ولایت هرات افغانستان آمده اند دلیل ورودشان به ایران را اینگونه میگویند: تعدادی از اقوام ما در ایران زندگی میکنند و ما برای یک ماه قصد ماندن در ایران را داریم.
حضور بانوان مرزبان در این منطقه مرزی باعث میشود درباره سختی کار در مرزبانی از آنها بپرسم، یکی از بانوان میگوید: کار ما سختی خودش را دارد، کاری تقریبا تمام وقت است و سخت، اما این سختی ها برای ما مشکلی ندارد چون کارمان را با عشق و علاقه انتخاب کردیم سختی هایش هم برایمان شیرین است.
پس از ایست و بازرسی به پاسگاه مرزی دوغارون میرسیم و برای دید بهتر به بالای برجک دیدبانی مرزبانان میرویم، از برجک بالای پاسگاه دورنمایی از شهر اسلام قلعه در افغانستان را میشود دید، شهری مرزی که قبل از هرات قرار دارد.
افسر مرزبانی رو به خبرنگاران میگوید: اگرچه احتمال خطر، تجاوز و ورود قاچاقچیان در شب بیشتر است، اما در طول روز هم نیروهای دیدهبان و گشتهای مرزی لحظهای از حفاظت مرزها غافل نیستند.
او میگوید: مرز بهوسیله لایههای امنیتی مختلفی مانند خاکریز، سیم خاردار، کانال، تجهیزات اپتیکی و الکترونیکی پیشرفته مسدود است و هر روز هم این حفاظها مدرنتر و پررنگتر میشوند.
پس از دیدبانی کم کم به نقطه صفر مرزی میرسیم، از جایی که ما ایستاده ایم مرز افغانستان را میتوان دید، دو کیوسک مرزی روبروی هم و دو سرباز مقابل و چشم در چشم هم در این نقطه ایستاده اند و هرکدام مدافع اند مدافع مرزهای خاک کشورشان.
مقصد آخر ما پاسگاه پیش رباط در هنگ مرزی تایباد در امتداد نقطه صفر مرزی کشور است، جایی که مرزبانان در درگیری با اشرار همیشه مسلح جان خود را کف دستشان میگیرند و از مرز دربرابر قاچاقچیان و اشرار دفاع میکنند.
پاسگاه مرزی پیش رباط، دورتر از آنچه که فکرش را میکردیم بود، خیلی دورتر جاده اصلی.
نزدیک ظهر بود، به ساختمانی خاکستری و سفید رنگی رسیدیم که برجک های دیدبانی اش ما را یاد قلعه های پربرج و باروی ساختمان های قدیمی میانداخت.
کمی دورتر اثری از روستای مسکونی دیدیم روستایی که در خاک افغانستان جا خوش کرده بود و ساکنانش با امنیت در حال زندگی روزمزه خود بودند.
از همانجا میشد خرابه هایی متروک و سوخته را دید، خرابه هایی که میراث درگیری های داخلی کشور افغانستان بودند.
پس از بازدیدی طولانی و جذاب با آرامش راهی مشهد شدیم؛ کسی فکرش را هم نمیکرد که درست در همان لحظه هایی که ما با خنده سوار اتوبوس میشویم در همان هنگ مرزی اتفاقی رخ دهد، خبر کوتاه بود و جانکاه: سربازی دهه هشتادی در نوار مرزی تایباد در درگیری با متجاوزان مرزی به شهادت رسید.
دلاور مردی مرزبانان بر هیچ کس پوشیده نیست، این مردان پرصلابت با چشمانی بیدار و پاهایی همچون سرو قوی ایستاده اند و اسلحه را با قدرت در دست گرفته و مدافعانی غیرتمند برای مرزهای این خاک است.
این مردان غیور، بی هیچ چشمداشتی سینه خود را در مقابل یورش متجاوزان سپر کرده اند و حتی از جان خود نیز دریغ نمیکنند، گرچه در راه دفاع از مرزهای این آب و خاک به شهادت رسیدند اما روحشان زنده است و تاریخ گواه فداکاریشان.