تفکر مربوط به نابودن کردن خود یا همان خودکشی چیزی نیست که بدون سابقه و یک رخداد قبلی در ذهن جرقه بزند و به عمل تبدیل شود. این تفکر به دنبال یک بحران شکل میگیرد و فرد پیش خود تصور میکند که تنها راه مقابله با این بحران و مشکلی که دارد، از بین بردن خود است. درحالیکه هر کسی در شرایط معمولی روانی میتواند برای رفع بحرانها و مشکلاتش راه حل مسئله پیدا کند، افراد در شرایط نامطلوب زندگی یا روانی نمیتوانند در برابر مسائلشان راه حلهای مطلوب پیدا کنند. شدت واکنشهای عاطفی و هیجانی افراد به دنبال استرسها و هیجانات مختلف، مشکلات خانوادگی، طلاق یا هر مسئله دیگری از سوی خود یا خانواده شان بیش از شرایط عادی است و ریسک اقدام به خودکشی را افزایش مییابد. اما خانوادهها در این بین چه نقشی دارند و اصلا خودشان چقدر در بروز چنین تفکرات و اقداماتی از سوی اعضا اثرگذار هستند. در این باره دکتر نصرالله منصوری، روانشناس و مشاور خانواده مباحثی را در گفتگو با فارس مطرح کرده که در ادامه میخوانید:
به عنوان سوال نخست آقای دکتر بفرمایید نقش خانواده در انتخابهای صحیح و ناصحیح فرزندان برای زندگی شان چقدر اثرگذار است. چطور میشود که یک بچهای در خانواده طوری تربیت میشود که تفکرات خودکشی در وجودش رشد میکند و تمایل پیدا میکند که حیاتش را که ارزشمندترین دارایی اش است، از بین ببرد و اساسا آیا این ربطی به عزت نفس دارد؟
ابتدا مقدمهای را عرض میکنم؛ خانواده، کشوری کوچک و کشور، خانوادهای بزرگتر است. برتراندل راسل معتقد است که همه مردم کره زمین از یک خانواده، اما زیر سقفهای متعدد و مکانهای گوناگون هستند. انبیا الهی در مکاتب مختلف به ویژه مکتب اسلام و بالاخص تشیع برای ازدواج ارزش زیادی قائل هستند همانطور که اسلام ازدواج را فی نفسه مستحب میداند، اما معتقد است که اگر با ازدواج نکردن انسان به گناه بیافتد، ازدواج واجب است. نکته مهم در انتخاب درست همسر کفویت است اینکه یک زوج به لحاظ مسائل مختلف عقایدشان به هم نزدیک باشد و با هم تفاهم داشته باشند هرچند در مسائلی هم تفاوت بینشان وجود داشته باشد.
۳ فصل مهم تربیت کودک
یک فصل مهم زندگی مشترک، فرزندآوری است، اما در زمان مناسب و در یک شرایط نرمال که بهترین موقعیت برای فرزندپروری است و پدر و مادر میتوانند بچهها را با تعالیم ائمه معصوم آشنا کنند. معصومین نیز معتقدند که تربیت یک بچه به سه دوره تقسیم میشود، نخست هفت سال اول که کودک نیاز به محبت والدین دارد و تربیتش باید با عشق و محبت عجین شود. هفت سال دوم والدین میتوانند برای رشد جسمی، فکری و عقلی کودک او را در مسائل مختلف شریک کنند و از او مشورت بگیرند مثلا اینکه مادری دخترش را برای خرید چادر و لباس به بازار ببرد و نظرش را بپرسد. بچهها در این شرایط احساس هویت، شخصیت و دیده شدن میکنند.
اما هفت سال سوم یعنی سالهای حدودا پانزده تا بیست سالگی که زمان برداشت محصول است اگر در سالهای قبل والدین خوب عمل کرده باشند که جوابش را در این سالها میبینند، اما اگر هم خوب عمل نکرده باشند، به سختی میتوانند جبران کنند، هر چند که زحمت زیادی دارد.
تفاوت عزت نفس و اعتماد به نفس
برخی از بچههایی که در سنین مختلف ممکن است تفکر خودکشی داشته باشند یا اینکه اقدام به خودکشی کنند، عموما عزت نفس پایینی دارند منتها برخی مردم جامعه ما امروز تفاوت بین عزت نفس و اعتماد به نفس را نمیدانند و این دو را با هم یکی میگیرند و مثلا میگویند فلانی اعتماد به نفس بالایی دارد یا اعتماد به نفس کاذب دارد، اما غافل از اینکه اعتماد به نفس امری اکتسابی است یعنی مثلا من با نگاه کردن به رانندگی خوب شما، جرآت پیدا میکنم و رانندگی میکنم. منتها عزت نفس به معنای عزیز دانستن خود و ذلت ناپذیری است مثلا در طول تاریخ مطرح میکنند که امام حسین (ع) شخصیتی سراسر عزت نفس بودند چرا که در مقابل سی هزار نفر با یارانی اندک قد علم کردند و احساس ضعف نشان ندادند حتی زمانی که مجروح هم شدند از ناموس و دینشان حفاظت کردند.
بخشی از عزت نفس انسان وراثتی است و با تولد ایجاد میشود، اما بخشی دیگر را خانواده به انسان میدهند اگر خانواده نتوانند عزت نفس خوبی به فرزندشان بدهند، جلوی چشم بچهها رفتارهای نادرست داشته باشند، صحبتهای ناجور مثل غیبت، تهمت بزنند یا دروغ بگویند، این بچه ممکن است جلوی چشم پدر و مادر کارهایی انجام دهد یا رفتارهایی بکند که نادرست باشد چرا که بچهها ضبط کننده اعمال و رفتار پدر و مادر هستند و اگر والدین در تربیت بچه دقت نکنند، در بزرگسالی همین فرزند ضربههای زیادی میخورد.
من خودم کودکی را شاهد بودم که به پدر و مادرش میگفت دوست دارد پول هایش را جمع کند و اسلحه بخرد تا عموی خود را بکشد و زمانی که علت را از او پرسیدند، گفته بود که پدرش همیشه در خانه میگوید عمویش حق آنها را خورده و کلاهبردار است! بنابراین اگر فرزندی تبدیل به پروفسور حسابی یا علامه طباطبایی و انیشتین میشود، همه اینها پدران یا مادرانی داشتند که عزت نفس آنها را حفظ کرده و پرورش داشتند.
آقای دکتر مهمترین عللی که ممکن است یک فرد روی به خودکشی بیاورد چه چیزهایی است؟
خلاصه براساس تحقیقات روانشناسی سیزده مورد را یادداشت کردم:
۱-تحقیر توسط دیگران ۲- تحقیر توسط جامعه و خانواده ۳-تبعیض توسط جامعه و خانواده ۴- تهدید توسط دیگران ۵-مرگ عزیزان ۶-شکست عشقی ۷-اسیر شدن در دام اعتیاد ۸-متارکه و طلاق ۹-طلاقهای عاطفی ۱۰-شکستهای اقتصادی و اجتماعی (به دلیل تنگ دستی و فقر از نوع شدید) ۱۱-پیروی از آرزوهای دست نیافتنی ۱۲-بلندپروازیهای بدون برنامه و حدو مرز ۱۳-طرد شدن توسط دیگران ۱۴-از پا افتادن جسمی و روی گردانی اطرافیان ۱۵-عدم عزت نفس ۱۶-عدم اعتماد به نفس. همه این موارد با شدت، ضعف و درجات مختلف میتواند از علل خودکشی به حساب بیاید.
جناب دکتر بحث بی بندو باری و عدم رعایت حریمها در خانواده آیا میتواند در تفکر خودکشی افراد اثرگذار باشد. قطعا این عامل جزو عوامل اولویت داری نبود که شما اشاره کردید، اما بی تاثیر هم شاید نباشد. پدر و مادری که حریمها را در خانه رعایت نمیکنند آیا فرزندان یا خودشان دچار مشکل نمیشوند؟
ببینید بحث بندو بار و بی بندوباری حرف زیادی در خانواده برای گفتن دارد. من به لطف خدا بیست و یک سال است که به مردم مشاوره میدهم و عموما هم خداراشکر مشاوره هایم موفق بوده است، انواع آدمها را در این سالها دیده ام و به نوعی دایره المعارفی از مراجعات مردم از خودکشی گرفته تا خیانت، تربیت نادرست فرزند و مسائل دیگر هستم. این را باید بگویم که پدر و مادر نقش کلیدی در تربیت نفس بچهها دارند. زمانی که خانهها میدان جنگ بین بزرگترها شده و دعوا بین زوجین امری عادی میشود، حریمها از بین میرود و خیلی نمیتوان با قوانین صحیح بر بچهها تربیت درست داشت.
قوانین صحیح دعوای زناشویی
خیلیها شاید بگویند که دعوا بین زن و شوهر امری اجتناب ناپذیر است بله این حرف درستی است، اما با قوانین درست خودش مثل اینکه فقط زن و مرد روی مشکلشان تمرکز کنند، به گذشته باز نگردند، با کنایه و طعنه صحبت نکنند، علت یابی کنند و در نهایت هم خوب به هم گوش دهند در این صورت میتوان انتظار داشت که این جرو بحث یا دعوا حل شود. اما اگر زن و مرد در دعوا شروع به فرافکنی کرده و مستقیم به سراغ خانوادههای هم بروند و به عیب جویی بیافتند نمیتوان انتظار داشتن یک خانواده سالم داشت.
ادب و نزاکت و ولنگاری والدین قطعا بر فرزندان اثرگذار است همین الان در خیابانها دخترانی میبینیم که به راحتی حجابشان را برداشته اند و البته مادرشان هم در کنارشان همین کار را انجام داده و اتفاقا هم چقدر خوشحال هستند و به همین دلیل هم دختر حس میکند که یک پشتیبان قوی برای منکر و حامی خوب برای کشف حجابش دارد، درحالیکه تا یک دهه پیش همه مادران در زمینه حجاب خیلی محکم بودند و دخترانشان را هم تشویق به حجاب میکردند. درحال حاضر خیلی از ما گرفتار افراط و تفریط شده ایم و امام علی (ع) میفرمایند که جاهل را ندیدم مگر در دو حال افراط و تفریط. اگر در تربیت فرزندمان افراط و تفریط نداشته باشیم و جانب اعتدال را رعایت کنیم قطعا فرزندان ما به جای پوچگرایی به سعادت میرسند.
من مراجعان زیادی داشتم که دست به خودکشی زده بودند زمانی که از آنها علت میپرسیدم میگفتند که خانه شان همیشه میدان جنگ بوده و از خستگی دست به خودکشی زدند در این خانه امنیت روانی برقرار نیست، پدر روی همسرش دست بلند میکند، حرفهای رکیک میزند و اینها را بچهها هم میبینند.
یکی دیگر از مسائلی که گاه من در مراجعان دخترم که دست به خودکشی زده اند یا اقدام میخواهند بکنند، میبینیم تبعیضات جنسیتی است که در خانهها بر علیه دختران روانه میشود مثل اینکه برای پسرها همه چیز فراهم است، اما دختر خانه محدودیت دارد درحالیکه پیامبر خدا (ص) میفرمایند که دختر رحمت است و پسر نعمت. رحمت خدا ماندگار است، اما نعمت زوال یافتنی است. خیلی وقتها خود مادران نسبت به جنس خودشان این تبعیض را ایجاد میکنند و باعث دل شکستگی دخترانشان میشوند.
یکی از مواردی که از علل خودکشی مطرح کردید، طلاق و طلاق عاطفی بود در این رابطه هم توضیح دهید که نشانههای طلاق عاطفی چیست و چه چیزهایی بر ذهنیت بچهها در این دست خانهها اثر منفی میگذارد.
از مهمترین نشانههای طلاق عاطفی میتوان به کاهش چشمگیر وقت گذاشتن برای یکدیگر، کاهش وابستگیها و گیراییهای همسران در ارتباط با یکدیگر، افزایش سرگرمیهای برون زناشویی، تمرکز بر مسائل بیرون خانواده، فاش شدن رازها و اشتباهات همسران در بیرون از خانواده، عدم استفاده از راهبردهای حل مسئله، کاهش میزان نوازش کلامی، جسمانی و روابط زناشویی که منجر به روابط فرازناشویی میشود، یار گیری و وقت گذاشتن بیش از اندازه برای فرزندان که منجر به تشکیل یک ائتلاف علیه همسر دیگر میشود و بچهها را علیه طرف مقابل منفی میکند.
عدم اعتماد همسران به یکدیگر در حل مشکلات، یاس و ناامیدی که منجر به ادامه مشاجره در خانواده میشود، به رخ کشیدن اشتباهات و فاجعه آمیز کردن مشکلات، سرزنش کردن یکدیگر، پرداختن به مسائل گذشته به جای اندیشیدن به مخاطرات پیش رو، کاهش شور و هیجان زندگی، پرداختن به برنامههای تلویزیونی و بازیهای رایانهای و فضای مجازی، رفیق بازی و ... اشاره کرد که البته اگر زوجها برعکس این موارد را در خانه هایشان رعایت کنند قطعا کارشان به طلاق و طلاق عاطفی نخواهد رسید و خانهها گلستان میشود.
عدم رعایت این موارد و درگیر شدن خانوادهها با این مسائل باعث میشود که بچهها روز به روز از پدر و مادر فاصله بگیرند و با کم شدن عشق و محبت در خانه آنها احساس پوچی و ناامنی در خانه دچار شوند، چه بسا به سمت اعتیاد یا دوستان ناباب رفته و تفکرات پوچگرایی نیز زمینه را بر تفکر و اقدام به خودنابودسازی یا همان خودکشی فراهم کند. خیلی از این دست بچهها از خانهها فراری میشوند، گرفتار فرقهها یا گروههای ناباب شده یا دست به کارها و رفتارهای ضداجتماعی میزنند.
جناب دکتر آقای آماری وجود دارد که نشان دهد طلاق زوجین اثر مستقیم یا غیرمستقیم بر تفکر خودکشی آنها یا فرزندانشان دارد؟
آمارها که دقیق نیستند منتها این تفکر ابتدا از خود زن وشوهر متارکه کرده یا طلاق گیرنده شروع میشود چرا که روانشناسان به دوران بعد از طلاق، دوران سوگواری میگویند و این دوران به راحتی برای هر کسی نمیگذرد و تازه خیلی از خانمها درگیر مسائلی میشوند که آنها را به سمت ناامیدی و افسردگی سوق میدهد. من در مشاوره هایم تا میتوانم جلوی طلاقها را میگیرم و حتی شده سالها با زوجین مشاوره میکنم تا این آسیب تا جایی که ممکن است در خانواده نیافتد و بچهها کمتر دچار مشکل شوند، اما گاه هم میبینیم که ادامه برخی زندگیها به ضرر خود بچهها است و بهتر این است که این والدین به دلیل مشکلاتی که دارند از هم جدا شوند تا بچهها تربیت صحیح داشته باشند یا اینکه از خانه فراری یا دچار خودکشی نشوند؛ بنابراین طبق تجربیات من طلاق عاطفی خیلی بدتر از طلاق رسمی است، چون در طلاق عاطفی تکلیف آدمها با هم مشخص نیست و این کلاف سردرگم تا ابد شانههای افراد و بچه هایشان را سنگین میکند. البته آماری وجود دارد که نشان میدهد ۷۰ درصد بچههای طلاق از درجه قوی تا ضعیف ممکن است دچار بزه کاری شوند مگر اینکه یک طلاق آسان و مهربان صورت بگیرد و از سوی والدین مسائل مدیریت شود و بچهها کمتر آسیب ببینند. من مراجعه کنندهای داشتم دختر خانمی که ازدواج کرده بود، اما پشیمان شده بود بعد که از او میپرسیدم پس چرا ازدواج کردی، مطرح میکرد که میخواسته از خانه پدری اش خلاص شود و بعد هم اگر نتواند جدا شود دست به خودکشی میزند!
*شرایط درباره خودکشی مجردها یا متأهلها به چه صورت است
همانطور که گفتم آمارها دقیق ارائه نمیشود، اما به هرحال بالا رفتن سن ازدواج و تنهایی زیاد افراد، باعث ضعیفتر شدن ایمانشان هم میشود و همینها بر امید به آینده شان اثر میگذارد یکی از مسائلی که باعث میشود افراد به سمت کشتن خود نروند، همین امید به زندگی و امید به آینده است که خیلی هم اثرگذار است و دینمداری و ایمان باعث امید به آینده در افراد میشود و آمار خودکشی را حتی در اوج مشکلات کاهش میدهد.
ما به عنوان بندگان خدا هم خیلی باید مراقب خودمان و هم بچه هایمان باشیم، منتها جامعه امروز ما طوری شده که بیشتر والدین به کلاسهای مختلفی که فرزندشان میروند اهمیت میدهند و توجه میکنند تا تربیت نفس. حتی یک سلام کردن را گاهی والدین به بچهها آموزش نمیدهند، پس این تربیت فراموش شده است. در نهایت مهمترین نکته را بگویم که در خودکشی مهمترین و اساسیترین چیز این است که انسان به ایستگاه نهیلیستی و پوچگرایی برسد آنجاست که دیگر تفکرات از بین بردن خود رخ مینماید. دین اسلام به طور مرتب از امید میگوید. امام علی (ع) به طور مرتب از امید میگویند و اینکه ناامیدی از رحمت خدا بزرگترین گناهان است. پس با تربیت صحیح نفس فرزندان به جای خیلی کلاسها میتوان آنها را طوری بار آورد که تفکر خودکشی به ذهنشان هم خطور نکند.
منبع: فارس