چفیه سر میکرد و در تب و تاب انقلاب گِرد فرمان امام(ره) میچرخید، هنوز عدد و رقم سنش به ۱۸ و ۲۰ هم نرسیده بود ولی اعلامیههای امام را پخش میکرد و صف اول تظاهرات بود حتی برای ورود امام نذر میکرد انگاری طلبیده شده و گام در مسیر انقلاب گذاشته بود.
دل در گرو سال ۵۷ و ۲۲ بهمن سپرده بود و شور و شوق نوجوانی و جوانی را در فعالیتهای انقلابی میدید تا اینکه با پیروزی انقلاب پا به رکاب، تحول نوپای ایران اسلامی را در آغوش کشید و حلقهای از نوجوانان را به خط کرد تا پیرو پیر جماران باشند، اصلا عاشق امام بود و خط مشی امام.
بیشتربخوانید
شب و روز پی نهضت خمینی کبیر بود و عکس امام را روبروی افق چشمانش قاب گرفت بعد هم که جذب کارهای فرهنگی، تربیتی و قرآنی در بسیج شد؛ منیرهبانو را میگویم که بحبوحه نوجوانیاش گره خورد با ابرتحول تاریخ ایران.
او اول راه جوانی از همراهان پروپاقرص انقلاب شد و عنوان نوجوان انقلابی نهاوند را دشت کرد و همچون نگینی بر تارک این مرز و بوم درخشید، منیرهبانو تحول در رگ و پیاش ریشه داشت و از خیلی جلوترها اسلام را برگزیده بود تا جایی که از مقطع ابتدایی به بعد عطای مدرسه و قانون محصلهای بیحجاب را به لقایش بخشید و به همان چفیه معروفش که نشانه عشق به فلسطین بود چسبید.
نام و نشان منیره سیف، فعال انقلابی ۱۷ ساله با شجاعت بیمثالش گوش به گوش میرسید و در جرگه فعالان انقلابی طنین میانداخت، جهاد آن روزهای منیره منزل به منزل رفت تا به خانه تیمی منافقین رسید و زنگ کینهتوزی نواختن گرفت، راستش میان همهمه بغض و عناد دشمن دختری نوجوان در صدر انتقام گنجانده شد.
تقویم ایام منیرهبانو با اوج گرفتن تحرکات منافقین توام شد با تهدید و نامههای پس و پیش، آن هم به جرم ندانسته، دستنوشتهایی که پیامآور جدایی از انقلاب و امام بود و در آن تاکید شده بود «دست از امام و انقلاب بردار وگرنه تو را ترور و خانهات را به آتش میکشیم».
صدالبته که گوش این بانوی مبارز بدهکار تهدید و رفت و آمدهای مشکوک در اطرافش نبود؛ آخر جانانه اسلام و امام و انقلاب را کنج دلش جا داده بود و با جان و دل مرید پیر جماران شده بود، منیره هنوز هم حلقهای از دختران نهاوند را گِرد میآورد و با ادبیات امروز انقلاب را تبیین میکرد و از خط و ربط این تحول میگفت.
تا اینکه آتش کین ضدانقلاب بیشتر از قبل شعلهور شد و کمر به ترور منیره بستند؛ تروری که در نوع اجرا از عجایب چندگانه دنیا شد و قساوت را تا دنیادنیاست تمام کرد و شد قصه بیتکرار شهادت «منیره سیف» دختری که جرم نابخشودنیاش علاقه به امام و همراهی با انقلاب بود!.
قصهای که ۱۲ شهریور سال ۶۰ به وقت شام نوشته شد و منیره را شهیده بیدفاع و مظلوم نامید، حکایتی که با نارنجک جنگی وسط سفره شام رقم خورد و رشادت این بانوی مبارز.
داستان از حول و حوش ساعت ۸.۳۰ شامگاه ۱۲ شهریور شروع میشود و رفت و آمدهای مشکوک موتورسواران و بالاخره قساوت اوج میگیرد و نارنجک جنگی از پنجره آشپزخانه با کوکتلمولوتف به خانه پدری منیره پرتاب و تصویری از ایثار دختر نوجوان قاب گرفته میشود.
منیره به محض اینکه جان مادر و خواهرانش را در خطر میبیند در کسری از ثانیه روی نارنجک میخوابد و شهادت را در آغوش میکشد و با تنی متلاشی شده راهی آسمان میشود، با قلبی که خارج از آشیانه تن به شماره افتاده و مغزی که از گوشهایش بیرون زده است.
تمام بدن منیره پر از ترکش میشود و گوشتهای تنش به در و دیوار و سقف میچسبد، کوکتل مولوتف در موهای او گیر میکند و تا نیمه موهایش را میسوزاند؛ خلاصه بگویم او با اعضا و جوارح از هم گسسته مهمان دیار باقی شد و به وقت تشییع پیکر این شهیده، چهار کفن بر اجزایی تکه تکه شده تنش دوختند و دست آخر با کفن خونی دفن شد.
حساب و کتاب گروهک ضدانقلاب دقیق بود و خوب میدانستند شهریور سال ۶۰ مردی در منزل خانواده سیف نیست و پدر و برادرشان قامت جهاد بستند و یاریگر روزهای سخت ایران شدهاند پس از این فرصت بهره بردند و شقاوتی به راه انداختند اما تابلویی از حماسه دختر غیور ایرانی ترسیم شد.
پدر خانواده سیف از مذهبیون نهاوند بود و منیره هم حجت را تمام کرده بود از همین رو منافقین بیشتر از آنچه تصور کنید به این خانواده حساس شده بودند و دست آخر هم کمر به ترور این نوجوان مبارز بستند.
نگفته نماند منیره نوعروسی بود که قرار و مدار خانه بخت داشت، اما عناد منافقین مجال نداد رخت و بخت عروسی به تن کند و حادثهای دردناک و پیکر مثله شده ارمغان هویدا کردن اسرار شد، حادثهای که تنها نسخه شهادت منیره نبود بلکه مجروحیت مادر و خواهرانش را در پی داشت و داغی بر دل خانواده سیف گذاشت.
شهیده منیره سیف، متولد اول مهر ۱۳۳۸ در شهرستان نهاوند بود که شامگاه ۱۲ شهریور شهادت را در آغوش میکشد و در ۱۷ سالگی لاله روییده بر خاک وطن میشود.
منبع: فارس