اگر از همان ابتدا که به رفتارهای برادرم مشکوک شدم بلافاصله او را نزد روان پزشک می بردم یا حداقل به مراکز مشاوره مراجعه می کردم شاید امروز لباس سیاه به تن نداشتم و با چنین فاجعه ای روبه رو نمی شدم... اینها بخشی از اظهارات دختر ۲۴ سالهای است که در سوگ برادرش به شدت اشک میریخت.
او که به همراه پدر و مادرش و برای انجام امور اداری مرگ برادرش به کلانتری معراج مشهد آمده بود، درحالی که گویی عذاب وجدان آزارش میداد درباره ماجرای مرگ تلخ برادرش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: برادرم ۲ سال از من کوچکتر بود و با هیچ کس از افراد خانواده مانند من رابطه نزدیکی نداشت. او نه تنها برادرم بود بلکه همانند یک دوست واقعی با من درددل میکرد و من هم سنگ صبورش بودم. با آن که اصرار داشتم برادرم مانند من وارد دانشگاه شود و به تحصیلات عالیه فکر کند، ولی او علاقهای به درس و مدرسه نداشت به طوری که حتی نتوانست دیپلم بگیرد و در آخرین سال دبیرستان ترک تحصیل کرد تا زودتر وارد بازار کار شود.
این دختر ادامه داد: برادرم خیلی زود عازم سربازی شد و من هم به تحصیل در رشته مهندسی ادامه دادم. او از هوش سرشاری برخوردار بود به همین دلیل هم در همان دوران سربازی، آرایشگری را آموخت و بعد از پایان خدمت سربازی، به طور قانونی جواز کسب گرفت و در منطقه قاسم آباد مشهد مشغول آرایشگری شد. او درآمد خوبی داشت و سرگرم کارش بود. به همین دلیل هم ما کمتر به او توجه داشتیم. برادرم اعتماد به نفس پایینی داشت و از مدتی قبل من علایم افسردگی را در چهره اش مشاهده کردم. او دیگر جوان سرحال و پرشور و شر قبلی نبود. در خودش فرو میرفت و گاهی بیخودی گریه میکرد. مدام از «مرگ» سخن میگفت و این که دیگر دوست ندارد در این دنیا زندگی کند، اما من حرفهای او را جدی نمیگرفتم. با آن که رابطه بسیار نزدیکی با هم داشتیم و رفتارهای برادرم بسیار عجیب شده بود، ولی من هیچ گاه احتمال نمیدادم که او با مشکل حادی در زندگی دست و پنجه نرم میکند. بالاخره روزی از حرفهای تکان دهنده اش ترسیدم و پس از مشورت با برخی از کارشناسان تازه فهمیدم که برادرم دچار افسردگی حاد شده است خیلی تلاش کردم تا او را نزد مشاور یا روان پزشک ببرم، اما برادرم موافقت نمیکرد و از من دلخور میشد که به او تهمت «روانی» زده ام.
وی بیان کرد: این بود که وقتی از یک ماه گذشته متوجه شدم افسردگی او شدت گرفته است به ناچار برایش وقت مشاوره گرفتم بار اول به بهانهای از حضور در مطب روان پزشک سر باز زد و من با دیدن حالتها و رفتارهای غیرطبیعی برادرم خیلی ترسیدم و دوباره برایش «نوبت» گرفتم، اما قبل از آن که نزد روان پزشک برویم هفته گذشته او صبح به بهانه کار در آرایشگری از خانه خارج شد و ظهر هم به خانه بازنگشت. بسیار نگران شده بودیم که من با او تماس گرفتم و خیالم راحت شد، اما او این بار نیمه شب به خانه آمد و به داخل اتاق خودش رفت. او اهل هیچ خلافی نبود و تا به حال حتی سیگار هم استعمال نکرده بود، ولی صبح وقتی از خواب بیدار شدیم، برادرم برای صرف صبحانه نیامد. هنگامی که پدرم در اتاق او را باز کرد ناگهان با صحنه دلخراشی روبه رو شد. برادرم با یک رشته طناب خود را از سقف منزل آویزان کرده و جان خود را از دست داده بود. بلافاصله پیکر او را پایین آوردیم، ولی دیگر نفس نمیکشید. زمانی که امدادگران اورژانس مرگ او را تایید کردند دیگر همه ما سیاه پوش شدیم. این درحالی است که من به شدت دچار عذاب وجدان شده ام کهای کاش قبل از آن که به حرفهای برادرم توجه کنم او را نزد روان پزشک میبردم و ...
به دستور سرگرد امیررضا فعال (رئیس کلانتری معراج مشهد) اقدامات قانونی در این باره آغاز شد و با حضور قاضی محمود عارفی راد (قاضی ویژه قتل عمد در محل وقوع حادثه) تحقیقات قضایی برای ریشه یابی ماجرای خودکشی این جوان ۲۲ ساله ادامه یافت.