در انگلستان یک فیلم تلویزیونی ساخته شده بود به نام «برگزیت» و موضوع آن همانطور که از نامش پیداست، به کمپین انتخاباتی گروهی از فاشیستهای انگلستان برمیگردد که میخواستند در رفراندوم پیش رو، جدایی بریتانیا از اتحادیه اروپا را به تصویب برسانند. بندیکت کامبریج نقش اصلی فیلم را بازی میکند. او نیرو این جنبش اجتماعی را از جایی تامین میکند که هر جامعهای، برای جامعه شدنش، ناچار است آن را مهار کند و به انفعال بیندازد.
بیشتربخوانید
کامبریج برای ایجاد کمپین انتخاباتیاش سراغ اینها میرود؛ لمپنها، افراد بیسواد و بیمغز، آدمهای خرافاتی یا رنجبران بیماریهای روحی و روانی. او در بخشی از فیلم به همراه تیم همراهش برای ذائقهسنجی اجتماع به حومه لندن رفتهاند و در آنجا به خانه یک پیرزن و پیرمرد سفید میروند و با آنها حرف میزنند. این زن و مرد ابتدا تمایلی به حرف زدن از سیاست نشان نمیدهند، اما بعد از اینکه افراد کمپین تحریکشان میکنند، بغض میکنند و بعد بغضشان باز میشود و شروع میکنند به گفتن بیربطترین و بیسروتهترین حرفهای فاشیستی درباره اوضاع بریتانیا. همچنانکه آنها در حال صحبت کردن هستند و باقی اعضای کمپین در خانهشان نشستهاند، بندیکت کامبریج از خانه بیرون میآید و وسط خیابانی در آن حومه شهر که پرنده پر نمیزند، گوش تیز میکند تا صدایی را از اعماق بشنود. بعد سمت صدا را پیدا میکند. از زیرزمین است. زانو میزند و گوشش را روی دریچه فاضلاب میگذارد. او صدایی که میخواهد را یافته است.
اگر نمیتوانیم در سطح جامعه سیل راه بیندازیم، اگر گفتمان ما جذابیتی در هیچ یک از قالبهای نخبگانی ندارد، به جای سیل میتوانیم فاضلاب را از زیر به روی سطح جامعه بکشیم و راه بیندازیم. این کاری است که مدیر کمپین برگزیت کرد و ترامپ هم در کمپین انتخاباتیاش از این روش بهره گرفت. آنها با سوءاستفاده از اطلاعات و الگوریتمهایی که شبکه اجتماعی فیسبوک در اختیارشان گذاشت، مولکولهای فاضلابی که زیر سطح جوامع بریتانیا و آمریکا در حرکت بود را ذائقهشناسی کردند و توانستند آنها را روی سطح بیاورند.
ترامپ از این طریق فهمید آنهایی که هنوز فکر میکنند زمین گرد نیست، یا عقاید خرافی عجیبی درباره آخرالزمان دارند، یا سفیدهایی که نظرات وقیحانهای درباره سایر نژادها دارند، میتوانند از قفسشان بیرون بیایند و تبدیل به نیروی اجتماعی او شوند. کسی مثل ترامپ تنها از این طریق میتوانست به یک پیشوای اجتماعی تبدیل شود وگرنه حتی بدون سواد درست و درمان برای خواندن و نوشتن، در یک سیستم اجتماعی بهسامان و نرمال، نمیشد کسی تا سطح ریاستجمهوری کشوری به این بزرگی برسد. این اتفاقی است که طی چند ماه گذشته برای کشور ما هم رخ داد و البته زمینههای پیدا شدن آن به مدتها قبل برمیگردد رواننژندها، افراد ضداجتماعی و کسانی که دچار از خودبیگانگی هستند، بستری پیدا میکنند تا مسائل شخصی و فردیشان که باید با روانشناسی و روانپزشکی حل شود را رنگ و بو و هویت اجتماعی بدهند و در جامعه تخلیه کنند. بستر نارضایتی هم از قبل فراهم است. طبیعتا گستره و تعداد معترضان بیشتر از این افراد مبتلا به اختلالات روحی است و همین میشود که محرکان یک آشوب بزرگ، میتوانند در نقطه آغازین آن، برایش مشروعیت دست و پا کنند.
اما در عوض بین گروههای مختلف جامعه که اعتراض دارند، فعالیت همین افراد مبتلا به اختلالات روحی خیلی بیشتر و پرهیجانتر از باقی معترضان است و روی همین حساب، لیدری اعتراض به آنها سپرده میشود تا خوب سروصدا کنند. اگر از فیلم تلویزیونی برگزیت که ممکن است هر کسی آن را ندیده باشد به فیلم جوکر ساخته تاد فیلیپس که در سال ۲۰۱۹ میلیونها نفر آن را دیدهاند برویم، توضیح این مساله کاملتر میشود. جوکر یک یک بیمار روانی است که هیچ چیز برای از دست دادن ندارد. حتی پدری که او را بپذیرد یا مادری که بتواند دوستش داشته باشد و زنی که در را به رویش باز کند. در خیابان از دست کودکان شرور امنیت ندارد و در مترو، لات و لوتهای پولدار بورسباز یقهاش را رها نمیکنند حتی مسائل بیمهای دولت دیگر اجازه نمیدهند که او بتواند مراجعهاش به تراپیست را ادامه بدهد و به این شکل تنها جایگاه تخلیه روانی و از بین میرود اینجاست که او تبدیل به جوکر میشود. یک انتقامجویی کور. او دیگر دنبال اصلاح نیست، دنبال نابودی است. چه اینکه حتی اگر در جامعه اصلاحاتی رخ بدهد، اینها جوکر را صاحب مادر و پدر و همسر و بعضی چیزهای دیگر در زندگی شخصیاش نمیکند. هویت او در جوکر بودن تعریف میشود و آرام گرفتن او به معنای از دست دادن تنها هویتش یعنی همین آشوب است. حالا میشود کمکم بحث را به اعتراضات اخیر در ایران که بعد از مدتی به اغتشاش کشید رساند.
ابتدا جامعه در موقعیتی قرار میگیرد که حس میکند ابزاری برای محقق کردن بعضی از مطالباتش ندارد. مثلا با موضوع حجاب یا نوع اعمال قوانین مرتبط با آن مشکلاتی دارد و راه مشروع و مقبولی برای بیان این مطالبات پیدا نمیکند.
اینجاست که خیابان شلوغ میشود و حتی معقولترین افراد جامعه هم ممکن است از روندی که پیش آمده حمایت کنند. ادامه پیدا کردن این روند و فرو ننشاندن فوری و آنی این خشم با ابزار نرمش و دلجویی از جامعه، کار را به عصبیتر شدن طیف معترضان و بالاتر رفتن سطح توقعاتشان میکشاند. بعد بخشهای عاقلتر حاکمیت کار را به دست میگیرند و نرمشها شروع میشوند، اما فاضلابی که از زیر زمین به سطح آمد، قصد ندارد به جای اولش برگردد. آن فاضلاب بیرون نیامده که فقط ابزار بیان اعتراض بقیه جامعه شود و بعد از انجام هر اصلاحی، دوباره در محیط تاریکش محبوس شود. رواننژندها، افراد ضدجامعه، افراد ازخودبیگانه و تمام بازندگان بازی زندگی که در چنین غوغایی توانستند هویتی برای خودشان پیدا کنند، حاضر نیستند بهعنوان ابزار جامعه برای فشار آوردن به حاکمیت و گرفتن چند امتیاز استفاده شوند و دوباره به همان محیط انزوای خودشان برگردند.
نگاه به اسامی بعضی از این افراد میتواند قضیه را روشنتر توضیح بدهد. خبرنگارانی که در شرایط عادی، بین باقی اسامی خلاق و با معلومات، هیچوقت به چشم نمیآیند، حالا در این غوغایی که فحاشی جای سخن گفتن را گرفته، توانستند به افراد مطرح دوران تبدیل شوند. آنها چرا اجازه بدهند جامعه بعد از اینکه چند امتیاز از حاکمیت گرفت، به زندگی عادیاش برگردد؟ اگر زندگی در ایران عادی شود چه کسی دیگر به آنها توجه خواهد کرد؟ همینطور است هنرپیشههای بازنشسته و از دور افتاده، فوتبالیستهای فاصله گرفته با دوران اوج و بیرون از گود بازی و مربیگری، سیاسیون ورشکسته و افراد مختلفی از این قبیل در بالا و معادلهای بینام و نشان آنها در پایین جامعه بهعنوان گروهبانهای مجازی. همه اینها سعی میکنند اجازه ندهند این موج فرو بنشیند.
تفاوت این جماعت با امثال جوکر آن است که جوکر به شکل خودجوش ظهور کرد، اما چنین افرادی با تجهیز یکسری دولتهای متخاصم، برای تضعیف موضع حاکمیت ایران به راه افتادند. در ادامه، رویه این جماعت کمکم با توده وسیع جامعه که بخش اعظم معترضان را هم شامل میشد دچار تعارض میشود. معترضان میخواستند فریاد بزنند و چند امتیاز از حاکمیت بگیرند تا آنطور که بهنظرشان میرسید بهتر زندگی کنند و این جوکرها را در مسیر این اعتراض، ابزار خوبی برای بلندتر کردن صدایشان دیده بودند؛ اما وقتی جامعه چیزی که میخواست یا بخشی از آن را گیرش آمد و خواست به زندگی عادی برگردد، چالشهای تازهای سر بلند میکنند. جوکر حاضر نیست اجازه بدهد شرایط به حالت عادی برگردد. او تنها در این حالت بحرانی است که هویت پیدا کرده و مطرح شده است. رفتهرفته بین جوکرها و جامعه هم تعارض منافع پیش میآید. این روزها در ابتدای این مرحله هستیم. جوکرها به هرکس که بخواهد به کوچکترین مظاهر زندگی نرمال برگردد، حمله میکنند و با فشار روانی او را در منگنه قرار میدهند. بهعنوان یک معترض نرمال در برابر جو آشتیناپذیر آنها که نمیگذارد مثلا از اکران یک فیلم ابراز خوشحالی کنید یا ناجورترین عمل خشونتبار معترضان را محکوم کنید، یک بار عقبنشینی میکنید، دو بار عقبنشینی میکنید، سه بار، چهار بار، کمکم میبرید و فریاد میکشید که رهایمان کنید.
ایراد کار جوکرها این است که هدف خاصی را دنبال نمیکنند که وقتی به آن رسیدند، متوقف شوند. هدف آنها ویرانی و نابودی کل ساختار جامعه است و برای همین نقطه توقفگاهی برایشان تعریف نمیشود. مسابقات فوتبال ایران در جامجهانی ۲۰۲۲ لحظهای بود که این شکافها بین بخش جوکری اعتراضات و باقی بدنه معترضان رخ نمود. میگویند باید از باخت تیم ملی خوشحال و از برد آن ناراحت باشید وگرنه تو را با رکیکترین الفاظ مینوازند. کاشتن کینه و دمیدن در تنور لجبازی از یک جایی بهبعد با زندگی عادی عموم جامعه تعارض پیدا میکند و خود جامعه ناچار میشود این گروههای زائد را کنار بزند. پالایش خود به خود جامعه از این جوکرها مستلزم آن است که حاکمیت هم روند عاقلانه خودش را ادامه بدهد و بعد از تمام شدن یک غائله، دوباره به فضای رفتارهایی برنگردد که قبلا گسلها و چالشها را ایجاد کرده بود.
جدا کردن صف معترضان از افراد ویرانیطلب یا کاسبانی که با پول و دستور بیگانگان آشوبسازی میکنند، فقط این نیست که آنها را در مقام تئوری جدا کنیم و به یک گروه بگوییم حق با شماست و به گروه دیگر بگوییم نیست. این جداسازی باید به شکل عملی و میدانی انجام بگیرد و نیازمند به کار بردن ابزارهای نرم و بسیج تمام قوای عقلانی و عملی حاکمیت است.
منبع: روزنامه فرهیختگان