«تولد. تولد. تولدت مبارک. بیا شمعا رو فوت کن...» همه با هم این شعر را برای یاسمن میخونن. دایی و زندایی براش یه کیک بزرگ خریدن. تصویرِ روی کیک هم تصویر خانوادهِ خوشبخت دایی و زندایی و یاسمنه! تو دلم میگم: «خوش به حال یاسمن. خیلی خوشبخته.» نوبت به باز کردن کادوهای یاسمن میرسه. خاله میترا و زن دایی از اونور داد میزنن: باز شود دیده شود. بلکه پسندیده شود. زندگی خودم رو با یاسمن مقایسه میکنم. جدایی آزار دهنده مامان و بابام فاجعهای بود که گند زد به زندگیِ گذشته و حال و آینده من. اشکم را به هر جان کندنی که هست کنترل میکنم. خجالت آوره اگر کسی من را در حال گریه کردن، آن هم در تولد دختر دایی ام ببیند. دوباره صدای مهمونا میاد: «دست شما درد نکنه. چرا زحمت کشیدین...» خیلی مسخره هست که بگم حتی این شعر شاد هم مرا غمگین میکند!
از وقتی یادم میآید به همه بچههایی که مامان و بابا داشتن یعنی مامان و باباشون کنار هم زندگی میکردن، حسادت کردم. بعد این همه وقت تازه میخواستم با این مشکل کنار بیام که بابام ازدواج کرد. الانم مامانم میخواد ازدواج کنه. به نظرم خیلی ظلمه که در سن۱۶ سالگی دارم این حجم از مشکلات رو تجربه میکنم...»
این داستان از زبان یک فرزند طلاق است. طلاق و جدایی والدین تاثیرات منفی زیادی را بر فرزندان طلاق به جای میگذارد. تاثیراتی که در گزارشهای قبلی به آن پرداختیم. اما آثار طلاق بر روح و روان کودک چیزی نیست که در یکی دو گزارش بگنجد. همانطور که در گزارشهای پیشین گفتیم طلاق آغاز یک ماجراست!
مشکلاتی که متعاقب طلاق برای فرزندان طلاق ایجاد میشود
خانواده برای فرزندان یک پایگاه امن و تکیه گاه به حساب میآید. خانواده یعنی پدر، مادر و فرزند یا فرزندان. خانواده در کنار هم احساس امنیت و آرامش دارند. اما گاهی این احساس امنیت با پدیده طلاق از بین میرود. در حقیقت فرزندان قربانیهای اصلی پدیده طلاقِ والدین به حساب میآیند.
تنشهایی که فرزندان بعد از طلاق تجربه میکنند با توجه به سن و جنسیت تاثیراتی متفاوت بر روی آنها میگذارد، برای مثال در دختران بیشتر پدیده انزوا گری که منجر به افسردگی میشود را مشاهده میکنیم و در پسران بیشتر رفتارهای پرخاشگرانه و ناسازگاری دیده میشود.
«سیما فردوسی» روانشناس بالینی با بیان اینکه آسیبهای وارد به بچههای طلاق زیاد است، میگوید: «ممکن است استرس، افسردگی، ترس و پرخاشگری متعاقب طلاق برای فرزندان طلاق به وجود بیاید. البته همه به طور یکسان تحت تاثیر این عوامل قرار نمیگیرند. برخی از افراد بیشتر و برخی کمتر.
فارغ از مشکلات، خود طلاق و جدایی والدین برای فرزند طلاق، ازدواج مجدد والدین هم مشکل بزرگتری برای فرزند طلاق به وجود میآورد. به ویژه در دوره نوجوانی بچه خیلی راحت ازدواج مجدد پدر یا مادر خود را نمیپذیرند. واکنشهایی نشان میدهند. هر بچهای در هر شرایطی دوست دارد والدینش با هم زندگی کنند. درست است که برخی از والدین اختلافات زیادی داشتند و این بچه هم وقتی با آنها زندگی میکرد، دچار تنش میشد، اما آرزویش این است که والدینش با هم آشتی کنند و دوباره کنار هم زندگی کنند.»
برای به حداقل رساندن عوامل منفی طلاق چه کنیم؟
بنا به هر دلیلی والدینی قصد جدایی کردند و طلاقی انجام شد. فارغ از اثرات منفی که طلاق برای فرزندان به وجود میآورد و احساسات ضد و نقیضی که به بچههای طلاق دست میدهد؛ اعم از احساس تنهایی و غم و خشم و کمبود اعتماد به نفس. اما سوال اینجاست باید چه کنیم که اثرات منفی طلاق را به حداقل برسانیم؟
بعد از طلاق به چشم دشمن به هم نگاه نکنید
روانشناس بالینی در این باره میگوید: «پدر و مادرها نباید بعد از طلاق به دید دشمن به یکدیگر نگاه کنند. باید این تفکر را داشته باشند که تلاش و سعیمان را کردیم تا بتوانیم سازگاری داشته باشیم، اما به هر دلیلی نشد.
قوانینی وضع کنید/ بچه هر وقت خواست با پدر یا مادرش دیدار کند
والدینی که جدا شدند باید با خودشان بگویند: هر دوتای ما صاحب یک بچه هستیم. هم من مادر این بچه هستم و هم او پدرش؛ بنابراین باید به خاطر فرزندمان یک سری قوانین و مقررات یکسان داشته باشیم. چرا که شما از زنتان یا از شوهرتان طلاق گرفتید. فرزندتان از شما طلاق نگرفته است! به عنوان مثال بچه هر وقت دلش خواست مادر یا پدر خود را ببیند.
مگر زمانی که استثنائات خیلی حادی داریم. فرض کنیم بچهای پدرش زندانی است یا معتاد یا خلافکار است یا مسائل دیگر. در این شرایط جایز نیست بچه را و پدر یا مادرش را ببیند. اما زمانی که پدر و مادر در خانه خود زندگی میکند این امکان را به فرزند بدهید که هر وقت خواست پدر یا مادرش را ببیند. همچنین از پدر یا مادر بدگویی نکنیم. مثلا اگر بچه با پدر زندگی میکند. پدر نباید از مادر بدگویی کند یا برعکس.
بعد از طلاق برای بچه پررنگ باشید
درست است که والدین بچه از هم جدا شدند، اما نیازهای عاطفی بچهها کماکان سرجایش است. دکتر فردوسی میگوید: «فرزند طلاق نیاز به محبت، توجه و نیاز به آرامش و امنیت دارد. این بچه طبق رشد خود حرکت میکند. همانطور که بچههای دیگر نیازهای مختلفی دارند این بچه هم نیازهایی دارد، شاید حتی بیشتر از بچههای معمولی. این نیازها را باید برطرف کنیم. اینکه مثلا پدر دیگر فرزندش را نبیند و با او وقت نگذارند درست نیست یا برعکس مادر. باید حضور مادر و پدر بعد از طلاق برای بچه پررنگ باشد و در صحنه زندگی بچهشان باشند. نه اینکه او را رها کنند.»
به عنوان مثال گاهی پدر و مادری از یکدیگر جدا شدهاند، فرزندشان را در اوایل نوجوانی که شدیدا به حضور پدر و مادر نیاز دارد، تک و تنها به خارج از کشور میفرستند؛ و جالب اینجاست که خوشحال هم هستند که توانستند این کار را برای فرزندشان انجام بدهند. اما تحقیقات نشان میدهد که این بچهها دچار افسردگی میشوند و احساس تنهایی میکنند؛ بنابراین باید نیازهای بچه را در نظر بگیریم. نیازهای فرزندان فقط فیزیکی نیستند، بلکه باید نیازهای روحی و روانی را در نظر بگیریم. آنچه که تمام بچهها نیازمند فرزندان طلاق هم به آن نیاز دارند و باید در زمان خودش آنها برطرف شود.
دلسوزی و ترحم بیمورد، ممنوع!
گاهی اوقات در خانوادهای که فرزند طلاق وجود دارد، پدر بزرگ، مادر بزرگ، خاله، عمو، دایی و... ترحم و دلسوزی نسبت به این بچه دارند و به قدری «لیلی به لالای» آن بچه میگذارند که لوس و حتی بی تربیت بار میآید و نمیتواند بدون این قبیل دلسوزیها گلیمش را از آب در بیاورد.
دکتر فردوسی درباره تاثیراتی که ترحم و دلسوزی افراطی روی فرزند طلاق میگذارد، میگوید: «محبتهای افراطی در حق فرزند طلاق اجازه نمیدهد بچه آنطور که باید و شاید تربیت شود. مثلا اطرافیان با خودشان میگویند این بچه گناه دارد. مامانش نیست یا باباش نیست. تنهاست. هرچی میخواد بهش بدیم. یا هرکاری میخواد انجام بده. این افراط منجر به ایجاد توقعاتی در فرزند طلاق میشود. در نتیجه والدین نمیتوانند این بچه را جوری که باید تربیت کنند. چراکه دستخوش یک سری باورهای غلط و دلسوزیها و ترحمهای بیمورد شده است این بچه فکر میکند در اجتماع هم همه باید با او این شکلی رفتار کنند. همه باید دلسوزی و ترحم کنند و مطابق میل او باشند. اما اجتماع قوانین خاص خود را دارد. برای همه یکسان عمل میکند.»
لزوم آموزش مهارتهای زندگی به فرزند طلاق
به گفته روانشناسان، همه ما باید یک مهارت به اسم حل مسئله در زندگی داشته باشیم. تا بتوانیم مسائلمان را به شکل منطقی حل کنیم. وقتی دو نفر طلاق میگیرند. یا روشهای حل مسئله را بلد نبودند یا طلاق را به عنوان یک روش حل مسئله انتخاب کردند.
روانشناس بالینی میگوید: «فرزندان طلاق هم ممکن است در آینده وقتی ازدواج کردند، روش والدین خود یعنی طلاق را انتخاب کنند. ممکن است فرزند طلاق هم بحث مهارت حل مسئله، سازگاری و تصمیم گیری را نداشته باشد. وقتی به مشکلی برخوردند، زود عقب نشینی کنند. در حالی که این روش درست نیست. ما باید تلاش و کوشش کنیم. اگر خودمان هم بلد نیستیم از مشاوران روانشناسها برای حل مسئلهمان کمک بگیریم.»
با این تفاسیر بعد از جدایی والدین مسئولیت بیشتری در قبال فرزندانشان دارند که باید با کمک گرفتن از مشاوران و مطالعه و آموزش مهارتهای زندگی را به فرزندشان یاد بدهند تا تاثیرات منفی طلاق به حداقل برسد.
منبع: فارس