یادداشت زیر به بهانه هفتمین روز درگذشت مفتون امینی در روزنامه جام جم در روز شانزدهم آذرماه ۱۴۰۱ منتشر شد که اشعار و زندگی این شاعر بزرگ را مرور میکند.
یدالله مفتون امینی از آخرین بازماندگان نسل اول شاعران نوگرا پس از نیما، در سن نود و شش سالگی درگذشت. مفتون از شاعرانی بود که با شعر کلاسیک و بیشتر غزلسرایی فعالیت ادبی خود را شروع کرده بود و در سال سی و شش اولین مجموعه شعر خود را با عنوان «دریاچه» منتشر کرد. فریدون مشیری در تدوین و انتشار این اثر نقش داشت. بیشتر اشعار این مجموعه در قالب غزل سروده شده است و شاعری که این روزها به شاعری نوگرا شناخته میشود با قوالب قدمایی و نوقدمایی خود را به شعردوستان و اهالی ادبیات شناساند، شعر «دریاچه» که نام کتاب هم از آن گرفته شده است از معروفترین اشعار در آن روزگار است، مفتون این چهارپاره را در سال ۱۳۳۱ با محوریت قرار دادن دریاچه ارومیه سروده است، شعری که چنین آغاز میشود:
دریاچه هر زمان که تو را بینم
بر عمر و آرزوی خود اندیشم
گاهی برای آنچه که خواهد شد
گاهی به یاد انچه شد اندیشم
دومین مجموعه شعر مفتون امینی هشت سال بعد یعنی در سال ۱۳۴۴ با عنوان «کولاک» منتشر شد و او را بهعنوان یکی از پیروان نیما مطرح کرد. مفتون در سالهای ابتدایی شاعری خود و پس از کوچ کردن از تبریز به تهران در اوایل دهه سی در محافل ادبی شاعران نوگرا رفت و آمد فراوانی داشت و با بسیاری از آنها از جمله نیما یوشیج موانست پیدا کرده بود که شرح بسیاری از این خاطرات خواندنی در کتابی با عنوان «گفتگو با مفتون امینی» بهکوشش مهدی مظفریساوجی که سال گذشته توسط نشر مروارید منتشر شد، آمده است. «کولاک» در بین کتابهای مفتون کتاب مهمی است چرا که این مجموعه پر و پیمان و حجیم حکایت از آن دارد که شاعر کلاسیکسرا از سنت شعر فارسی به مدرنیته و سرایش در گونههای آزاد گذر کرده است. هرچند بخش عمدهای از شعرها بهمانند دفتر پیشین در قوالب کلاسیک سروده شده است، ولی شاعر برای اولین بار در این دفتر نیماییها و حتی شعرهای منثور خود را منتشر کرد و همانطور که پیش از این ذکر شد به قافله شعر نوی فارسی پیوست. یکی از شعرهای معروف «کولاک» منظومه بلند «ارک» است که شعری دوزبانه است. شعر که خطاب به ارگ معروف تبریز سروده شده است با بندهایی به زبان فارسی شروع میشود و چندین بند از میانه شعر به زبان ترکی آذری که زبان مادری شاعر است، سروده شده است. اولین بند این شعر:
افراخته قامت رسایش را
با کبر و جلالِ افتخارآمیز
همبازی آفتاب و اخترها
همسایه ابرهای طوفانخیز
پایندهترین قراول تاریخ
برجستهترین نشانه تبریز
ترکیب عظیم قهرمانیها
در «کولاک» شعرهای نیمایی زیبا با زبانی سخته و سنجیده هم به چشم میخورد و این امر برای شاعری که زبان مادریاش فارسی نیست امتیاز بزرگی محسوب میشود ویژگیی که مفتون تا پایان عمر در شعرهایش رعایت میکرد که شاید یکی از دلایلش طبعآزماییهای او در قوالب کلاسیک و همچنین مطالعه دقیق و پیگیر آثار قدما باشد.
دفتر بعدی مفتون امینی «انارستان» نام داشت که در سال ۱۳۴۷ منتشر شد و موقعیت او را بهعنوان یکی از برجستهترین نوگرایان شعر فارسی تثبیت کرد، شعر سهند یکی از معروفترین شعرهای او در این دفتر است. نیمایی نسبتا بلندی که خطاب به کوه سهند سروده شده و از منظری اسطورهای و تاریخی به آن نگاه میکند، «سهند» ِ مفتون امینی را میتوان با دماوندِ ملکالشعرا بهار مقایسه کرد. سوای زبان شکوهمند و ساختار بینظیر شعر بهار تفاوتی آشکار بین این دو شعر وجود دارد و آن هم تاثیر آموزههای نیما بر شعر مفتون است، شعری با این مطلع:
برجسته سپید طهارت
چتر فرود زرتشت
افسانه خروج نهنگ از کنار نیل
آتش بهجان برف بهدوش
آیینه محدب کولاک قرنها
موی سپید سینه تاریخ
هر سه شعری که در بالا ذکر شد دلالت بر خاستگاه جغرافیایی شاعر دارد. دریاچه، ارک و سهند هر سه از نمادهای سرزمین آذربایجان هستند و این بومگرایی همانچیزی است که نیما بر آن تاکید داشت و شاگردانش هرکدام به فراخور قدرت شاعری خود توانستند از عهده آن برآیند. همانطور که دکتر شفیعیکدکنی سالها پیش در شعر «نشانی» که برای مفتون امینی سروده شده، اینگونه میگوید: «من از خراسان و تو از تبریز و او از ساحل بوشهر/ با شعرهامان شعلههایی خرد/ بر طاق این شبهای وحشت برمیافروزیم...»
اگر از مجموعه شعر «عاشیقلی کَروان» که مجموعه شعر ترکی مفتون امینی است و در سال ۵۸ منتشر شده، صرفنظر کنیم، چرا که نویسنده این سطرها با تاسف و دریغی تمام ترکی نمیداند و قدر و قیمت این شعرها برایش پوشیده است، هرچند که شنیده است که مفتون در شعر ترکی شاعر بزرگی است و برخی از شعرهایش به شعرهای شهریار پهلو میزند، مجموعه بعدی مفتون امینی با فاصلهای بسیار در سال ۱۳۷۰ با عنوان «فصل پنهان» منتشر شد. او در سالهای پس از انقلاب از هنجارهای رایج در شعر کلاسیک و حتی شعر نیمایی (شعر نویِ موزون) دور شد و به شعر بیوزن یا بهعبارت دقیقتر سپید شاملویی تمایل پیدا کرد و اکثر شعرهایی که در دفاتر پس از انقلاب او آمده از این نوع شعر است، شعری که بهظاهر از وزن عروضی بیبهره است، ولی از موسیقی کلام و سایر قابلیتهای موسیقیایی زبان فارسی نظیر قافیه بهرههای فراوانی دارد. یکی از بهترین دفترهای شعری مفتون امینی در پس از انقلاب «سپیدخوانی روز» که عنوان این یادداشت را هم از آن گرفتهام، نام دارد و دربردارنده نمونههایی برجسته از شعرهای دوره متاخر این شاعر است که برخی ویژگیهای آن در بالا ذکر شد و در ادامه بخش آغازین از شعر «گویه-۱» را با هم میخوانیم:
چگونه غروبکنندگان را دوست نداشته باشی
که آنها همان طلوعکنندگاناند
افقهای روبرو، از هم گرفتهها را بازپس میدهند
فصلهای روبرو، برخوردی با هم ندارند
چراغهای روبرو
آینههای روبرو
چشم و دل هم را روشنتر میکنند.
اما و بسی دریغ
اگر دو انسان روبرو بیش از آن با هم ناساز باشند
که دو قطب همنام مغناطیس
مفتون امینی در تمام سالهای شاعریش از سرایش در قوالب کلاسیک دست نکشید و اشعار زیادی را بهصورت پراکنده در قوالب غزل و رباعی و حتی قصیده منتشر کرد که یکی از برجستهترین اشعار در این میان، قصیده کلاغ با مطلع زیر است:
به جرم آنکه غزلخوان و مجلسآرا نیست
کلاغ را نتوان گفت مرغ زیبا نیست
قصیدهای از شاعری نوپرداز که از همان ابیات اول و با خرقعادتی که نسبت به تصویر کلاغ در شعر کلاسیک دارد، نشان میدهد که میخواهد در قالبی کهن طرحی نو دراندازد، او در یکی از بیتها بهتصریح به این نکته اشاره میکند:
خلاف آنچه که گفتند شاعران قدیم
طبیعتش تهی از پارهای سجایا نیست
و سخن آخر اینکه مفتون امینی از کمحاشیهترین شاعران معاصر بود و همین خصلت که به گوشهنشینی و عزلتگزینی او منجر شده بود سبب شد که شعرش آنطور که باید، لااقل در میان شاعران جوان پس از انقلاب، شناخته نشود ضمن اینکه انتشار نامنظم اشعار او مزید بر علت شد. متاسفانه مدتی است که هیچکدام از دفترهای شعر او در بازار موجود نیست حتی گزیده جامع و خوبی که سال ۱۳۹۳ توسط انتشارات مروارید از اشعار او منتشر شد نیز در کتابفروشیها به چشم نمیخورد که شاید یکی از دلایلش این باشد که از چاپ اول آن استقبال خوبی صورت نگرفت. امیدواریم که بهزودی مجموعه اشعار او یا لااقل همین گزیده منتشر شود و مخاطبان شعر فارسی از خواندن اشعار این ترک پارسیگوی که در سرایش همه اشکال و قوالب شعر فارسی متبحر بود محروم نگردند. در آخر برای خاتمهدادن به کلام غزلی معروف از مفتون امینی را که یکی از بهترین اشعار او است، با هم میخوانیم. غزلی که در بیشتر گزیدههایی که از غزل معاصر فراهم آوردهاند، آمده است:
تو کیستی که صدایت به آب میماند
تبسّمات به گل آفتاب میماند
تنات به پیرهن صورتی و دامن سرخ
به تُنگ نیمهپری از شراب میماند
به پشتِ چشم تو آن سایههای رنگارنگ
به نقش قوسِ قُزح در حباب میماند
تو را شبی سر راهی دو لحظه دیدن و بعد
به خانه یادِ تو کردن به خواب میماند
از آن تبسّم نوشات به سینه یادی ماند
چو برگ گل که به لای کتاب میماند
کسی که شعر تو را گفت نشئه سخناش
به مستی میِ بیرنگ ناب میماند…