این زن ۲۵ ساله با بیان این که فقط تحت تاثیر احساسات و عواطف قرار گرفتم درباره این ماجرا به افسر پرونده گفت: یک روز وقتی در شبکههای اجتماعی جست وجو میکردم با پیام عجیب یک زن ۲۳ ساله روبه رو شدم و لحظاتی را در فکر فرو رفتم. آن زن در پیام خود نوشته بود «باردار است، اما به دلیل آن که همسری معتاد دارد و نمیتواند به درستی از فرزندش نگهداری کند، تصمیم گرفته است تا نوزادش را بعد از تولد بفروشد!»
این پیام در یک شبکه اجتماعی منتشر شده بود، ولی من هیچ آشنایی با آن زن جوان نداشتم. با وجود این، دچار احساسات و عواطف انسانی شدم و با خودم اندیشیدم چگونه میشود که مادری نوزاد خودش را میفروشد، ولی یک زن دیگر در آرزوی بارداری حتی به در منزل رمالان حیلهگر میرود یا برای درمان هزینههای هنگفتی میپردازد و....
در همین افکار غوطه ور بودم که به یاد زن ۳۵ سالهای افتادم که قبلا در همسایگی ما زندگی میکرد. بهنوش ۱۵ سال قبل ازدواج کرده بود، اما فرزندی نداشت و به همین دلیل زندگی آرام و بیدغدغهای را سپری نمیکرد.
با آن که این زوج یکدیگر را خیلی دوست داشتند، اما بهنوش وقتی نوزادی را در آغوش یکی از اهالی محل میدید چنان عاشقانه به او مینگریست که من هم دعا میکردم روزی صاحب فرزند شود و به زندگی لبخند بزند.
خلاصه آن روز ناخودآگاه با شماره تلفن زن ۲۳ ساله تماس گرفتم که در زیر پیامش درج کرده بود و بدین ترتیب با فروزان آشنا شدم و فهمیدم که او نیز مانند شوهرش به موادمخدر صنعتی اعتیاد دارد. از سوی دیگر هم به خوبی میدانستم اگر آن نوزاد در چنین خانوادهای رشد کند، آینده خوبی نخواهد داشت. این بود که به فروزان گفتم زوجی را میشناسم که حاضرند نوزاد تو را بعد از تولد خریداری کنند.
او هم پذیرفت و من بلافاصله با بهنوش تماس گرفتم که او نیز در مشهد زندگی میکرد و ماجرا را برایش بازگو کردم. بهنوش با شنیدن این پیشنهاد در پوست خودش نمیگنجید و حاضر بود برای فرزند خواندگی نوزادی که از بیمارستان به خانه میبرد، هر مبلغی را بپردازد. قرار شد زمانی که فروزان در بیمارستان بستری میشود مدارک شناسایی بهنوش را برای دریافت شناسنامه نوزاد ارائه بدهد و....
بعد از این ماجرا بهنوش چند میلیون تومان به حساب من واریز کرد و من هم ابتدا مبلغی را به حساب پدر نوزاد واریز کردم تا هنگام تولد نوزاد هزینه کند و بقیه را نیز بعد از تحویل نوزاد به او بپردازیم، اما متاسفانه حادثهای در این میان رخ داد و نوزاد دو ماه زودتر از موعد به دنیا آمد. فروزان به طور اورژانسی در بیمارستان بستری شد و من هم مدارک شناسایی بهنوش را به شوهر فروزان تحویل دادم تا از این طریق بتوانیم برای آن نوزاد شناسنامه بگیریم چرا که نوزاد چند روز در بیمارستان بستری بود.
خلاصه به هر طریقی بود، شوهر فروزان نوزاد را به بهنوش و همسر او تحویل داد، ولی با آن که ۴ ماه از این ماجرا گذشته بود، شناسنامهای برای او نگرفت. این در حالی بود که کارکنان بیمارستان و ثبت احوال به این موضوع مشکوک شده بودند و پرونده را پیگیری میکردند. در همین حال شوهر فروزان که متوجه ماجرا شده بود با اعلام یک شکایت ساختگی مدعی شد که نوزادش را از بیمارستان دزدیده اند! با این شکایت کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی به مبالغ میلیونی مشکوک شدند که من به حساب بانکی شوهر فروزان (شاکی) واریز کرده بودم.
آنها بی درنگ به سراغ من آمدند و من هم حقیقت موضوع را بازگو کردم. این گونه بود که کارآگاهان به سراغ بهنوش رفتند که در منطقه خواجه ربیع زندگی میکرد.
آنها دختر ۴ ماهه را با دستور قاضی وقت شعبه ۲۱۷ دادسرای عمومی انقلاب مشهد تحویل شیرخوارگاه دادند تا وضعیت اعتیاد شدید فروزان و همسرش به موادمخدر صنعتی مشخص شود، اما من فقط به خاطر دلسوزی درگیر پرونده فروش نوزاد شدم و خیلی از کارم پشیمانم.ای کاش...