سالها است که «سگهای گله» امان یوزپلنگ ایرانی در منطقه توران را بریدهاند! اگرچه سازمان حفاظت محیط زیست، مدتها است که پروانه چرای دام دامداران در محدوده ۱۰۰ هزار هکتاری این پارک را خریداری کرده و ورود دام و سگ گله به منطقه حفاظت شده را ممنوع کرده، اما سگهای چوپان همچنان تهدید بالقوه اینگونه درمعرض انقراض هستند و قلمرو یوزپلنگ که گونهای قلمرو طلب است بسیار بیشتر از محدوده خریداری شده است.
حال در شرایطی که جمعیت اینگونه باارزش به کمتر از ۳۰ فرد رسیده و زنگ خطر انقراض شدید یوز در کشور به صدا درآمده است، به یکباره خبر پیدا شدن ۲ توله یوز ماده در توران و جداشدن آنها از زیستگاهی طبیعی (پارک ملی توران)، رسانهای شده و سروصدای زیادی به پا میکند! تا درنهایت سرنوشت این دو یوز هم با پارک پردیسان تهران و پروژه تکثیر در اسارت یوز در تهران رقم بخورد. اما چطور این دامدار وارد منطقه حفاظت شده توران شده و ۲ توله یوز ماده را از طبیعت گرفته و تحویل اداره محیط زیست استان سمنان میدهد؟ چه بلایی سر مادر تولهها آمده است؟ چگونه تولهها به این راحتی از زیستگاه اصلی خود جدا شده و حالا باید تا آخر عمر، پشت درهای اسارت زندگی کنند؟ آیا دامداران و چوپانان این منطقه حق دست زدن و جدا کردن این گونههای باارزش از زیستگاه اصلی را دارند؟ و دهها سؤال بی جواب دیگر...
«اکبر نیکفرجام» خود را ۵۴ ساله و کارمند اداره گاز سمنان معرفی میکند.
او میگوید: «شغل دومم دامداری و دامپروری است. اگرچه چوپان نیستم، اما همه به اشتباه مرا چوپان یابنده توله یوزها معرفی کردهاند! هر چند شغلم دامداری و دامپروری است، اما افتخار میکنم مرا با نام چوپان صدا کنند».
این دامدار ادامه میدهد: «صبح پنجشنبه (۱۰ آذر) به تنهایی سوار ماشین شده و وارد منطقه خارتوران شدم. زودتر آمدم تا قبل از ورود دامها، آبشخورها را لایروبی و تمیز کنم! تازه رسیده بودم که صدای وق و ووقی به گوشم رسید. اول تصور کردم صدای پرنده است. اما به یکباره صدا بلندتر شد. گفتم شاید حیوانی وحشی در حال جلب توجه است تا من وارد بیشه شده و به یکباره حمله کند؛ کمی ترسیدم. به سمت ماشین رفته و آن را روشن کردم. با خودم فکر کردم این صدا را هر حیوانی بشنود فرار میکند، اما فایدهای نداشت، چون صدا هنوز به گوش میرسید. وارد بیشه شده و به یکباره ۲ توله یوز نگران و مضطرب را دیدم». تولهها را با خودم بردم
چطور توله یوزها را بدرستی شناختید؟ آیا قبلاً یک یوزپلنگ را از نزدیک دیده بودید؟ او پاسخ میدهد: «من سالهاست که کارم دامداری است و وقتی تولهها را دیدم، شناختم. حتی وقتی به یکی از محیط بانها زنگ زده و گفتم توله یوز پیدا کردم، باور نکرد! او فکر میکرد اشتباه کردهام؛ اما وقتی مشخصات تولهها را دادم فهمید درست میگویم. وقتی توله یوزها را دیدم مضطرب و گرسنه بوده و سروصدای زیادی میکردند. با یک دوربین شکاری که در ماشینم بود اطراف را زیرنظر گرفتم. خبری از مادر یوزها نبود! هوا که تاریک شد تصمیم گرفتم تولهها را با خودم ببرم».
چطور تولهها را برداشتید؟ با دست؟ نیکفرجام میگوید: «هنگام جابهجایی توله یوزها، حواسم بود که با دست لمسشان نکنم، چون شنیده بودم بعدها مادرشان بو کشیده و طردشان میکند».
چطور این آگاهی را داشتید؟ آیا آموزشی در این خصوص دیده بودید؟ «من ۳۵-۳۰ سال کارم دامداری است. خب طبیعی است اطلاعاتی هم در این خصوص داشته باشم. یک گونی از پشت نیسان آورده و تولهها را با آن برداشتم. توله اول را که بلند کردم، دیدم ماده است. دومی هم ماده بود».
البته در فیلمی که از لحظه مواجهه با یوزها گرفتید و منتشر شد چنین چیزی دیده نمیشود و شما به یکباره اعلام میکنید که تولهها ماده هستند: «من سالهاست که توله سگ و گربههای مختلفی را دیدهام و تشخیص جنسیت تولهها نیز بر اساس همین تجربیات چندین ساله انجام شد.» شیر گوسفند خوردند.
او مکثی کرده و ادامه میدهد: «تولهها را که بلند کردم، شکمشان قلاب شده بود! حدس زدم شاید ۲۴-۲۰ ساعت پیش شیر خوردهاند. آنها را داخل ماشین گذاشته و به سمت آغل راه افتادم. برای رفع گرسنگی، تصمیم گرفتم شیر ۳ رأس گوسفندی که چند روز پیش زایمان کرده بودند، را به تولهها بدهم. تقریباً یک لیتر شیر دوشیده و داخل سرنگهایی که برای واکسن گوسفندها استفاده میکردم، ریختم. تولهها اول مقاومت کرده و نخوردند. حتی کلی چنگول زده و دستم را زخمی کردند، اما بعد از مدتی آرام شده و شروع به خوردن شیر کردند. آن شب هر توله ۵-۴ سیسی شیر نوشید! داخل آغل، چند چوپان و کارگر افغانستانی حضور داشته و در شیر دادن تولهها به من کمک کردند! تولهها، شیر را خورده و کمی آرام شدند. صبح خیلی زود، تولهها را برداشته و دوباره به بیشه برگشتم. با دوربین نگاهی به اطراف کردم، اما خبری از مادر یوزها نبود. تولهها را درون بیشه گذاشتم. آن منطقه آنتن نمیداد. باید ۱۰ کیلومتر دورتر رفته و اطلاع میدادم». جدا شدن از طبیعت!
این دامدار سنگسری میافزاید: «صبح جمعه (۱۱ آذر) با یکی از محیط بانهای منطقه تماس گرفته و ماجرا را تعریف کردم. اول فکر کرد من اشتباه میکنم، اما با اطمینان به او گفتم که اینها ۲ تولهیوز هستند. مشخصاتشان را هم دادم. ۲ ساعتی نگذشته بود که افرادی برای بازدید آمدند. به منطقه برگشته و تولهها را تحویلشان دادم. موقع تحویل تولهها، از من سؤال کردند که آیا لحظهای فکر نکردی این تولهها را برای خودت برداشته یا با قیمت کلانی در بازار بفروشی؟ من گفتم هرگز».
فارغ از بحث قاچاق و احتمال ربوده شدن مادر تولهها در توران، از این دامدار سنگسری میپرسم که آیا احتمال حمله سگهای گله به مادر توله یوزها وجود دارد؟ دامها و سگهایی که این همه به زیستگاه اصلی این گونه در حال انقراض نزدیک شده و تابحال فکری جدی به حالشان نشده است!
او میگوید: «اگر سگهای گله زودتر از من وارد این منطقه شده بودند تولهها را تکه و پاره میکردند!» سگهای گلهای که حالا در یک قدمی زیستگاه اصلی یوزپلنگ ایرانی ایستاده و دندان برای مرگ حتمی این گونه در حال انقراض تیز کردهاند!
اکبر نیکفرجام این دامدار سنگسری، تولهها را تحویل اداره محیط زیست سمنان داده و راهی خانه میشود. آخر داستان هم ۲ تولهیوز ماده میماند و یک عمر حسرت زندگی در زیستگاهی طبیعی! آنها هم مثل ماریتاکوشکی، دلبر، ایران و پیروز راهی پارک پردیسان در تهران میشوند.
منبع: روزنامه ایران
درضمن همونموقع گفتم اگه سگهای گله پیداشون میکردن درجا میکشتن این دو توله را ولی نظرم گذاشته نشد!!