زلزله دلخراش دیماه برای همه ما یادآور درد، غم و جدایی است، اما امروز مادری موضوع گزارش ماست که انگار زلزله و مرگ هم نتوانست او را از عزیزانش جدا کند و در کنار آنها زندگی میکند.
درب خانهاش را که زدیم به او گفتیم ما خبرنگاریم و میخواهیم بهمناسبت ۵ دیماه سالگرد زلزله بم با شما کمی صحبت کنیم، با رویی گشاده از ما استقبال کرد، اما به راحتی میتوانستیم غم را در چهرهاش ببینیم.
حیاط بزرگ خانهاش پر از گلها و درختان سبز بود که طراوت و زندگی را به نمایش میگذاشت به آن حیاط زیبا خیره شده بودم که چشمم به مزار عزیزانش افتاد، سنگ مزاری پر از شاخههای گل، انگار هرروز کسی به دیدار این عزیزان خفته در خاک میرود.
از او خواستم خودش را معرفی کند و از ۵ دیماه سال ۱۳۸۲ و از عزیزان سفر کردهاش بگوید؛ با نگاهی سراسر افسوس به مزار آنها چشم دوخت و گفت: من پوران فروتن هستم به همراه همسر و دخترم در خانه پر از صفا و و صمیمیتمان زندگی میکردم. ما همیشه در کنار هم شاد بودیم، اما انگار زلزله بیرحم تاب دیدن شادیهای ما را نداشت و قهر طبیعت، خانه شادمان را از ما گرفت.
کمی مکث کرد، بغض گلویش را در هم شکست و گفت: ۵ صبح سحرگاه جمعه بود وقتی زلزله شد فریاد زدم و فقط خداوند را صدا زدم با خودم گفتم الان همه ما باهم در اینجا خواهیم مرد.
با غم صدایش ادامه داد: پس از زلزله من از زیر آوار سالم بیرون آمدم، اما دختر و همسرم نه!
او گفت: به غیر از برادران، برادرزادهها و خواهرزادههایم، ۱۱ نفر از اعضای خانواده خودم را در آن زلزله وحشتناک از دست دادم. من در آن زلزله دختر دیگرم به همراه خانوادهاش و پسرم به همراه فرزندانش را نیز از دست دادم.
این خانم سالخورده بمی افزود: آن روز انگار قیامت و محشر شده بود. به جنازه همسر و دخترم نگاه میکردم ترسیدم اگر آنها را از خانهام به بهشتزهرا (س) ببرم شاید در آن شلوغی دیگر نتوانم مزار آنها را پیدا کنم. چکار باید میکردم؟ میترسیدم آنها را از خود جدا کنم و در آن هیاهو دیگر نتوانم یکبار دیگر آنها را ببینم. ناچار شدم عزیزانم را درخانه دفن کنم.
او با خود زمزه کرد: باورم نیست که رفتی و ز ما دور شدی/ ترک ما کردی و با خاک هم آغوش شدی، خانه را نوری ز رخسار تو بود / ترک ما کردی و از ما دور شدی.
منبع: فارس
..