سردار غلامحسین غیب پرور پیش از ظهر امروز دهم در یادواره شهدای مدافع سلامت استان کرمان به مناسبت سومین سالگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی با یادآوری زمان شهادت سردار سلیمانی گفت: اکنون در دوران آخرالزمانی هستیم و این دوران خیلی حساس است و خدا کند که دینمان را تا آخر حفظ کنیم .
او در ادامه به اتفاقات چند ماه اخیر اشاره کرد و افزود: در این دو سه ماه خیلیها رفوزه شدند، منکر مشکلات اقتصادی، گرانی ها، بیکاریها نیستیم، اما حق نظام این بود که هر کس میرسد یک چاقو به پیکره نظام وارد کند؟ نوبت ما که رسید به ظاهر همه دلشان برای ما بسوزد و این جنگ احزاب مدرن را وارد کنند؟ سوال اینجاست آیا دلتان برای مهسا امینی سوخت؟ آیا حق نظام این بود؟
جانشین فرمانده کل سپاه در قرارگاه امام علی (ع) افزود: دروغ، نفاق و دورویی تا کجا؟ پاسخ راه حاج قاسم این بود؟ برخی خواص از لطمه خوردن و آسیب دیدن دنیایشان ترسیدند و سکوت کردند و رفوزه شدند و بدانید دینداری با آهسته آمد و رفتن نیست بلکه دینداری هزینه دارد.
او بیان کرد: در آخرالزمان دو راه وجود دارد یا کفر یا حق حتی نفاق هم سمت کفر میغلطد و هیچ راه سومی وجود ندارد ما باید راهمان را انتخاب کنیم.
سردار غیب پرور روایت خود را از ساعات اولیه شهادت حاج قاسم تا تشییع پیکر مطهر ایشان و همرزمان را اینگونه تعریف کرد: نیمه شب بود که در دفتر سردار سلامی جمع شدیم؛ لحظات سختی بود؛ هوا که روشن شد تصمیم گرفتیم برویم منزل حاج قاسم و رفتیم.
پس از آن جلسهای تشکیل شد و برنامه تشییع را تقسیم میکردند؛ آنجا گفتند من مسئول تحویل پیکر شهدا در خوزستان و سردار نقدی مسئول تحویل در مشهد باشد، اما در همان جلسه مجدد گفتند در مشهد هم مسئولیت با من باشد و قرار شد پیکرهای مطهر شهدا را در نجف تحویل بگیریم که موضوعی پیش آمد و این مسئله منتفی شد و من به اهواز رفتم.
او ادامه داد: حوالی ساعت ۲ بامداد پرواز نشست و یادم هست امام جمعه اهواز حال و هوای خاصی داشت؛ ۸ صبح قرار بود تشییع انجام شود. گروهی از پزشکان که تخصص آنها ژنتیک و DNA بود آمده بودند؛ پیکر را تحویل گرفته بودیم، اما مردم اطراف فرودگاه را گرفته بودند ومن مسیر کوتاه را برای تشییع انتخاب کردم، چون چارهای نبود جمعیت زیادی آمده بود از موتورسوار و خودرودار و زن و مرد و کوچک و بزرگ؛ اصلاً صحنهای شده بود.
جانشین فرمانده کل سپاه در قرارگاه امام علی (ع) در ادامه گفت: پیکرها در ماشین دیگری بود که آنها را بردیم در حاشیه شهر اهواز در مجموعه شرکت نفت گذاشتیم و روی دو میز قرار دادیم به عرض یک متر و پیکرها در کاورهای زیپ دار بود اولی که اسم حاج قاسم بود و اربا اربا؛ اصلا چیزی میگویم و چیزی میشنوید.
«از حاج قاسم گوش سمت راست و تکه گوشتی که متعلق به کتف تا کتف او بدون استخوان دیدیم و اربا ارباترین پیکر متعلق به ابومهدی بود حتی گوش را هم نمیشد پیدا کرد، زیرا ماشین اول را با دو موشک زده بودند و بعدی را که محافظان بودند با یک موشک و برای همین بقیه شهدا کاملا قابل تشخیص بودند.» این روایت غیب پرور از پیکر شهدای ۱:۲۰ دقیقه ۱۳ دی ماه بود.
او افزود: نحوه غسل که دیگر قصه طولانی است؛ گروه متخصص ژنتیک بخشی را در عراق و بخشی را در همان فاصله انجام دادند و مراسم تشییع با چه شوری انجام شد و من نگران (ازدحام جمعیت) فرودگاه اهواز در برگشت بودم که همینطور هم شد، وارد فرودگاه اهواز که شدیم ازدحام جمعیت شد و مردم حتی تا داخل باند آمده بودند؛ قبل از بلند شدن پرواز، به سردار نظری، استاندار فعلی خراسان رضوی زنگ زدم و گفتم داستان اهواز این بود، اوضاع مشهد چگونه است؟ گفت خیالت راحت، اینجا منظم است.
جانشین فرمانده کل سپاه در قرارگاه امام علی (ع) در ادامه از تشییع پیکر مطهر شهدا در مشهد روایت کرد و گفت: مشهد که رسیدیم مردم قابل کنترل نبودند و من تصمیم گرفتم پیکرهای شهدا وارد حرم نشود و از زیرگذرهای قبل از حرم برگردیم فرودگاه و برای همین از زیرگذر باب الجواد برگشتیم فرودگاه و پیکرها را جا دادیم و کادر پرواز سوار شد سردار فدوی به من زنگ زد که چکار میکنی؟ آقای مروی، تولیت آستان قدس میگویند در حرم منتظریم؛ من گفتم اوضاع اینجوری است؛ گفت هر چه خودت تصمیم میگیری.
سپس سردار سلامی تماس گرفت و گفت تولیت منتظر است و دوباره همان جواب من و سردار سلامی هم گفت هرچه خودت تصمیم میگیری.
او بیان داشت: من تصمیم خودم را گرفته بودم و در باند فرودگاه قدم میزدم که آقای رزم حسینی، استاندار وقت خراسان رضوی و از دوستان حاج قاسم پایین هواپیما ایستاده بود دیدم دارد اشک میریزد؛ گفت بیا برویم حرم؛ من آنجا به خودم نهیب زدم که تو که هستی؟ امام رضا، حاج قاسم را میخواهد و حاج قاسم هم امام رضا (ع) را؛ من استغفار کردم و گفتم برگردید، اما جمعیت کف خیابان نبود.
غیب پرور افزود: نم نم باران بود پیکرها را یادم نیست از کجا بردیم حرم که سر از رواق امام خمینی درآوردیم؛ نگاه میکردم به پیکر وقتی که خادمان آن را چسباندند به حرم، آن لحظه برای من عجیب بود و چه وصال زیبایی و چه پیوند قشنگی اتفاق افتاد.