سالها پس از آغاز جنگ سوریه و اتفاقاتی که حول آن بر این کشور رفته، آثار متعددی در قالبهای متنوع از این واقعه منتشر شده است. سوریه همواره به عنوان یکی از کشورهای مسلمان و تحرکات رژیم صهیونیستی در مرزهای این کشور و علل دیگر، همواره به عنوان یکی از کشورهای مهم در منطقه شناخته شده است. انتشار آثار مختلف طی سالهای گذشته همواره از این منظر بوده که بگوید در شام چه خبر است و جنگ، چه بلایی بر سر کشور و مردم سوریه آورده است.
بیشتربخوانید
در این میان سهم نویسندگان بیش از دیگر هنرمندان بوده است. طی سالهای گذشته آثار مختلفی در قالب داستان، زندگینامه و خاطره با محوریت افرادی که در سوریه حضور داشته و از نزدیک شاهد ماجرای جنگ تن به تن سوریها با داعش و گروههای تکفیری بودهاند، منتشر شده است. با نگاهی به آثاری که تاکنون به زبان فارسی منتشر شده، به این نتیجه خواهیم رسید که عمده این آثار وقایع سوریه را از منظر مدافعان حرم روایت کردهاند. بیشتر آثاری که حداقل در پنج سال گذشته منتشر شده، بر همین مبنا و در قالب خاطره بودهاند. با توجه به این امر، جای خالی روایتی از دل سوریه و از زبان مردم این کشور همواره احساس میشده است. مردمی که با پوست و خون خود طعم جنگ، بیخانمانی و مهاجرتهای اجباری را چشیدهاند و خاطرات متعددی از داعش، گروههای تکفیری، حبسها و آزادیها، ایرانیها و ... در ذهن خود دارند.
تلاش زهره یزدانپناه در کتاب «اینجا سوریه است» از این منظر قابل ستایش است؛ کتابی که در نتیجه مدتها گفتگو با زنان سوری آواره با اقوام و ادیان مختلف به ثمر نشسته است. کتاب یزدانپناه از چند وجه خواندنی است؛ هم نویسنده و هم راوی. کتاب پژواک صدای زنان سوری است که با چنگ و دندان طی سالهای اخیر زندگی، خانواده و خانهشان را حفظ کردهاند؛ از همان زمان که جغد جنگ به ناگاه بر سرشان آوار شد و آرزوهایشان را دزدید، آموختند که چگونه در شرایط جدید زندگی کنند و در عین حال، آفریننده زندگی در خط مقاومت باشند.
زنان عمدتاً آخرین مرجع برای بیان وقایع جنگها هستند، در هر جنگی ابتدا این سربازان و فرماندهان هستند که از هرآنچه در میدان گذشته، روایت میکنند. با این حال، زنان همواره وجه دیگری از جنگ را پیش چشم مخاطبان خود قرار میدهند؛ وجهی که در آن «انسانیت» و مسائل مرتبط با آن پررنگتر از روایت پیشرویها و عقبنشینیها است. گویی نویسنده با انتخاب این قشر، به لایه زیرینی از وقایع سوریه پرداخته و بُعد انسانی و اجتماعی آن را از زبان قربانیان روایت کرده است.
«نویسنده»، دومین نقطه ثقل این کتاب است، او اولین نویسنده زن ایرانی است که در خاک سوریه قدم گذاشته و پای درد دل این زنان نشسته است. «زاویه دید» سومین ویژگی مهم کتاب یزدانپناه است، او هنرمندانه «انسان» را ملاک روایتهایش قرار داده است؛ فارغ از تمام تعلقات دینی و مذهبیاش. تمام اینها در کنار نثر شیوا و خواندنی، «اینجا سوریه است» را در مقایسه با بسیاری از آثار متفاوت و متمایز میکند.
یزدانپناه ، درباره چگونگی شکلگیری این کتاب و تجربهاش از حضور در سوریه به عنوان اولین نویسنده زن میگوید: حضور من به عنوان یک خانم نویسنده، پژوهشگر و مستندساز ایرانی در سوریه، تقریباً نوعی خطشکنی در میدان، برای حضور در سوریه درگیر جنگ، بود. اما لطف خداوند و عنایت شهدای مدافع حرم مانند شهید محسن حججی که به گمان خودم، اصلاً قصه حضور من در سوریه برای نوشتن این کتاب، به نوعی به شهادت این جهادگر مُخلص و سپس عنایت خاص او گره میخورد و اتفاقات بعد از آن و طرح و ایده اولیهای که مطرح شد و من در مقدمه کتاب به آن اشاره کردهام، این توفیق نصیبم شد. از این بابت هم، زبانم از شکر خداوند برای این توفیق، قاصر است.
او ادامه میدهد: طبیعی است که چنین سفری، تلخیها و شیرینیهای خاص خودش را دارد که من به عنوان چاشنی کتاب، سعی کردم به برخی از این موارد تلخ و شیرین- تأکید هم میکنم که فقط به برخی از این موارد-، به عنوان حاشیه سفر، در لابهلای دیگر روایتهای کتاب، بپردازم تا ضمن ملموس شدن سختیهای این کار، فضای کاری در شرایط بحران هم برای مخاطب ترسیم شود. مثلاً از کِش وقوسهایی که در هر سفر، برای اعزامم پیش میآمد تا شرایطی که برای برخی سوریهای مسئول برای حفظ امنیت آنجا که در طی کارم با آنها هم مواجه میشدم، باید کلی تلاش و ترفند به کار برده میشد تا ثابت شود که من دوستم، نه دشمن.
نویسنده کتاب «اینجا سوریه است» به چرایی انتخاب «زنان» به عنوان سوژه اصلی کتابش اشاره و اضافه میکند: در بیشتر جنگها و در واقع بهتر است بگویم در هر جنگ و درگیری، معمولاً هم حضور مردان در میدان جنگ و مبارزه و دفاع، به خوبی دیده میشود و هم، رنج جراحت و حتی شهادتشان، به خوبی به چشم میآید. اما کمتر موقعیتهایی پیش میآید که هم حضور زنان و دختران در چنین میدانهایی به خوبی چشم بیاید و هم فعالیتهایشان در پشت جبهه به خوبی دیده شود و هم اینکه گاهی باید یادمان بیاید که وقتی مردی در جبهه و میدان مبارزه و دفاع، شهید یا حتی مجروح میشود، بیشترین اعضای خانواده این شهدا و مجروحان که رنجهای چنین موقعیتهایی گریبان آنها را میگیرد، زنان و دختران و مادران و خواهران و حتی فرزندان هستند؛ یعنی وقتی کلمه زن به میان میآید، بالطبع، کلمه خانواده هم درکنار این کلمه به میان میآید؛ یعنی همسر، فرزند، خواهر، برادر، پدر و مادر و سایر اعضای خانواده.
به گفته او؛ بار مسئولیتی که زنان و دختران شهدا و مفقودان و مجروحان در کشورهای درگیر جنگ به دوش میکشند، خیلی بیشتر از مسئولیت به شهادت رسیدن و مجروحیت و جانبازی مردان در خط مقدم و میدان مبارزه یا سایر فضاهای درگیر جنگ و دفاع است. چون اینها هم باید جای خالی پدر، همسر و برادر را در خانواده پُر کنند.
یزدانپناه از تلخیها و شیرینیهای سفرش به سوریه و روایتهایی که شنیده است، میگوید؛ از وضعیت دردناک زنان و کودکان در زندانهای جبهةالنصره گرفته تا انفجار اتوبوسها در راشدین تا زنده بودن خط مقاومت در سوریه به مدد زنانی که پای کار ایستاده و از جان و مال خود گذشتهاند. او در اینباره میگوید: گرچه رنجهای من که فقط این روایتها را از راویهایشان میشنیدیم، به اندازه رنج خود راویها که طعم تلخ این دردها را با همه جان و روح شان چشیده بودند، نبود، اما معتقدم، از آنجا که حتی ذرهای از چشم خداوند پنهان نمیماند و در این عالم گم نمیشود، من به اندازه سهم خودم در تحمل این رنجها، پاداشم را گرفتم. چون در آخرین روزهای سفرم که دیگر میخواستم به ایران برگردم، ناگهان اعلام کردند، آخرین گروه از مردم تحت محاصره فوعه و کفریا، قرار است طی مبادله با مسلحین و خانوادههای آنها آزاد شوند. من که تازه از حلب برگشته بودم، به هیچ وجه معطل نکردم و نیم ساعت بعد، در جاده دمشق- حلب بودم تا خودم را به جبرین حلب برسانم. به این ترتیب در واقع، اولین و تنها بانوی نویسنده، پژوهشگر و مستندساز ایرانی بودم که شاهد آزادی مردم فوعه و کفریا بوده که در روایت این آزادی باشکوه در کتاب، خود شاهد راوی بودم.
انتشار کتاب «اینجا سوریه است» بازتابهای مختلفی داشت. زینب سلیمانی، فرزند شهید سردار قاسم سلیمانی، در مراسم رونمایی از این کتاب، خواندن آن را به تمام کسانی توصیه کرد که چرایی حضور ایران در سوریه در ذهنشان به پرسش بدل شده است. او در اینباره گفت: نیاز امروز ما این است که درباره مسئله سوریه، این کتابها نوشته شوند تا ۱۰ سال دیگر یک سندی برای رجوع افراد مختلف باشد.
مدیر بنیاد مکتب حاج قاسم در ادامه سخنانش تصریح کرد: رسانههای غربی همواره در تلاشاند تا ما را از ناحیه حضور در منطقه، زیر سؤال ببرند، اما آنچه که بیشتر مورد توجه آنهاست، این است که چرا جمهوری اسلامی در سوریه ورود کرده است؟ چرا در سوریه باید جوانانمان شهید بشوند؟ سعی دارند که تصویر دیگری از حقیقت واقعی سوریه را با شلوغکاریها و اطلاعات کمی که در دسترس میگذارند، نشان دهند. این کتاب و امثال این کتاب، به ما که در عصر امروز زندگی میکنیم و به آیندگان بعد از ما نشان میدهد که چه خطر بزرگی در مقابل جامعه بشریت وجود داشت و اگر از بین نمیرفت چه اتفاقات وحشتناکی رخ میداد.
سلیمانی اضافه کرد: توصیه بنده به کسانی که با موضع اینکه چرا ما در سوریه جنگیدیم و از آن دفاع کردیم، مخالف هستند، این است که کتاب «اینجا سوریه است» را بخوانند و لحظهای چشمانشان را ببندند و ایرانی پر از داعش را تصور کنند. اگر مدافعان حرم و فرمانده شهیدشان در سوریه نمیایستاد، نه فقط ایران بلکه تمام کشورهای منطقه درگیر میشدند. برای حاج قاسم و مدافعان حرم اینکه این افراد مسیحی هستند یا سنی یا شیعه، مهم نبود؛ مهم این بود که زن و بچه مردم در چنگال یک غده سرطانی نباشند. خواهشم از تمام عزیزان که مخالف این تفکر و ایستادگیاند این است که این کتاب را و امثال آن را لطفاً مطالعه کنید و خود را جای مصاحبهشوندگان کتاب بگذارید.
در بخشهایی از کتاب «اینجا سوریه است» میخوانیم: «.. افراد زخمی را جلوی چشم بچههای کوچک شلاق میزدند. بچهها که این صحنهها را میدیدند، از ترس گوشهای پناه میبردند و گریه میکردند. مسلحین ایلین را با همان بدن مجروح شلاق زدند؛ آنهم جلوی چشم بچههایش. بقیۀ زنهای اسیر، بچههایش را در آغوش میگرفتند و سعی میکردند با دست جلوی چشمهایشان را بگیرند. دخترهای چهارساله و دوسالهاش با وحشت و نگرانی گریه میکردند.
وقتی مسلحین بیرحمانه شلاق به سروصورتمان میزدند؛ تنها کاری که میتوانستیم بکنیم این بود که دستهایمان را سپر سروصورتمان کنیم تا ضربههای کمتری بهمان بخورد.»
منبع: تسنیم