هوای نفس، حب دنیا، و وساوس شیطانی از یکدیگر مستقل نیستند و لذائذ دنیا متعلق هوای نفس است، و شیطان با وسوسه‌های خود این عوامل را تقویت می‌کند.

تاریخ به عنوان یکی از ابعاد و مظاهر فرهنگ و تمدن حائز اهمیت است، زیرا شناخت و دریافت گونه‌های مختلف هر فرهنگ و تمدنی بدون دسترسی به تاریخ انواع هنر‌ها و دانش‌هایی که در تمدن ظهور کرده یا تکامل یافته ممکن نخواهد بود. اسلام هم که دینی کامل و غنی و دارای فرهنگ و تمدن عالی است توجّه بسیاری به تاریخ و تاریخ نگاری دارد. با یک نگاه کلی به آیات قرآن و کلام بزرگان دین می‌توان به اهمیت تاریخ پی برد. طوری که یک سوم آیات قرآن در مورد سرگذشت امت‌های گذشته است که خداوند به منظور عبرت گیری انسان‌ها این قصه‌ها را بیان فرموده است. منشأ اصلی و حقیقی تاریخ‌نگاری اسلامی و نیرومندترین عامل الهام بخش مورخان برای پژوهش و تدوین تاریخ، دین اسلام بود که از شعور نیرومند تاریخی برخوردار است.


بیشتربخوانید


اشارات قرآن به وقایع و حوادث تاریخی حاکی از نگرش تاریخی به حوادث گذشته و بیانگر غایت تاریخ از دیدگاه قرآن و حاوی درس‌های مهم تاریخ و تجارب تاریخی است. «به راستی در سرگذشت آنان، برای خردمندان عبرتی است. سخنی نیست که به دروغ ساخته شده باشد، بلکه تصدیق آنچه [از کتاب‌هایی‏]است که پیش از آن بوده و روشنگر هر چیز است و برای مردمی که ایمان می‌آورند رهنمود و رحمتی است.» تاریخ از دیدگاه بزرگان دین و مورخان اسلامی بهترین راهنمای انسان برای آگاهی از احوال نیکان، محرّک کسب فضائل و طرد رذائل و مشوق زهد از طریق تجربه پذیری از دگرگونی‌های روزگار و حصول نیرویی برای تمییز درست از نادرست و تحلیل و نقد و پیش بینی حوادث از طریق مقایسه آن‌ها است. آنچه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان آیت‌الله مصباح‌یزدی است که پیرامون تحلیلی روان‌شناختی از تحولات صدر اسلام ایراد کرده‌اند:

در جلسات گذشته گفتیم از منابع دینی چنین استفاده می‌شود که سه عامل هوای نفس، حب دنیا، و وساوس شیطانی مهم‌ترین عوامل سقوط و بدبختی انسان هستند. این سه عامل از یکدیگر مستقل نیستند؛ عامل اصلی هوای نفس است، لذائذ دنیا متعلق هوای نفس است، و شیطان با وسوسه‌های خود این عوامل را تقویت می‌کند. چند جلسه با استفاده از آیات و روایات درباره هوای نفس بحث‌هایی را مطرح کردیم.

ضرورت بحث از دنیا

عامل دوم حب دنیاست. در ادیان، به خصوص در دین مقدس اسلام، درباره آخرت و ترجیح آن بر دنیا تأکید بسیاری شده است. آیات مستقلی با بیانات مختلف به بحث فریب‌خوردن از دنیا، جلوگیری از این فریب، مقایسه دنیا و آخرت، لزوم فراموش نکردن آخرت و… پرداخته‌اند؛ چیزی که در مکاتب غیردینی، حتی مکاتب اخلاقی غیراسلامی نمونه‌ای از آن دیده نمی‌شود. می‌توان گفت از ویژگی‌های معارف دینی توجه به حیات آخرت و ترجیح آن بر حیات دنیاست، و بالاخره دومین اصل در اعتقادات ما بعد از اعتقاد به خدای متعال اعتقاد به آخرت است. با این همه، بحث جامع، کافی و وافی در این باره کم شده، و همه جوانب مسئله آن طور که باید و شاید بررسی نشده است. هنوز کسانی فکر می‌کنند عامل شری که موجب بدبختی انسان است، همین امور دنیاست و خود این‌ها پلیدند و نزدیکی به این‌ها موجب بدبختی می‌شود. به‌خصوص با توجه به تعبیراتی که در بعضی روایات وارد شده است، کسانی که خیلی دقیق نیستند و بر روایات احاطه ندارند برداشت‌های نادرستی از آن‌ها می‌کنند. برای مثال، چند حدیث به این مضمون وارد شده که آن‌چه در دنیاست، مورد لعنت الهی است، مگر کاری که برای خدا انجام بگیرد. تصور ابتدایی از این روایات این است که همین زمین، آسمان، هوا، گیاهان و حیوانات ملعون هستند، با اینکه این‌ها هیچ بدی ندارند و متعلق لعنی هم نیستند.

بعضی برای این‌که این سوءتفاهم پیش نیاید، گفته‌اند: حب دنیاست که ملعون است، نه خود دنیا. باز این سخن نیز منشأ توهمی دیگر شده است که از روزی که متولد می‌شویم تا روزی که می‌میریم نباید به هیچ چیزی از دنیا علاقه داشته باشیم. با این‌که می‌بینیم اصلاً نمی‌شود بسیاری از چیز‌های این عالم را دوست نداشته باشیم. برای مثال نمی‌توان اصل حیات دنیا، همین زنده بودن در این عالم را دوست نداشت. هیچ موجود زنده‌ای در این عالم نیست که به حیات خودش علاقه نداشته باشد و نخواهد آن را حفظ کند. اگر این علاقه نباشد تلاش نمی‌کند که زندگی‌اش را حفظ کند، و خودش را در معرض خطر قرار می‌دهد و همه چیز از بین می‌رود. در این صورت اصل هدف از آفرینش این عالم نقض می‌شود؛ بنابراین این‌گونه روایات نیاز به بحث، بررسی و توضیح دارد.

دنیای مذموم!

عنوان حیات دنیا یا حب دنیا، به عنوان یک عامل شر و ضد فضلیت نتیجه ارتباط انسان با آن است. به عبارت دیگر شر بودن ارتباط با دنیا ناشی از آن است که ارتباط انسان با این زندگی و با موجوداتی که در این عالم هستند، باعث می‌شود به ارتباطی که انسان باید با چیز‌های دیگر برقرار کند، یا محبتی که باید به چیز‌های مهم‌تر داشته باشد، لطمه بخورد؛ بنابراین حب دنیا وقتی مذموم است که جای حب آخرت، محبت خدا و محبت فضلیت‌ها را بگیرد. در واقع «ایثار الدنیا علی الاخرة» است که مذموم است. آن‌چه واقعاً مذموم است این است که انسان در جایی‌که بین لذت‌ها و خوشی‌های دنیا و لذت‌های اخروی تزاحم واقع شده است، دنیا را مقدم بدارد. یکی از تعبیراتی که در این زمینه دلالت خوبی دارد و سایر ابهام را رفع می‌کند، این آیه است که می‌فرماید: بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا× وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَی. این آیه از «ایثار الدنیا علی الاخرة» مذمت می‌کند. می‌فرماید: عموم مردم (صرف نظر از تربیت الهی و هدایت انبیا) طوری هستند که زندگی دنیا را ترجیح می‌دهند، و حتی اگر بدانند که آخرت هست و به آخرت هم ایمان داشته باشند، باز هم زندگی دنیا را ترجیح می‌دهند. این کار نادرستی است و باعث فسادها، انحراف‌ها، لغزش‌ها و نهایتاً سقوط و کفر می‌شود.

این‌که از دنیا به عنوان یک عامل لغزش مذمت می‌شود برای ذات دنیا و موجودات و پدیده‌های دنیوی نیست. بسیاری از این‌ها دوست‌داشتنی هستند. اصلاً انسان باید خود حیات دنیا را دوست داشته باشد. خداوند این حیات را قرار داده است تا ما به وسیله آن به سعادت آخروی برسیم. هرچه در آخرت به انسان بدهند به عنوان پاداش کار‌هایی است که در دنیا انجام داده است و اگر این‌جا نباشد، آخرتی هم نخواهد بود. همه مذمت‌ها برای این است که انسان به لذت‌های این عالم به گونه‌ای دلبستگی پیدا کند که او را از لذت‌های برتر و پایدارتر باز بدارد. در آیه‌ای دیگر خداوند از عذاب سختی که بر کافران نازل می‌شود سخن می‌گوید، و سپس آن‌ها را این‌گونه معرفی می‌کند؛ الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَی الآخِرَةِ؛ آن‌هایی که زندگی دنیا را دوست دارند و آن را بر آخرت ترجیح می‌دهند. این‌ها همان کافرانی هستند که به عذاب شدید مبتلا می‌شوند.

دنیای مطلوب!

نکته دیگر این‌که هر گونه دلبستگی به امور دنیا باعث لغزش، سقوط، گناه یا کفر نمی‌شود و ممکن است محبت‌هایی باشد که به اصطلاح فقهی، مباح باشد. انسان همان‌طور که اصل زندگی دنیا را دوست دارد، راحتی‌اش را نیز دوست دارد. هم‌چنین پدر و مادر و فرزندانش را نیز دوست می‌دارد. خود این دوست‌داشتن‌ها مذمتی ندارد، بلکه حکمت الهی برای تدبیر عالم است. خداوند این محبت‌ها را این طور آفریده و باید باشد و مطلوب است. هم‌چنین اعمالی که از این محبت‌ها سرچشمه می‌گیرد نیز هیچ مذمتی ندارد. حتی برخی از این دلبستگی‌ها به سعادت آخرت هم کمک می‌کند. برای مثال همین دلبستگی مادر به فرزند است که باعث می‌شود فرزندش را پرورش دهد، بی‌خوابی بکشد، شیر بدهد و پرستاری کند و باعث سعادت آخرتش شود؛ البته همه این‌ها در صورتی که جای محبت برتری را بگیرد یا مزاحم آن شود، مذموم است. اگر دل انسان پر از محبت امور دنیا شود و جایی برای محبت خدا و آخرت در آن باقی نماند، اگر به زینت‌های دنیا آن چنان دلبستگی پیدا کند که باعث شود هر گناهی را مرتکب شود تا به آن خواسته‌ها برسد، دیگر مذموم است. حب الدنیا رأس کل خطیئة؛ مربوط به جایی است که حب دنیا با حب آخرت، با حب خدا و وظایفی که دارد و فضائلی که می‌تواند کسب کند تزاحم پیدا کند. در آیات قرآن و روایات همه شیوه‌های تربیتی به کار گرفته شده تا انسان را از این حالت باز دارند. هم‌چنین علما و خیرخواهان جامعه و حتی ادبا و شعرا در این زمینه گوی سبقت را از همگان ربوده‌اند، و کار‌های بزرگی در این زمینه کرده‌اند که انسان را متوجه کنند تا خودش را به دنیا نبازد.

دنیادوستیِ خطرساز

همه ما تجربه کرده‌ایم ابتدا لحظه‌ای نگاهمان به چیزی می‌افتد و از آن خوشمان می‌آید و آن را می‌پسندیم. یک لحظه امر گذرایی است، اگر بعد از آن توجه‌مان به چیز دیگری جلب شود، آن را فراموش می‌کنیم؛ اما اگر آن چیز توجه ما را به خودش جلب کند، روی آن تمرکز پیدا کرده و در ذهنمان مدام آن را تکرار کنیم، کم‌کم آن محبت ثبات پیدا می‌کند. محبت حالت ثابت و پایداری است که برای نفس انسان پیدا می‌شود و با تکرار، انس، توجه، تمرکز و… تقویت می‌شود. این محبت به جایی می‌رسد که دیگر انسان همه چیز را فراموش می‌کند و تمام توجه‌اش متمرکز می‌شود در آن محبوبی که پسندیده و از انس با آن لذت برده است؛ این‌جاست که سرنوشت‌ساز می‌شود.

از آن‌جا که این محبت انسان را از همه چیز، به‌ویژه از امور مهم‌تر معنوی و اخروی باز می‌دارد، مذموم است. از این رو قرآن در وصف مؤمنان می‌فرماید: مؤمنان خدا را از دیگران دوست‌تر می‌دارند، و کسانی را که امور دنیا را محبوب‌تر داشته باشند، مذمت می‌کند؛ قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَآؤُکُمْ …وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ. خداوند چند مورد را ذکر می‌کند: پدر و مادر، فرزندان، فامیل، اموالی که با زحمت تلاش کرده‌اید و آن‌ها را اندوخته‌اید، کسب و کاری که حالا رونق گرفته و خیلی به آن علاقه دارید و می‌ترسید از رونق بیفتد، خانه‌هایی که خیلی از آن‌ها خوشتان می‌آید. آن‌گاه می‌فرماید اگر این‌ها را از خدا، پیامبر و جهاد در راه خدا بیشتر دوست بدارید، خطرساز است. اگر می‌خواهید خودتان را بیازمایید که در چه مرحله‌ای هستید؛ آیا اهل سعادتید یا شقاوت، ببینید اگر امر دایر شد بین انس با خدا یا انس با یکی از امور دنیا، کدام را ترجیح می‌دهید. اگر حاضر شدید خدا را فدا کنید، این اولین خطر است. اگر امر دایر شد بین این‌که پیغمبر را دوست بدارید یا یکی از این لیدر‌های جهانی را، حال از نظر زیبایی باشد، یا از نظر ثروت، یا از نظر مقام، یا از نظر برجستگی‌های دیگر، کدام را مقدم می‌دارید؟ البته محبت پیغمبر شامل محبت ذریه و فرزندانش تا قیامت هم می‌شود. هم‌چنین در عمل ببینید آیا جهاد در راه خدا را دوست‌تر دارید یا ثروت‌اندوزی و رسیدگی به اموال تجاری‌تان را. خداوند تهدید می‌کند که اگر این‌ها را بیشتر از خدا و پیغمبر و جهاد دوست می‌دارید؛ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ؛ منتظر امر خدا باشید؛ یعنی شما دیگر با خدا رابطه‌ای ندارید. منتظر باشید تا خدا قضاوت کند و شما را به فرجام کارهایتان و کیفر اعمال‌تان برساند!

دنیادوستیِ مطلوب

در روایتی نقل شده است که یکی از اصحاب خدمت امام علیه‌السلام عرض کرد: آقا ما به دنیا علاقه داریم، دعا کنید که خدا محبت دنیا را از دلمان بردارد! حضرت فرمود: دنیا را برای چه می‌خواهی؟ گفت: می‌خواهم پولدار شوم، مکه بروم، زیارت کنم، مهمان دعوت کنم، به دیگران خدمت کنم. حضرت پرسیدند: فقط برای همین‌ها می‌خواهی؟ گفت: بله. حضرت فرمودند: آخرت همین است. تو محب دنیا نیستی، بلکه تو می‌خواهی دنیا را وسیله‌ای برای آخرتت قرار دهی. یعنی نباید دعا کنی که این محبت برداشته شود. اگر این محبت برداشته شود، کمتر کار می‌کنی، درآمدت کم می‌شود، کار خیر هم کم می‌کنی، و به دنبال آن ثوابت هم کم می‌شود. اصل، هدفی است که برای این تلاش‌ها داری. اگر همه این‌ها مقدمه برای آن هدف متعالی شد، همه این‌ها ارزش و ثواب دارد.

اما گاهی برعکس می‌شود. برخی دین و آخرت را وسیله‌ای برای دنیایشان قرار می‌دهند. این خطر‌ها برای امثال ما بیشتر از دیگران است. ما به عنوان دین‌شناس و مروج دین شناخته می‌شویم. با همین لباس‌مان خودمان را این‌گونه معرفی می‌کنیم که برای دین کار می‌کنیم. اگر بنا شد ما دین را برای دنیا قرار دهیم و به‌گونه‌ای رفتار کنیم که از این راه بیشتر درآمد داشته باشد، این همان تِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا است. این هم یک کاسبی است. می‌ترسی این از رونق بیفتد، و دلت برای خدا نسوخته است. در صورتی که ممکن است یک انسان عوام درس نخوانده‌ای با همان رفتار خوبش دین را بیشتر از شما ترویج کند. مهم این است که ما هدف را بشناسیم و کار‌ها و برنامه‌هایمان را طوری تنظیم کنیم که به آن هدف خداپسند که باعث سعادت ما می‌شود، برسیم.

کاری کنیم که خدا عاشقمان شود!

قرآن کوشیده است که بشر را از محبتی که او را از محبت سعادت ابدی باز می‌دارد، جدا کند و بشر طوری شود که خدا دوست دارد. چند روز پیشتر برنامه‌ای از شبکه قم پخش می‌شد و سرداری درباره اخلاق و رفتار رزمنده شهیدی سخن می‌گفت. می‌گفت تکیه کلام آن شهید این بود که «ما باید کاری کنیم که خدا عاشقمان بشود!» می‌گفت: از گروهان ما کسی دیگر باقی نمانده بود. او هم زخمی شده بود و فقط یکی از چشمانش سالم مانده بود. گفتم: بیا ببرمت پشت جبهه؛ از ما دیگر کسی باقی نمانده است. گفت: تا این چشم را دارم بگذار کاری کنم که خدا عاشقم بشود! قرآن آمده است که افراد را این طور بسازد. این‌ها گوهرند. این جنس خاکی، از سنخ حیوان و با این عوامل حیوانی از شهوت و غضب که در وجودش هست، می‌تواند به این اوج از فهم و دلبستگی به خدای متعال و اولیای خدا برسد.

وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَی

همان طور که در بحث‌های پیشین گفتیم، عامل اصلی برای حرکت و فعالیت انسان جلب لذت و فرار از درد، رنج و عذاب است. حتی وقتی می‌گوید چیزی خوب است، به این معناست که از آن خوشش می‌آید و از آن لذت می‌برد. وقتی می‌بیند لذت‌های این عالم با هم تزاحم دارد و نمی‌تواند همه آن‌ها را با هم جمع کند، ناچار با همان قریحه خدادادی‌اش می‌فهمد باید یکی را انتخاب کند. اصل انتخاب‌گری انسان از همین جا پیدا می‌شود. نگاه می‌کند که لذت کدام عمل بیشتر است، آن را انتخاب می‌کند و به دنبال آن می‌رود. لذتِ بیشتر لذتی است که یکی از دو برتری را داشته باشد؛ یکی این‌که از نظر کمیت امتدادش بیشتر باشد. اگر دو تا لذت است که دوام یکی یک ساعت است، اما دیگری، یک روزه، یک ساله یا عمرانه است، و امر دایر است بین لذت یک ساعته و عمرانه؛ هر عاقلی لذت طولانی‌تر را ترجیح می‌دهد. عامل دیگر برای ترجیح، شدت لذت است. اگر دو چیزند که هر دو لذت دارند، اما لذت یکی بیشتر و با کیفیت‌تر است، در این‌جا هم روشن است که عاقل کدام طرف را انتخاب می‌کند.

قرآن روی همین دو عامل تکیه می‌کند و می‌گوید: شما دائماً در مقام تعارض بین لذت‌های دنیا و لذت‌های آخرت واقع می‌شوید، و از آن‌جا که دنیا را نقد می‌بینید، بنا به طبع اولی‌تان، لذت‌های دنیا را ترجیح می‌دهید؛ بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا؛ شما آدمیزاد‌ها زندگی دنیا را ترجیح می‌دهید، در صورتی که این کارتان، کار عاقلانه‌ای نیست. چرا؟ وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقَی؛ هم کیفیت لذت آخرت بالاتر است، و هم دوامش بیشتر است. ما دو ملاک برای ترجیح داریم؛ یکی کمیت بیشتر و یکی کیفیت بیشتر؛ هر دوی این‌ها برای آخرت است.

بهترین دارویی که ما را از وابستگی به دنیا، خودباختگی در مقابل لذت‌های دنیا، و ترجیح بی‌جا و غیرعاقلانه دنیا نجات می‌دهد اندیشیدن درباره این دو موضوع است؛ یکی اینکه دنیا زودگذر است، اما آخرت ابدی است، و دیگر این‌که کیفیت آخرت بالاتر از دنیاست. فرض قبول آخرت با پذیرش دوام آن تقریباً متلازم است. هر کس عالم آخرت را قبول دارد، می‌گوید بعد از مرگ زنده می‌شویم و به اعمالمان رسیدگی می‌شود و دیگر همیشه یا در بهشت خواهیم بود یا در جهنم. وقتی شما می‌دانید که آخرت ابدی است، با چه منطقی یک لذت آنی را بر یک لذت ابدی ترجیح می‌دهید؟ این هیچ عاقلانه نیست و هیچ منطقی این را نمی‌تواند تایید کند.

وَاللَّهُ خَیْرٌ وَأَبْقَی

جالب این است که عین این تعبیر که در مقایسه دنیا و آخرت به کار رفته است، درباره خدا هم به کار رفته است؛ وَاللَّهُ خَیْرٌ وَأَبْقَی. ما اصالتاً برای قرب خدا آفریده شده‌ایم. هدف اصلی آن جاست، اما درست نمی‌فهمیم که قرب خدا یعنی‌چه و چه لذتی دارد. ما چیز‌هایی را می‌فهمیم که نمونه‌اش را در این عالم دیده باشیم؛ مرغ بریانی خورده‌ایم، می‌گوید: وَلَحْمِ طَیْرٍ مِّمَّا یَشْتَهُونَ. همسر زیبایی داشته‌ایم یا دوست داشته‌ایم داشته باشیم، می‌گوید: وَحُورٌ عِینٌ * کَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ. زمین سبز و خرم و آب‌های روان را دوست داریم، می‌گوید: جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ. از آن‌جا که فهم ما در همین حد است، قرآن مدام همین‌ها را تکرار می‌کند. چیز دیگری برای ما انگیزانندگی ندارد.

اما اگر کسی کمی بالاتر برود، در همین دنیا لذت‌هایی را درک می‌کند که با این چیز‌ها قابل مقایسه نیست، مثل این‌که یک محبوب فوق‌العاده پیدا کرده و در مقابل او خاضع شده، همه چیزش را به او باخته است. چنین کسی اگر مهمان محبوبش شود، به فکر خوردن گوشت مرغ یا پلو و خورشت نیست؛ بلکه نهایت چیزی که از او می‌خواهد این است که لبخندی از او ببیند و نگاهی به او بیاندازد. این لذت قابل مقایسه با لذت‌های دیگر نیست. خدا انسان را برای آن لذت آفریده است. برای یک چنین کسی خدا می‌گوید: والله خیر و ابقی. شما در این‌جا دل به محبوبی می‌بندید، اما این کجا و خدا کجا؟! چه می‌خواهید؟ علمش، قدرتش، محبتش، جمالش، کمالش، هر چه بگویید او در مقیاس بی‌نهایت دارد، و بقای مطلق برای اوست؛ و از آن طرف هر چه در این عالم است؛ کل شیء هالک.

برای کسانی که شمه‌ای از این معانی را درک کرده باشند و بویی از عشق، محبت و انس با معشوق و لقای محبوب برده باشند، می‌فرماید: والله خیر و ابقی، اما برای کسانی که به آن مراتب بالا راه نیافته‌اند می‌فرماید: والآخرة خیر و ابقی. این را که می‌فهمید. نهر‌های بهشتی را که می‌توانید بفهمید؛ وَأَنْهَارٌ مِّنْ عَسَلٍ مُّصَفًّی؛ شما در دنیا برای تهیه کردن یک سیر عسل ناب و خالص چقدر تلاش می‌کنید؟ آن‌جا نهر‌های عسل جاری است. وَأَنْهَارٌ مِّنْ خَمْرٍ لَّذَّةٍ لِّلشَّارِبِینَ؛ این‌جا چند جرعه مشروب مثلاً تو را سرخوش می‌کند و چندی به خیال خودت کیف می‌کنی. آن‌جا نهرهایش جاری است؛ آن هم مشروبی که هیچ آثار بدی ندارد، نه مستی می‌آورد و نه سردرد. آن‌جا لَایَمَسُّنَا فِیهَا نَصَبٌ وَلَا یَمَسُّنَا فِیهَا لُغُوبٌ؛ نه خستگی، نه رنجی، نه سردردی، نه مستی و بی‌عقلی، ولی لذتش بی‌نهایت است. اگر نمی‌دانید انس با خدا چیست، این‌ها را که می‌دانید. این‌ها را در مقیاس بی‌نهایت فرض کن ببین چه می‌شود!

اصیل‌ترین راهی که قرآن از آن استفاده می‌کند برای اینکه ما را از وابستگی به دنیا برحذر بدارد این است که می‌گوید: شما دنبال لذت می‌گردید؟ بهترین لذت، لذتی است که هم در کیفیت بالاترین باشد و هم در کمیت پایدارترین. پس جا دارد که هر جا تزاحمی بین لذت دنیا و لذت آخرت پیش آمد، انسان دنیا را فدای آخرتش کند و بیش از حد ضرورت از امور دنیا استفاده نکند.

منبع: مهر

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.