روزهای میانه بهمنماه بود که اپوزیسیون ضدایرانی سرخورده از اتفاقات هفتههای اخیر داخل کشور مثل فرمان عفو عمومی و گسترده بازداشتشدگان ناآرامی از سوی رهبر انقلاب و بهوجود آمدن فرصتی جدی برای ترمیم شکافهای اجتماعی بهوجود آمده بین بخشهایی از جامعه و حاکمیت، از طریق رسانههایش خبر از برگزاری نشستی جدید با حضور افرادی داد که تا پیش از این هرکدام در مقطعی خود را «نماینده مردم ایران (!)» معرفی کرده بودند.
نشستی که اینبار قرار بود در فضای کنترلشده دانشگاه برگزار شود که هم خیال اپوزیسیون را از دعوای تجمعکنندگان بر سر پرچمهایشان و اینکه چه شعاری بدهیم و چه فحشی را نثار چه کسی کنیم که بقیه تجمعکنندگان بدشان نیاید راحت کند، و هم ضعف جدی سواد و فهم سیاسی لیدرهای برانداز که در چند مدت اخیر پای ثابت سوژه خنده کاربران ایرانی شده بود را با اسم دانشگاه و القای اینکه وجه آکادمیک این محفل بر وجه لمپنیسم آن غالب است، جبران کنند.
نشستی موسوم به «آینده جنبش دموکراسی ایران» در موسسه «زنان، صلح و امنیت» دانشگاه جرجتاون واشنگتن که قرار بود علی کریمی، رضا پهلوی، گلشیفته فراهانی، شیرین عبادی، حامد اسماعیلیون، مسیح علینژاد، نازنین بنیادی و عبدالله مهتدی در آن با برچسب حماسی و رویایی «چهرههای کلیدی و مطرح جنبش دموکراسیخواهی ایرانیان (!)» درباره «تداوم و پویایی جنبش»، دیدگاههای مشترکشان درباره آینده ایران و تاثیرات جهانی تغییر دموکراتیک (!) در ایران سخنرانی کنند.
اگر بخواهیم از بین نکات نسبتا طنز نهفته در این گعده رنگارنگ، یکی را بهعنوان جالبترین آنها انتخاب کنیم، شاید تاریخ برگزاری نشست بهترین گزینه باشد. تصور کنید قرار است جمعه شب، ساعت ۹ به وقت واشنگتن، سالنی از یک موسسه وابسته به یک دانشگاه نسبتا مطرح آمریکایی را برای برگزاری نشستی علیه یک حکومت اجاره کنید و با رسانههای وابسته به دولتهای خارجی هماهنگ شوید تا گزارش خبری آن نشست پرهزینه را با تیتر پرطمطراق «اعلام منشور همبستگی و تمرکز بر فروپاشی» منتشر کرده و به لحظهلحظه اتفاقات بیاهمیت آنطوری ضریب دهند که مخاطب فارسیزبان باور کند واقعا قرار است اتفاقی بیفتد.
سپس، به فاصله کمتر از ۱۲ ساعت بعد از پایان نشست، طرفهای ۹ صبح به وقت تهران، مردم حاضر در کشور تحت اداره همان حکومت مورد اشاره، در ابعاد میلیونی به خیابانها بیایند، جمعیتی شامل پیر، جوان، کودک، زن و مرد از همه صنفهای شغلی. حالا تصور کنید این جمعیت میلیونی که چند ساعت بعد از پایان نشست پرهزینه بهقول خودشان «چهرههای کلیدی و مطرح جنبش دموکراسیخواهی ایرانیان (!)» در تکتک شهرها و حتی عموم روستاهای سراسر ایران به خیابانها آمدهاند نه برای حمایت از آنچه این ۸ نفر برایش رویاپردازی میکنند، بلکه برای چیزی دقیقا عکس آن، سرمای چله زمستان را به جان خریدهاند و چند ساعتی خیابانهای اصلی شهرشان را قرق کردهاند. انصافا آدم دل سنگ هم داشته باشد برای اپوزیسیونی که در کمتر از ۱۲ ساعت اینطور خیت میشود غصه میخورد. مردم صبح تا ظهر شنبه هرچه اپوزیسیون رشته بود را پنبه کردند و اصطلاحا حضور مردم دستاورد جلسه پرخرج چندساعته در دانشگاه جرجتاون را شست و برد!
آدم هرچقدر هم قوه ترحمش را سرکوب کرده باشد هم نمیتواند نسبت به این محفل ترحمبرانگیز بیتفاوت باشد. بعد از این اتفاق، جلوی معاونان و روسای موسسه و دانشگاه که هیچ! جلوی کارمند میانسال آمریکایی که کوبیده از آن سر شهر آمده تا در سالن را برایت باز کند و قرار است بعد از مراسم آنجا را تحویل بگیرد هم ضایع میشوی! دوست داری زمین دهان باز کند و تو را حداقل برای چند روزی در خود فرو برد.
خلاصه، انتخاب تاریخ برنامه که طبیعتا باید اولین خروجی همفکری اپوزیسیون برای برگزاری نشست بوده باشد عملا به جالبترین خروجی همفکری آنها تبدیل شد! قرار بود با برگزاری نشستشان در دانشگاه، فضای جلسه را از لمپنیسم به آکادمیسم ارتقا دهند، ولی اولین تصمیمشان دوباره سوژه خنده شد.
چرا ایستادن پهلوی و بنیادی در کنار مهتدی مهم است؟
از انتخاب تاریخ عجیب نشست موسوم به «آینده جنبش دموکراسی ایران» شان که بگذریم، به نکات قابلتوجه دیگری میرسیم که هریک بهتنهایی قابلیت واکاوی و تحلیل دارد. هم برای خنده و هم برای عبرت گرفتن از تاریخ. اگر بخواهیم از وجه خنده دار قضیه عبور کنیم و فقط بر بخش عبرتآموز آن تمرکز کنیم، اسامی شرکتکنندگان در این نشست بیشتر از قبل توجهمان را جلب میکند.
شرکتکنندگانی که در ترکیب خود، هم نازنین بنیادی را گنجاندهاند که فقط سه هفته از عمرش آن هم سه هفته ابتدای زندگیاش را در ایران بوده و حالا خود را نماینده مردم آن میداند، هم رضا پهلوی را که از دوران خردسالیاش تا به امروز قرار بوده یک روزی شاه ایران شود! یکی دیگر از چهرههای شاخص حاضر در بین دعوتشدگان به این نشست که به ادعای برگزارکنندگان قرار بوده «چهرههای کلیدی و مطرح جنبش دموکراسیخواهی ایرانیان (!)» محسوب شوند، یا اگر از طرف مردم ایران با این عنوان شناخته نمیشوند حداقل کمی جدی گرفته شوند، «عبدالله مهتدی» رهبر یا طبق جدول سازمانی خودشان، دبیرکل حزب کومله است.
مهتدی از آنجایی که جرقه شروع التهابات، بعد از فوت تلخ مهسا امینی، دختر جوان کرد زده شد، احساس کرد بهترین زمان است تا با سوءاستفاده از خون این دختر جوان حداقل چند قدمی به رویای قدیمی حزب تحت رهبریاش یعنی تجزیه ایران و استقلال مناطق کردنشین نزدیکتر شود. با آگاهی نسبت به کیفیت تحرکات جریانات اپوزیسیون پیش از فوت مهسا امینی است که جنس نقشآفرینی آنها بعد از فوت مهسا اهمیت معنا پیدا میکند. از این جهت که وقتی بدانیم «حزب کومله کردستان» چیست و «عبدالله مهتدی» کیست، میتوانیم متوجه شویم چرا مهم است که مسیح علینژاد، نازنین بنیادی و رضا پهلوی تحریمطلب و حامد اسماعیلیون مرتبط با گروهک رجوی او را به جمع خود راه دادهاند.
فارغ از اینکه موافق باشیم یا نپذیریم که تنها ویژگی برتر رضا پهلوی نسبت به عبدالله مهتدی برای قرار گرفتن در ائتلاف اپوزیسیون صرفا ژن اوست، میتوان گفت این دو، یعنی رضا پهلوی و مهتدی اساسا به هیچ طریقی بیش از یک ربع کنار هم دوام نخواهند آورد، همانطور که احتمالا عدم حضور فیزیکی مهتدی در گردهمایی شب ۲۲ بهمنی اپوزیسیون در جرجتاون به این مساله بیارتباط نباشد. دلیلش هم آن است که پهلویها بیش از ۴۰ سال است با اموالی که ۲۶ دیماه ۱۳۵۷ پدرومادر شازده رضا از ایران با خود بردند در خانههای مجلل ساکنند و تروریستهای کومله دقیقا برعکس، طی همان ۴۰ سال در کوهها زندگی مخفی داشتهاند و البته در موردی جالب موافق چیزی تحت عنوان همهپرسی بودهاند که نظام سلطنتی اساسا اعتقادی به آن نداشت.
یا در این میان حامد اسماعیلیون را میبینیم که عملا سمپات سازمان منافقین است و باید دید درصورتیکه قرار باشد در یک دنیای موازی اپوزیسیون واقعا کاری بکنند امثال اسماعیلیون که با ادعای «دادخواهی» شناخته شده، چند روز میتواند بودن در کنار نوه رضاخان میرپنج را تحمل کند. البته آنطور که خودش گفته ناچار است برای مقابله با جمهوریاسلامی «بر سر حداقلها» با بقیه مبارزان فاندبگیر توافق کند!
عبدالله! مهر تجزیهطلبی که بر پیشانی توست با اسید هم پاک نمیشود!
ماهیت هر کنفرانس را بیش از آنکه عنوانش مشخص کند، محتوا و افراد شرکتکننده در آن مشخص میکنند. کنفرانس موسوم به «آینده جنبش دموکراسی ایران» جمعه هفته گذشته درحالی برگزار شد که شرکتکنندگان اصلی آن را چهرههای شناخته شده و با کارنامه مشخص همچون عبدالله مهتدی، رضا پهلوی، مسیح علینژاد و حامد اسماعیلیون تشکیل دادند. البته برخی از چهرههای دعوتشده در نشست حتی زحمت حضور در این جمع را به خود ندادند و با ضبط ویدئویی، از هدف اعلامی کنفرانس حمایت و از خودشان رفع تکلیف کردند.
در ابتدای این نشست ویدئوی افراد غیرحاضر پخش شد. یکی از چهرههایی که در این ویدئوها به حمایت از کنفرانس و اهداف آن پرداخت، عبدالله مهتدی بود. مهتدی که بنیانگذار حزب کومله کردستان است در این ویدئو تاکید کرد میخواهند از کردستان تا زاهدان و بعد از آن تا تهران را آزاد کنند. البته کمتر کسی میداند این صحبت مهتدی غیر از آنکه در این روزهای مطرح شدنش به وایرال شدن ویدئوی صحبتهای گوینده در شبکههای اجتماعی کمک میکند، بر منشور عضویت در حزب کومله هم انطباق دارد. این منشور که در زمان تاسیس این حزب نوشته شده، بر این تاکید دارد که هرکس عضو کومله میشود بایستی استقلال کردستان را رسالت بلندمدت خود بداند.
این یعنی حزب کومله از بدو تاسیس، تجزیه ایران و جدایی استان کردستان و دیگر مناطق کردنشین از ایران را دنبال میکرده. حالا که سالیان سال از تاسیس این حزب میگذرد خبری از تغییر منشور به گوش نمیرسد لذا تجزیه ایران و بند موسوم به استقلال کردستان هنوز هم جزء اساسنامه این حزب و رسالت مورد نظر اعضای آن به شمار میرود. برهمین اساس، اینکه جدایی کردستان از ایران، هدف رسمی و اعلامشده کومله است و عبدالله مهتدی، رهبر آن، به جمعی دعوت میشود که به ادعای خودشان قرار است برای آینده ایران تصمیمگیری کنند و در آن سخنرانی هم میکند بهوضوح نشان میدهد دیگر افراد حاضر در این نشست نهتنها مشکلی با ماموریتهای تعریف شده برای حزب تحت رهبری این فرد ندارند، بلکه احتمالا قرار است دنبالکننده ایرانی را هم نسبت به رسالت اعلام شده کومله، یعنی تجزیه ایران و جدایی مناطق کردنشین، اصطلاحا سِر کنند!
در واقعبینانهترین حالت به نظر میرسد بده و بستانی بین آنها شکل گرفته تا بخشهایی از ایران را -هرچند مالک آن نیستند- طبق عادت پدر و پدربزرگ شازده پهلوی، برای پیشبرد اهداف گعدهشان، احتمالا به هر که کمتر مزاحم پروژههای آنان شود بفروشند.
گذشته از این، مساله دیگری که درباره مهتدی و حزبش وجود دارد آن است که برای جدایی کردستان از ایران، طی دههای اخیر از هیچ اقدامی فروگذار نکرده و نمیکنند. نه از ریختن خون دیگر قومیتهای ایرانی ابا دارند، نه حتی از قربانی شدن شهروندان کرد داخل ایران. هرچه باعث شود آنها به هدف و رسالت خود نزدیکتر شوند برای آنان نسبت به جان، مال و ناموس مردم، حتی اگر آن مردم کرد باشند در اولویت بالاتری قرار خواهد گرفت. براساس همین باور هم هرکس در مقابل جدایی کردستان از ایران بایستد را به هر روشی که بتوانند کنار زده یا حذف میکنند! حتی اگر آن «هر کس» که به آن اشاره شد، جمعی از شهروندان بیسلاح مناطق کردنشین باشند و کومله به این نتیجه برسد که برای حذف آنان نیاز به طراحی عملیات تروریستی و انفجارهای عظیم برنامهریزی شده دارد. آنها را از راه برمیدارد تا مزاحم به نتیجه رسیدن «پروژه استقلال کردستان» نشوند!
بدون شک شرکتکنندگان کنفرانس موسوم به «آینده جنبش دموکراسی ایران» که مهتدی هم یکی از سخنرانان آن بود، نهتنها بین خود و حزب خونریزی مثل کومله فاصلهای نمیبینند و حس بدی نسبت به آن ندارند، بلکه به این ائتلاف نیمبندشان افتخار هم میکنند.
نکته دیگری که درباره حضور مهتدی در بین سخنرانان نشست روز جمعه در دانشگاه جرج تاون در ذوق میزند، فاصله هزاران سال نوری موجود بین تصورات لیدرهای اپوزیسیون با واقعیتهای جامعه ایرانی است. شاید کلیشهای به نظر برسد، اما یقینا بدیهیست که مردم هرچند در داخل انتقاداتی نسبت به برخی سیاستها و کارگزاران جمهوری اسلامی داشته باشند، هیچ گاه خواهان تجزیه یا ریخته شدن خون هموطنانشان نیستند. با این حساب، حمایت مهتدی از اهداف رویایی کنفرانس موسوم به «آینده جنبش دموکراسی ایران» دو مهرِ «تجزیهطلبی» و «ابا نداشتن از کشتار مردم» ایران را طوری بر پیشانی اپوزیسیون خارجنشین زده است که این مهر قابل انکار نیست به هیچ روشی پاک نمیشود!
سخنرانی مهتدی در جمع چهرههای شناختهشده تحریمطلب و رویاپردازی مثل علینژاد، بنیادی، اسماعیلیون و پهلوی همانطور که گفتیم پیامهای روشنی برای ایرانیان داخل کشور داشت. فصل مشترک آن پیامها هم این است که ما به معنای رهبران خودخوانده مبارزهکننده با جمهوری اسلامی، به هر وسیلهای که شده تلاش میکنیم به رویای ۴۴ ساله خود نزدیک شویم. حالا این «هر وسیله» که به آن اشاره کردیم میخواهد التماس از کاخ سفید و الیزه برای تحریم بیشتر مردم ایران باشد، یا اتحاد با گروهک شناخته شده و تجزیهطلبی مثل کومله! مهم برای رضا پهلوی و مسیح علینژاد رسیدن به قدرت حکومت بر میلیونها ایرانی است.
دعوت از شخصی مثل مهتدی برای سخنرانی در چنین نشستی این احتمال را تقویت میکند که سازمانهای جداییطلب کردی نزدیک به گروه تروریستی کومله از بانیان و بازوهای اجرایی چنین نشستهایی بودهاند. مثل آنچه در دیدار آبانماه مسیح علینژاد و لادن برومند با رئیسجمهور فرانسه در مورد نقش «برنارد هنری لِوی» در هماهنگی آن جلسه شاهد بودیم.
نکته دیگر تلاش اپوزیسیون برای حفظ ارتباط ناآرامیهای اخیر ایران با قومیتهاست. یعنی با توجه به کرد بودن مرحوم مهسا امینی و تلاش گروهکهای مسلح و تجزیهطلب برای سوءاستفاده از خون این دختر جوان ایرانی حضور شخصی مثل مهتدی فارغ از روحیات خونریز گروهک تحت رهبریاش این پیام را برای دیگر جریانات دارد که برگزاری نشستهای اینچنینی بدون حضور نمایندهای از گروهکهای تجزیهطلب کرد بیمعنا خواهد بود.
نکته دیگر ظرفیت این نوع نشستها برای سفیدشویی گروهکهای تروریستی شناختهشدهای مثل کومله است. از این جهت که حضور رهبر گروهک تجزیهطلبی مثل کومله در نشستی ظاهرا سیاسی، بهترین فرصت برای جا زدن این گروهک تروریستی جداییطلب بهعنوان یک تشکیلات سیاسی است.
تحریک دیگر قومیتها برای فعالیتهای جداییطلبانه و سهمخواهی در ائتلاف اپوزیسیون هم احتمالا از دیگر اهداف بلندمدت طراح خوشذوق سازمان سیا برای ضریب دادن به افرادی مثل مهتدی است.
پشتپرده اتحاد کومله با بانیان تحریم ایران
کومله که این روزها بهعنوان متحد اصلی گروه اپوزیسیون شناخته میشود، کارنامه بلندبالایی در ارتباط با دشمنان آشکار ایران دارد. یکی از بارزترین و شناختهشدهترین این دشمنان رژیمصهیونیستی است. سابقه ارتباط کومله با این رژیم به بعد از تسخیر سفارت آمریکا در تهران برمیگردد، زمانی که گزارشی از سازمان سیا منتشر شد که نشان میداد کردهای عراق متحد نزدیک رژیمصهیونیستی بودند. در جنگ ژوئن ۱۹۶۷ بین کشورهای عرب و رژیمصهیونیستی، کردها برای اینکه از شرکت ارتش عراق در جنگ جلوگیری کنند، دست به یک عملیات گسترده در شمال عراق زدند.
در اکتبر ۱۹۸۰ مناخیم بگین، نخستوزیر وقت این رژیم تایید کرد بین سالهای ۱۹۶۵ و ۱۹۷۵ زمانی که شاه توافقهای الجزایر را با عراق امضا کرد، اسرائیل به کردها هم کمکهای انسانی داده بود، هم کمک مالی، و هم اسلحه، ولی سرنگونی شاه، اسرائیل را از حضور در شمال عراق محروم کرد و درعینحال این کشور و سازمان جاسوسی و اطلاعاتی آن، یعنی موساد را مجبور کرد که توجه خود را به کردهای ایران معطوف کنند. اشغال عراق توسط آمریکا و انگلیس در سال ۲۰۰۳ پای رژیمصهیونیستی را بار دیگر به شمال عراق باز کرد، با این تفاوت که اینبار هدف ضربه زدن به ایران و ایجاد بی ثباتی در آنجا بود.
پس از بازگشت اسرائیل به شمال عراق در سال ۲۰۰۳، میرداگان، رئیس سابق موساد استفاده از گروههای قومی در ایران، ازجمله کردها را در دستورکار قرار داد. در فوریه ۲۰۱۰ ایزرئیلنشنالنیوز گزارش داد که ارتش و نیروهای اطلاعاتی اسرائیل جنگجویان کرد را تعلیم نظامی و کماندویی میدهند. مطابق آنچه در این گزارش آمده است مهمترین بخش این آموزش نیز مربوط به آموزش جنگهای چریکی است. نزدیکی روابط گروههای کردی و رژیمصهیونیستی بهقدری مثبت است که در سال ۲۰۱۷ نتانیاهو، نخستوزیر رژیمصهیونیستی و لیبرمن، وزیر وقت امورخارجه این رژیم بهعنوان تنها مقامهای دولتی جهان از برگزاری همهپرسی استقلال در اقلیم کردستان عراق استقبال کردند.
دیگر ارتباطی که کومله با دشمن اصلی و همیشگی ایران داشته و دارد، ارتباط با گروهک مجاهدین خلق است. گروهکی که این روزها دست دشمنیاش با مردم ایران از همه سالها بیشتر رو شده است، بهطوریکه حتی رضا پهلوی هم برای آنکه انگ دشمنی با مردم ایران نخورد، سعی کرده تا از مریم رجوی برای شرکت در کنفرانس اخیر دعوت نکند. ولی با این حال، وقتی مهتدی فردی که بسیار به گروهک مجاهدینخلق نزدیک است در این کنفرانس شرکت میکند، مبرهن است که پشتپرده این کنفرانس و یک بازوی آن مجاهدین هستند. نزدیکی بین احزاب کرد و مجاهدین خلق از شورای ملی مقاومت آغاز میشود. شورای ملی مقاومت با تلاش ابوالحسن بنیصدر و مسعود رجوی سیام تیرماه ۱۳۶۰ بنیان گذاشته شد و از همان آغاز، احزاب، گروهها و شخصیتهای مختلف ضدانقلاب به این شورا پیوستند. یکی از اعضای این شورا حزب دموکرات کردستان بود. پیوستن حزب دموکرات کردستان به شورای ملی مقاومت برای شورا بسیار حیاتی محسوب میشد؛ چراکه به شورا این امکان را میداد که بخشی از عملیاتهای خود را از منطقه کردستان سازماندهی کند. حزب دموکرات درقبال این پیوستن بهعنوان مبارزات حقطلبانه مردم کردستان در اسناد شورا بسنده نکرد و خودمختاری کردستان را خواستار شد.
مردم ایران و واقعیتهای جامعهشان در کجای کنفرانس شما قرار میگیرند؟
با اینکه بیش از چهار دهه از رویای دور و دراز جریانات اپوزیسیون برای به قدرت رسیدن در ایران میگذرد، نشانی از پیشرفت این جریانات]حتی در درک بهتر واقعیتهای جامعه ایرانی دیده نمیشود؛ چراکه سالبهسال افرادی به جمع رهبرانشان اضافه میشوند که نهتنها مردمی بودن آنها زیر سوال است، بلکه بعضا سفیدشویی دستانشان از خون مردم هم بهسختی ممکن است؛ چهرههایی که در کنفرانس اخیر شرکت داشتند و از آن حمایت کردند شاید در سالیان پیش به این شکل علنا از تجزیهطلبی حمایت نمیکردند و با یکدیگر یککاسه نشده بودند. کمی که به عقب برگردیم این موضوع را بهوضوح متوجه میشویم. هسته نمایشی و اولیه این گروه را خانواده اخراجی پهلوی و با ارفاق مسیح علینژاد تشکیل میدهند، کسانی که یا بارها در رؤیاهای خود از ارتش ایران سان دیدهاند یا وقتی رؤیایشان را دور از دسترس احساس کردند، به دولتهای غربی برای تحریم بیشتر ایران بسته پیشنهادی فرستادند. البته این هسته نمایشیِ اولیه در همان ابتدا نیت خود را آشکار نکردند تا بدنه اجتماعی ایران را جذب کنند و صرفا بحث به قدرت رسیدن را مطرح کردند، اما کمکم که دیدند از دنبال کردن این مساله آب و نانی عایدشان نمیشود و اسپانسرهای مالی خود در غرب و آمریکا را از دست میدهند، نیتهای دیگر خود را آشکار کردند و علنا خواستار تحریم مردم ایران شدند. تحریم گستردهای که این روزها معیشت مردم را گرو گرفته، حاصل دستپخت این اپوزیسیون است، اپوزیسیونی که تنها بهدنبال منافع مادی خودش است نه منفعت جمعی مردم ایران.
از این هسته نمایشی اولیه که عبور کنیم، دایره نمایشی اپوزیسیون از این بزرگتر هم شده، با حضور افرادی، چون عبدالله مهتدی و دیگر چهرههایی که برای هرکه ناشناس باشند برای مردم ایران بهخوبی شناختهشده محسوب میشوند. البته مهتدی و گروهکش همواره اپوزیسیون مردم ایران بودهاند، اما در یک گروه قرار گرفتن همه اپوزیسیونها با هم پیامهای بسیاری دارد، ازجمله اینکه همه اهدافشان با یکدیگر یکی شده و دیگر قضاوت درباره اقدامات پسینی آنها راحتتر خواهد بود. رضا پهلوی و مسیح علینژاد و حامد اسماعیلیون اگر تا دیروز ظاهر را حفظ میکردند و داعیه کمک به مردم ایران را داشتند، اما امروز با حضور چهرههایی، چون عبدالله مهتدی در گروهشان تیر خلاصِ آشکارسازی را به خود و گروهشان زدهاند؛ چراکه همه پیشینه مهتدی را میدانند.
او فردی است که برخاسته از مردم ایران نیست؛ چراکه بنیانگذار گروهکی است که هیچگاه موردحمایت مردم ایران نبوده است. کومله و برخی احزاب کرد تنها چند روز پس از پیروزی انقلاب به پادگانهای نظامی ارتش در شهرهای کردستان حمله کردند، تعدادی از مراکز حکومتی و دولتی را بهتسخیر درآوردند، مسیرهای مواصلاتی درونشهری و برونشهری را بستند و بر چند شهر تسلط یافتند و درواقع مسیر تجزیهطلبی و جداسازی این بخش از کشور را طی کردند. مهتدی یکی از افرادی بود که در روز چهارم فروردین ۱۳۵۸ به پادگان لشکر ۲۸ سنندج حمله کرد و وارد آن پادگان شد. نیروهای کومله در همان روز به رادیوتلویزیون سنندج نیز حمله کردند، همچنین طبق گفته کسانی که در آن برهه در کردستان بودند و بررسی اسناد و مدارک، کومله بیش از سایر گروهکها درپی ایجاد جنگ در کردستان بود و خشنترین نوع جنگ را به راه انداخت. در این جنگ بسیاری از مردم بیگناه کردستان کشته شدند و تنها گناه مردم این بود که با جدایی کردستان از ایران و تجزیه کشورشان مخالف بودند. همانطور الان هم بر همین باور ایستادهاند و فشار تحریم و جنگ روانی را به جان خریده اند.
منبع: فرهیختگان