در نقلى آمده است که امام کاظم (ع) را در فرشى پیچانده و چنان فشار دادهاند که حضرت به شهادت رسیده است، روایت دیگر آن است که مستوفى نقل کرده است: به فرمان هارون الرشید سرب گداخته در حلق ایشان ریختند اما روایتى که بیش از همه شهرت دارد، مسموم ساختن امام است.
پس از شهادت امام، جسد مبارک آن حضرت را به دو دلیل در معرض دید خواص اهل بغداد و عموم مردم قرار دادند:
بنا به نوشته اربلى، سندى بن شاهک، وجوه اهل بغداد را که هیثم بن عدى نیز در میان آنها دیده مىشد، بر سر جسد مبارک امام آورد تا ببینند زخم و جراحت و یا آثار خفگى در بدن آن حضرت وجود ندارد و به مرگ طبیعى از دنیا رفته است.
همچنین از آنجا که برخى از شیعیان معتقد به مهدویت آن حضرت بودند و یا احتمال داشت اعتقاد به مهدویت او پیدا کنند، جسد امام را روى پل بغداد بر زمین نهادند و یحیى بن خالد دستور داد تا فریاد زنند: این موسى بن جعفر است که رافضه معتقدند او نمرده است. پس از آن مردم آمده و او را در حالى که از دنیا رفته بود نگاه کردند. آنگاه جنازه را در «باب التین» بغداد در مقبره قریشىها دفن کردند. تاریخ شهادت امام کاظم علیهالسلام بنا به نقل شیخ صدوق، ۲۵ ماه رجب ۱۸۳ قمری و بنا به نقل شیخ مفید ۲۴ رجب، و در نقل مستوفى، روز جمعه ۱۴ صفر بوده است.
گزیدهای از سخنان امام کاظم
«الصبر على الوحدة علامة قوة العقل، فمن عقل عن الله تبارک و تعالى اعتزل اهل الدنیا و الراغبین فیها و رغب فیما عند ربه و کان الله آنسه فى الوحشه و صاحبه فى الوحده، و غناه فى العیله و معزه فى غیر عشیره».صبر بر تنهایى نشانه قوت عقل است و هر که از طرف خداوند تبارک و تعالى تعقل کند از اهل دنیا و راغبین در آن کناره گرفته و بدانچه نزد پرودرگارش است رغبت نموده، و خداوند در وحشت انیس اوست و در تنهایى یار او، و توانگرى او در ندارى و عزت او در بى تبارى است.
«ان العاقل لایکذب و ان کان فیه هواه». همانا که عاقل دروغ نمى گوید، گر چه طبق میل و خواسته او باشد.
«قلة المنطق حکم عظیم، فعلیکم بالصمت، فانه دعة حسنة و قلة وزر و خفة من الذنوب». کم گویى، حکمت بزرگى است، بر شما باد به خموشى که شیوه اى نیکو و سبکبار و سبب تخفیف گناه است.
«ان الله حرّم الجنة على کل فاحش قلیل الحیاء لایبالى ما قال و لا ما قیل له». همانا خداوند بهشت را بر هر هرزه گوى کم حیا که باکى ندارد چه مى گوید و یا به او چه گویند حرام گردانیده است.
«ایاک و الکبر، فانه لایدخل الجنه من کان فى قلبه مثقال حبة من کبر». از کبر و خودخواهى بپرهیز، که هر کسى در دلش به اندازه دانه اى کبر باشد، داخل بهشت نمى شود.
«مَن احب الدنیا ذهب خوف الآخرة من قلبه و ما اوتى عبد علما فازداد للدنیا حبّا الا ازداد من الله بُعدا و ازداد الله علیه غضبا». هر که دنیا را دوست بدارد، خوف آخرت از دلش برود، و به بنده اى دانشى ندهند که به دنیا علاقه مندتر شود، مگر آن که از خدا دورتر و مورد خشم او قرار گیرد.