زن ۳۲ ساله که در عملیات طولانی تعقیب و گریز به همراه شوهرش توسط نیروهای گشت کلانتری طبرسی شمالی مشهد دستگیر شده بود، در حالی که بیان میکرد من دزد نیستم و فقط به عنوان «پوشش» سوار پراید شدم تا ماموران به ما مشکوک نشوند، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: ۱۵ سال قبل زمانی که در مقطع دبیرستان تحصیل میکردم روزی پدرم از داربست ساختمان سقوط کرد و در دم جان سپرد. پدرم کارگر بود، اما، چون کارفرما بیمه تامین اجتماعی او را پرداخت میکرد بعد از فوت او، مستمری به مادرم تعلق گرفت و این گونه با حقوق اندک پدرم، روزگارمان میگذشت، ولی مرگ پدر تاثیر وحشتناکی بر روحیه مادرم گذاشت چرا که آنها یکدیگر را خیلی دوست داشتند و حتی یک روز هم نمیتوانستند از هم دور باشند.
مادرم که از نظر روحی آسیب شدیدی دیده بود مدام به گوشه اتاق خیره میشد و به فکر فرو میرفت. در این شرایط متاسفانه به جای آن که به روان پزشک مراجعه کنیم یا از افراد متخصص و مشاور کمک بگیریم، دایی ام مقداری مواد مخدر به منزلمان آورد و به مادرم داد تا به قول خودش از این حال و هوا خارج شود.
از آن روز به بعد مدام مواد مخدر بر سر سنجاق بود و من هم وسایل و لوازم استعمال آن را برای مادرم فراهم میکردم و تا پایان کنار مادرم مینشستم از سوی دیگر به دلیل کنجکاوی دوران نوجوانی من هم وسوسه شدم تا مواد مخدر را امتحان کنم این گونه بود که به بهانههای مختلفی مانند سرماخوردگی و سردرد و ... در کنار بساط مواد مخدر مادرم من هم چند دود مصرف میکردم تا این که وقتی به خودم آمدم دیگر دختری معتاد بودم، کار به جایی رسید که همه مستمری پدرم صرف خرید مواد مخدر میشد.
چند بار به همراه مادرم سعی کردم اعتیادم را ترک کنم، ولی فایدهای نداشت و تنها چند روز بدون مواد دوام میآوردم و دوباره با وسوسههای شدید و دردهای ناشی از آن، باز هم به مصرف بیشتر روی میآوردم به طوری که دیگر مواد مخدر سنتی را کنار گذاشتم و استعمال شیشه و کریستال را آغاز کردم.
خلاصه ۲۴ ساله بودم که با کمک یکی از دوستانم موفق شدم برای ۲ سال اعتیادم را ترک کنم و به زندگی آرام بازگردم. در همین روزها «احمد» به خواستگاری ام آمد. او یکی از بستگان دور مادرم بود و در یک خواربار فروشی کار میکرد. من هم که به دنبال چنین فرصتی بودم در ۲۶ سالگی پای سفره عقد نشستم و با «احمد» ازدواج کردم، اما چند روز بعد فهمیدم که احمد نیز به مواد مخدر صنعتی اعتیاد دارد و نه تنها اوقاتش را با خلافکاران میگذراند بلکه از مجرمان سابقه دار است و به همین دلیل هم تاکنون نتوانسته بود ازدواج کند. از طرف دیگر من هم که سابقه مصرف مواد را داشتم به راحتی با این موضوع کنار آمدم و دوباره با نامزدم پای بساط مواد مخدر نشستم.
حالا دیگر من و همسرم مدام در پاتوقهای استعمال مواد سرگردان بودیم که یک بار هم ماموران انتظامی مرا به جرم حمل مواد مخدر صنعتی دستگیر کردند و مدتی را در زندان بودم، اما همسرم برای تهیه هزینههای اعتیادمان به همراه دیگر همدستانش سرقت میکرد و بارها توسط نیروهای انتظامی دستگیر شده بود. این شرایط دیگر برای من عادی بود، ولی از این که مجبور بودم دختر ۴ ساله ام را با خودم به پاتوقهای مواد مخدر ببرم در رنج و عذاب بودم با وجود این هیچ راه دیگری نداشتم.
«احمد» با مردی که معروف به «خردو» بود رفاقت داشت و ما بیشتر اوقات را در پاتوق او میگذراندیم چرا که او در همان پاتوق، مواد مخدر هم توزیع میکرد. بالاخره چند روز قبل من و همسرم برای خرید و استعمال مواد مخدر به پاتوق «خردو» رفتیم، اما او گفت: همه پاتوق نشینان خمار هستند و مواد مخدر ندارد! سپس از من و همسرم خواست برای خرید مواد به پاتوق خاله سکینه برویم و برای دیگران هم مواد بخریم! «خردو» پراید خودش را در اختیار «احمد» گذاشت و شوهرم نیز برای آن که پلیس به ما مشکوک نشود مرا سوار پراید کرد چرا که مدعی بود زوج جوان اگر با هم باشند ماموران به آنها کمتر شک میکنند.
خلاصه هنوز چند خیابان از پاتوق «خردو» دور نشده بودیم که ناگهان در محاصره نیروهای گشت کلانتری طبرسی شمالی قرار گرفتیم چرا که یکی از افسران نیروهای انتظامی قبلا احمد را به جرم سرقت دستگیر کرده بود و حالا در نیمه شب باز هم او را شناخته و با استعلام شماره پلاک پراید متوجه شده بودند که خودروی پراید سرقتی است.
در این لحظه «احمد» با دیدن ماموران انتظامی پدال گاز را فشرد تا از چنگ پلیس بگریزیم، اما آنها بعد از تعقیب و گریز طولانی بالاخره ما را در حالی دستگیر کردند که از صندوق عقب پراید تعداد زیادی قطعات و لوازم سرقتی خودروهای دیگر هم کشف شد و من مجبور شدم دختر ۴ ساله ام را به مادرم بسپارم، اما هنوز تحقیقات ماموران درباره جرایم و سرقتهای همسرم ادامه داشت که فهمیدم مادرم نیز در یکی از پاتوقهای استعمال مواد مخدر دستگیر شده است و حالا نمیدانم سرنوشت دختر ۴ ساله ام چه خواهد شد...
با صدور دستورهای ویژهای از سوی سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسیهای افسران دایره تجسس برای دستگیری اعضای دیگر این باند سرقت همچنان ادامه دارد.
منبع: خراسان