سرلشکر شهید علی صیاد شیرازی به سال ۱۳۲۳ در شهرستان درگز از توابع خراسان متولد شد. او اگر چه در دوران طاغوت لباس ارتش را بر تن داشت، اما به راستی سرباز واقعی امام خمینی بود که سرانجام در مکتب او نیز رستگار شد و در ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ با ترور منافقین، شهادت را در آغوش گرفت. مریم صیاد شیرازی فرزند بزرگ شهید در برشی از خاطرت خود کودکیهایش را اینگونه تعریف میکند:
در عالم بچگی دلم میخواست بابا در کنارمان باشد. میرفتیم مسافرت یا پارک، میدیدم بچههای دیگر با پدرهایشان آمدهاند، با هم میگویند و میخندند و تفریح میکنند و دلم میسوخت کاش پدر ما هم در کنار ما بود. با این که خیلی کم میدیدمش، ولی خیلی دوستش داشتم. همان زمان جنگ یکی از من پرسید: «اگر پدرت شهید بشود چه کار میکنی؟» گفتم «آن قدر غذا نمیخورم تا بمیرم.»
دلتنگ بابا بودیم و زیاد نبودنش پیش ما باعث شده بود که از او دور شویم. مامان جای بابا را هم برای ما پر میکرد. البته بابا دورادور مراقب ما بود. مثلاً در زمان جنگ از همان منطقه زنگ میزد مدرسهام و وضع درسهایم را میپرسید، ولی کم آمدنش به خانه یک فاصلهای بین من و او ایجاد کرده بود. باهاش غریبی میکردم.
این اخلاق او هم که محبتش را خیلی ظاهر نمیکرد، این فاصله را بیشتر کرده بود. بابا خیلی جدی بود و هیچ وقت مستقیم محبتش را نشان نمیداد. نه فقط محبت کردنش که دعوا کردنش هم غیرمستقیم بود، یعنی اصلاً دعوا نمیکرد. هیچ وقت این طور نبود که سرمان داد بزند یا حرفی بزند که شنیدنش برای ما سخت باشد. تذکر میداد. وقتی کار اشتباهی میکردم، صدایم میکرد و میبرد توی اتاقش. این طرز تذکر دادنش از صدتا داد زدن و دعوا کردن برایم سنگینتر بود.
بیشتر هم به خاطر مادرمان به ما تذکر میداد. خیلی روی احترام گذاشتن به مادرمان حساس بود. چه درباره من و چه برادرهایم. این طرز برخوردش، برخورد احترام آمیزش، اخلاق جدیاش و کار و مشغله زیادش که باعث میشد خیلی کم ببینمش، باعث شده بود که نتوانم خیلی مثل پدر و فرزندهای دیگر با او راحت باشم. از او دور شده بودم و خودش هم فهمیده بود.
منبع: فارسی