به خاطر ندانم کاریهای شوهرم به جایی رسیدم که دیگر توان تحمل این شرایط سخت زندگی را نداشتم. او از دی ماه گذشته فراری شده بود و من باید پاسخ طلبکارانش را میدادم. این در حالی بود که هیچ کس به من کمک نمیکرد و ...
اینها بخشی از اظهارات زن ۲۶ سالهای است که روز گذشته، پدر شوهرش را به طرز فجیعی به قتل رساند و مادرشوهرش را نیز به شدت مجروح کرد. این زن جوان پس از آن که به سوالات تخصصی قاضی دکتر صادق صفری (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) پاسخ داد درباره سرگذشت خود نیز گفت: ۱۶ سال بیشتر نداشتم که «محمد» به خواستگاری ام آمد. آن زمان درجاده سیمان (بولوار رسالت) سکونت داشتیم که پای سفره عقد نشستم، اما شوهرم شغل ثابتی نداشت و مدام شغلهای متفاوتی را تجربه میکرد تا این که یک خواربارفروشی (سوپرمارکت) باز کرد. پدر من هم که مردی کارگر بود و با همان حقوق بازنشستگی روزگارش را میگذراند با وجود این باز هم به مسافرکشی یا جوشکاری میپرداخت تا بتواند هزینههای زندگی را تامین کند، اما پدر شوهرم اوضاع مالی خوبی داشت او در منطقه جاده کلات یک آشپزخانه بزرگ راه اندازی کرده و از درآمد خوبی برخوردار بود. خلاصه در حالی که ۲ دختر خردسال داشتم شوهرم باز هم دچار ورشکستگی مالی شد و چکهای بلامحل کشید. او خواربارفروشی را جمع کرد و به شغل کافی شاپی روی آورد تا درآمد بیشتری داشته باشد، اما طلبکارانش چکها را به اجرا میگذاشتند و او مدعی بود که به دلیل گرفتن پولهای ربوی دچار مشکلات حاد مالی شده است. در این شرایط و به علت این که چک هایش برگشت خورده بود، بانک هم حساب او را مسدود کرد. در نهایت شوهرم مرا به بانک برد و به نام من دسته چک ۱۰ برگی گرفت تا آنها را در بازار خرج کند بعد هم دوباره یک دسته چک ۲۵ برگی از بانک به نام من دریافت کرد و از من خواست تا همه چکها را یک جا امضا کنم که او بتواند در بازار کاسبی کند و هر بار برای امضای چک نزد من نیاید! من هم به خواسته شوهرم عمل کردم، ولی او همه چکها را به طلبکارانش داده بود در حالی که نمیدانستم این پولها کجا و چگونه خرج میشود. وقتی سروکله طلبکارها پیدا شد و آنها به در منزل پدرم میآمدند او به ناچار در چند مرحله مبلغ ۱۰۰ میلیون تومان از بدهکاریهای شوهرم را پرداخت، اما این بدهکاریها پایانی نداشت تا این که بالاخره شوهرم در ابتدای دی ماه من و دو فرزند خردسالم را رها کرد و به استان یزد گریخت. در این مدت هجوم طلبکاراها به منزل من و پدرم شدت گرفت چرا که آنها متوجه شده بودند که شوهرم فرار کرده است. پدرم که اوضاع را این گونه دید باز هم مبلغ ۱۰۰ میلیون تومان دیگر برای اردیبهشت سال آینده چک کشید و به طلبکارها داد تا با کارگری و حقوق بازنشستگی بتواند جای چکها را پر کند!
او حتی اجاره منزل مرا هم پرداخت تا صاحبخانه من و دو دختر کوچکم را از خانه اجارهای بیرون نکند که در این شرایط و اوضاع و احوال نمیتوانستیم خانه دیگری اجاره کنیم. بالاخره نزد پدر شوهرم رفتم و باز هم از او درخواست کردم تا به من کمک کند، اما او که میدانست کمک هایش هیچ فایدهای ندارد مرا سرگردان میکرد. حتی پیشنهاد کردم که قسمتی از آشپزخانه را بفروشد، اما او میگفت مگر آشپزخانه یک تکه پارچه است که آن را به دو نیم کنم! خلاصه به هر خار و خاشاکی چنگ میانداختم تا خودم را از این وضعیت دردناک رها کنم. به پدر شوهرم گفتم با گروگذاشتن سند آشپزخانه مبالغی را رهن بگیرد، ولی او این کار را هم نکرد. شوهرم نیز فراری بود و من به شدت دچار ناراحتیهای روحی و روانی شده بودم. طلبکارها هم دست بردار نبودند.
دیگر کارد به استخوانم رسیده بود که به خانه پدر شوهرم رفتم او دو زن داشت و قرار بود شب را در منزل مادر شوهر واقعی ام سپری کند وقتی او از سرکار به خانه آمد دیگر حال خودم را نفهمیدم و با چاقو و گوشت کوب به جانش افتادم و ضربات متعددی را به او زدم، اما مادر شوهرم بعد از آن که ضربهای به زیر گردنش فرود آوردم از چنگم گریخت و ...
تحقیقات بیشتر در این باره توسط سروان اسماعیل عظیمی مقدم (افسر پرونده) ادامه دارد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس آگاهی
منبع:خراسان