زمانی که فکر تاسیس آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا در ۱۱می۱۹۲۷ در مهمانی شام در خانه لویی بی مهیر، بنیانگذار و رئیس کمپانی متروگلدوین مهیر مطرح و قرار شد این آکادمی علاوه بر وظایف دیگر همه ساله تعدادی هم جایزه به محصولات کمپانیهای آمریکایی بدهد.
بیشتربخوانید
اساسا نمایشی برای پرهزینهترین، عظیمترین و خیرهکنندهترین محصولات این کمپانیها و نوعی تشویق آنها مدنظر بود. این که کمپانیها در رقابت با یکدیگر هر یک تا کجا میتوانند در صنعت ساخت فیلم ابتکار دهند و با ابزار و وسایل و امکانات پیشرفتهتر صحنههای خارقالعادهتری را جلوی دوربین برده و این گونه صنعت سینمای هالیوود را توسعه دهند. دومین مساله برای بنیانگذاران آکادمی اسکار، بسط ایدئولوژی و فرهنگ آمریکایی بود.
ایدئولوژی آمریکایی با همه ابعاد فلسفی و اجتماعی و تاریخیاش، چنانچه در فرمولی که بعد از جنگدوم جهانی و در نشستهای متعدد سرویسهای امنیتی و نظامی آمریکا با هالیوودیها تدوین شد و عنوان Militant Freedom را یافت، به اشاعه سبک زندگی آمریکایی در برابر ایدئولوژیهای مخالف فرهنگ آمریکایی معنی و تعریف شد. این دو مورد یعنی رشد صنعت سینمای هالیوود و بسط ایدئولوژی آمریکایی در همان شب مهمانی لویی بی مهیر، در نخستین بیانیه پایهگذاران آکادمی اسکار به عنوان اهداف این جایزه گنجانده شد و به عنوان مانیفست اسکار به ثبت رسید. در چنین عرصهای، به هیچ وجه هنر سینما مطرح نبود، بلکه آنچه در نظر بنیانگذاران آکادمی قرار داشت، استعداد سرو کله زدن با تولید و استفاده از ابزار و تکنولوژی برای نشر فرهنگ و ایدئولوژی آمریکایی بود و آنچه کمتر در این معیار اهمیت داشت، توانایی بهرهگیری از عناصر سینما بود.
دو سال بعد و در شب ۱۶ ماه مه سال ۱۹۲۹، پس از مراسم نخستین جشن اهدای جوایز آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا که با حضور ۲۷۰ نفر در هتل روزولت هالیوود برگزار شد و اصل مراسم فقط ۱۵ دقیقه به طول انجامید، از میان تمامی تولیدات سینمایی سالهای ۱۹۲۷ و ۱۹۲۸ که بر پرده سینماهای لسآنجلس رفته بودند، فیلم تبلیغاتی و پروپاگاندای بالها ساخته ویلیام ولمن اسکار بهترین فیلم سال را دریافت کرد. در همان مراسم، فرانک بوزریچ و لوییس مایلستون برای فیلمهای آسمان هفتم و دو دلاور عرب اسکارهای کارگردانی را گرفتند و همچنین امیل یانینگز (برای فیلم آخرین فرمان) و جنت گینور (برای فیلم آسمان هفتم) جوایز اسکار بازیگری را به خود اختصاص داده و به این ترتیب در واقع اسکارهای اولین دوره مراسم اهدای جوایز آکادمی مابین ۲ تا ۳ فیلم متوسط و تبلیغاتی آمریکایی از دو کمپانی اصلی هالیوود یعنی پارامونت و فاکس قرن بیستم تقسیم شد و آثار خوش ساختی همچون سیرک ساخته چارلی چاپلین و جمعیت به کارگردانی کینگ ویدور، مورد نظر اعضای آکادمی قرار نگرفت، در واقع مغایر فرهنگ و سبک زندگی آمریکایی به نظر رسیدند.
یعنی در همان نخستین دوره مراسم اسکار به خوبی روشن بود اهداف و مسیری که در بیانیه مراسم ۱۱ مه ۱۹۲۷ در خانه لویی بی مهیر تعیین شده بود، به طور کامل به اجرا درآمده است. از همان سال مشخص شد که آنچه مورد نظر آکادمی اسکار برای اعطای جوایز است، لزوما ارزشهای سینمایی و هنری یک فیلم نیست، بلکه میزان کاربرد تکنولوژی و مایههای ایدئولوژیک آمریکایی در درجه نخست اهمیت قراردارد. نگاهی به برگزیدگان اسکار در ۹۴ دوره برگزاری این مراسم اغلب این نظر را تایید میکند. از همین رو در این ۹۴ سال، بسیاری از فیلمهای ارزشمند سینمای آمریکا و همچنین فیلمسازان برجسته تاریخ سینمای این کشور و سایر کشورها از گردونه اسکار بیرون ماندهاند.
مثالها و مصادیق بسیار است؛ فیالمثل فیلم همشهریکین مهمترین فیلم اورسن ولز که حدود نیم قرن است مشترکا از سوی منتقدان و فیلمسازان و بسیاری انجمنها و موسسات فیلم دنیا، بهترین فیلم تاریخ سینما شناخته شده، تنها سهماش از اسکار فقط جایزه بهترین فیلمنامه بود و بس! دلیجان، اثر ماندگار جان فورد در مقابل رویاپردازی سخاوتمندانه ویکتور فلمینگ یا بهتر بگوییم دیوید سلزنیک در برباد رفته و رنگ و لعاب آن رای نیاورد و قابل تاملترین موزیکال تاریخ سینما به اعتقاد بسیاری از علاقهمندان هنر هفتم یعنی آواز در باران ساخته جین کلی و استنلی دانن تنها نصیبش از اسکار، دو نامزدی بهترین موسیقی متن و بهترین بازیگر نقش دوم زن بود و دیگر هیچ. در حالی که متاسفانه موزیکال سخیفی مانند ژی ژی ساخته دوران افول وینسنت مینهلی، هشت جایزه اسکار را از آن خود کرد. بن هور با ۱۱ جایزه اسکار در حالی سالها رکورددار جوایز آکادمی بود که به لحاظ ساختار سینمایی و روایت بسیار ضعیف به شمار آمده و بهجز صحنه هیجانانگیز ارابهرانی، شاخصه دیگری نداشت، در حالی که در همان سال یعنی ۱۹۵۹، آثاری همچون بعضیها داغشو دوست دارند (بیلی وایلدر)، تقلید زندگی (داگلاس سیرک)، شمال از شمال غربی (آلفرد هیچکاک) و ریو براوو (هاوارد هاکس) بعضا به طور کل از دید اعضای آکادمی دور ماندند! انگار هرگز چنین فیلمهایی در سینمای آمریکا تولید نشدهاند. همچنین آثار ماندنی مانند: جویندگان (جان فورد)، خواب بزرگ (هاوارد هاکس)، رود سرخ (هاوارد هاکس)، غرامت مضاعف (بیلی وایلدر)، ۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی (استنلی کوبریک)، مرد سوم (کارول رید)، نشانی از شر (اورسن ولز)، جنگل آسفالت (جان هیوستن)، جانی گیتار (نیکلاس ری) و دهها و صدها فیلم دیگر سینمای آمریکا که به چشم رایدهندگان اسکار نیامدند.
علیرغم همه این کاستیها و نواقص، اما پروپاگاندا و تبلیغات سرسامآور رسانههای جهانی که اغلب در تیول همان صاحبان کمپانیهای آمریکایی و اعوان و انصارشان قرار دارد، از مراسم اسکار اسطورهای بسیار فراتر از آنچه هست، در چشم جهانیان ساخته است. به طوری که اعتبار این مراسم، بیرون از مرزهای آمریکا، افزونتر از داخل آناست. در واقع در شرایطی که بسیاری از محافل سینمایی آمریکا، خصوصا انجمنها و موسسات نیویورکی یا مستقر در شهرهای شرقی آمریکا در اصطلاح خود، این مراسم را نوعی لوس بازی تلقی میکنند، برخی در این سوی آبها، آراء و برگزیدگان آن را سینمای مطلق دانسته و اهمیت بسیاری برایش قائل میشوند، در حالی که خود برگزارکنندگان اسکار ادعایی فراتر از این که یک مراسم محلی اهدای جوایز برای انتخاب بهترین فیلم آمریکایی برپا میکنند را ندارند، حتی محدودتر از جوایز بفتا برای سینمای انگلیس، سزار برای فرانسه و فیلم فِیر برای سینمای هند. از طرف دیگر مراسم اسکار، بیشتر جنبه یک شو و نمایش پر زرق و برق دارد. در برنامه این مراسم، بخش پیش نمایش آن که به ارائه انواع مدهای لباس، مو و جواهرات روی فرش قرمز میپردازد، مدت زمانی تقریبا برابر اصل مراسم را شامل میشود و همچنان که این پیش نمایش بر ستارگان بازیگری و چهرهها و آرایشها تاکید دارد، خود مراسم نیز چنین است.
آن چه در حین اهدای جوایز خودنمایی میکند، فقط و فقط ستارگان بازیگری پر سر و صدا هستند و حتی بخشهای فنی مانند کارگردانی، پیش از اعلام برندگان بهترین بازیگران مرد و زن (که اهمیت کمتری دارند) اعلام میشود. اهمیت بازیگران در این مراسم به حدی است که علاوه بر معرفی بهترین فیلم که همواره توسط یک ستاره/ بازیگر صورت میگیرد، اغلب جوایز فنی فیلمها توسط بازیگران اعلام و اعطاء میشود، در حالی که هیچ سنخیتی با فضای این جوایز ندارند. فرضا جیم کری جایزه بهترین تدوین را به فردی مانند جیمز کان میدهد.
مانند این است که در یک مراسم رسمی، یک پاسبان به استقبال یک فرمانده رده بالای ارتش برود. یا شارون استون از ویژگیهای کار تدوین جلوههای ویژه صدا میگوید و یا ساموئل ال جکسن، محسنات فیلمبرداری را شرح میدهد. از همین روست که معمولا سینماگران جدی به این مراسم پا نمیگذارند. مارلون براندو، حتی هنگام دریافت جایزهاش برای فیلم پدر خوانده، در سالن اهدای جوایز اسکار حضور نیافت و وودی آلن، سالهاست آن را تحریم کرده و حتی برای دریافت اسکارش نیز به این مراسم نرفت. امثال دیوید لینچ و رابرت آلتمن و ترنس مالیک، کمتر در این گونه مراسم ظاهر شدهاند و ژانلوک گدار نیز هنگامی که برای اسکار افتخاری یک عمر فعالیت هنری دعوتش کردند، به بهانه ترس از مسافرت با هواپیما، دعوت اسکاریها را رد کرد.
منبع: روزنامه جام جم