مادر شهیدان اسماعیل و ابراهیم فرجوانی را تقریبا همه به کارآفرینی می‌شناسد اما کمتر کسی است که بداند خانم عصمت احمدیان سرپرست ۳۰ تیم فوتبال در منطقه کوی علوی اهواز است.

بعضی‌ها او را با سخنرانیش در نهمین اختتامیه جشنواره عمار می‌شناسند. وقتی که گفت: «هنگامی که بر رگ‌های بریده شده دست پسرم بوسه زدم، آنقدری ناراحت نشدم که گرانی‌ها و مشکلات مردم مرا ناراحت می‌کند.» بعضی‌ها هم شیرین زبانی و شوخی‌های «عصمت احمدیان» در فرمول یک با «علی ضیا» را هنوز هم یادشان هست. اهوازی‌ها و مردم شهرستان دهدز، اما او را به وام‌های قرض الحسنه و کارآفرینی می‌شناسند. با وجود اینکه خیلی‌ها او را «مادر ایران» می‌خوانند، اما کمتر کسی است که بداند چرا بچه‌های فوتبالیست زمین خاکی منطقه «کوی علوی» او را مادر صدا می‌زنند. خیابان ۱۵ منطقه پادادشهر اهواز به نام دو فرزند شهید او؛ «ابراهیم و اسماعیل فرجوانی» است.

نشانی حسینیه، آدرس پرسیدن نمی‌خواست و از طریق تابلوی بزرگ «حسینیه شهدای فرجوانی» به راحتی پیدایش می‌کنم. همین که می‌رسم خانم احمدیان سر شوخی را باز می‌کند و می‌گوید «ای بابا. دهه نودی هستی! فکر می‌کردم یک خانم ۴۰ یا ۵۰ ساله قرار است با من به گفتگو بنشیند.» انگار سال‌هاست مرا می‌شناسد. کنارش می‌نشینم. پیش از شروع گفتگو درباره اوضاع کشور صحبت می‌کنیم و از اینکه چرا دوست دارد به او بگویند مادر ایران؟ بهانه گفتگو، اما خاطرات نوجوانی و جوانی مادر ایران نیست. حتی درباره دوری و سختی شهادت دو فرزندش هم قرار نبود با همدیگر صحبت کنیم.

اینبار قرار بود درباره سرپرستی ۳۰ تیم فوتبال توسط مادر ایران در رده‌های مختلف سنی نونهالان، نوجوانان، جوانان و بزرگسالان و حتی پیشکسوتان در یکی از مناطق محروم اهواز صحبت کنیم. «یک زمین خاکی در منطقه کوی علوی بود که تعدادی از بچه‌های کوی علوی در آن فوتبال بازی می‌کردند. این زمین متعلق به دولت است. سراغ من آمدند تا پیگیر شوم و زمین را برایشان ثبت کنم. به مدیریت استادیوم تختی، فرمانده سپاه استان، سازمان تبلیغات، اداره کل ورزش خوزستان و چند ارگان و نهاد در استان برای پیگیری مسئله زمین، لباس، کفش ورزشی و حتی توپ هم مراجعه کردم. فرمانده سپاه استان دستور داد تا ۲۰ دست لباس ورزشی به ما بدهند. اما ۲۰ دست در مقابل ۳۰ ساله هیچ چیز نیست. درنهایت، اما خود بچه‌های قوتبالیست منطقه کوی علوی در منطقه پردیس یک زمین اجاره کردند.»

وقتی از خانم احمدیان می‌پرسم که خودتان فوتبالی هستید؟ در کمال تعجب می‌گوید: «نه! نه فوتبالی هستم و نه اصلا فوتبال را دوست دارم. اما ما دنبال این هستیم که نوجوانان شهر، استان و کشورمان به راه راست هدایت شوند. کاری به ایده خودم ندارم. کار به خواسته شما دارم و به خواسته شما می‌توانم کاری کنم تا به راه راست هدایت شوید. وقتی می‌بینم ایده و خواسته شما همین فوتبال است؛ من مطیع شما می‌شوم. وقتی من مطیع شما بشوم و توانستم کاری برای خواسته و علاقه‌تان انجام دهم، شما همین علاقه را پیگیری می‌کنی. می‌دانم که خدایی نکرده دنبال اعتیاد، دزدی یا فحشا نمی‌روی. پس می‌فهمم وقتی همین کاری که خودت دوست داشته باشی و من در رسیدن به آن کمک کنم را دنبال کنی، پس هدایت می‌شوی. دیگر در چاهی نمی‌افتی. من می‌خواهم بچه‌ها به ثمر زحمت‌شان برسند و خودشان برای خودشان تصمیم بگیرند.»

عاشقانه پیگیر جمع خوانی قرآن و فوتبال هستند

وقتی مادری فرزندش را از دست می‌دهد؛ برای همه همسالان عزیزِ از دست داده‌اش دوست دارد مادری کند. مادر ایران هم انگار همین است و در تمام مدتی که از بچه‌های فوتبالیست کوی علوی می‌گفت، چشم‌هایش پر از ذوق بودند. «برای همه آنقدر به این پسر بچه‌ها عشق می‌ورزیدم و نگاه‌شان می‌کردم. مدام از خودم می‌پرسیدم این جوان با جوانی که دینش را می‌فروشد و وهابی می‌شود چه فرقی می‌کند؟ این جوان با جوانی که می‌گوید گرسنه هستم و پولی ندارم چه فرقی می‌کند؟ اما میان همان جمع قطعا کسانی بودند که گرفتاری داشتند. چون اصلا انسان بی‌گرفتاری و بدون غمی پیدا نمی‌شود. ولی در همان لحظه عاشق جمع خوانی قرآن و فوتبال بودند و در آن لحظه عاشقانه پیگیر این دو کار بودند. در یکی از شب‌ها که برای مجلس جمع خوانی قرآن به کوی علوی رفته بودم، راننده به منطقه کوی علوی که رسید گفت: انا لله و انا الیه راجعون. چند دقیقه بعد درحالی که می‌دانستم منظور او از این آیه یعنی این منطقه از شهر، ناامن است و مرگ‌مان فرا می‌رسد، اما پرسیدم چرا این جمله را گفتی؟ به من پاسخ داد که آیه قرآنی خواندم و مطمئنم که تو از آمدن به این منطقه آن هم در این ساعت نمی‌ترسی.»

ظاهرا شهید اسماعیل فرجوانی فرمانده تیپ۱ و گردان کربلا؛ فرزند ارشد خانم احمدیان هم ورزشکار و فوتبالیست بود. «اسماعیل برای تقویت مچ پایش، سنگ نیم کیلویی به مچ پایش می‌بست و از وسط زمین تا دروازه می‌دوید.»

خانم احمدیان، اما درباره کار برای نوجوان می‌گوید: «کار برای نوجوانان حالا دیگر دیر شده است. چون تصمیم‌هایش را در کودکی گرفته است. برای همین ما باید از کودکی فرزندمان را پرورش دهیم. نوجوانی زمانی است که مغز دستور می‌دهد تصمیم‌ها و علایق عملی شوند. وقتی کار‌ها و تصمیمات با شرایط فرزند و یا علایق والدین همخوانی نداشته باشد؛ نوجوان در آینده در جای نادرست قرار می‌گیرد. در بین اطرافیانمان هم کم از این آدم‌ها نمی‌شناسیم که حتی به کارشان هم علاقه‌مند نیستند.»

هادی مشعلی مربی نوجوانان تیم فوتبال منطقه کوی علوی است. مشعلی از سنین کم از زمین‌های خاکی اهواز فوتبال را شروع کرده و در همین زمین خاکی‌ها هم حالا مربی شده است. اما مشعلی نتوانسته است علاقه‌اش به فوتبال را به طور حرفه‌ای دنبال کند و در کنار مربی‌گری، به کار آزاد مشغول است. آشناییش را با خانم احمدیان اینگونه تعریف می‌کند: «در سیل ۹۸ با خانمی آشنا شدم که با همدیگر به مناطق سیل زده کمک می‌بردیم. من، بچه‌های تیم فوتبال و خانم حاجی‌پور جهادی در مناطق سیل زده فعالیت می‌کردیم. یک جلسه فوتبال در منطقه کوی علوی داشتیم و چند مربی فوتبال برای مسابقات و قرعه کشی جام قرار بود دور همدیگر جمع شوند. با خانم حاجی‌پور تماس گرفتم و او را به جلسه دعوت کردم. قبول کرد که بیاید و اتفاقا از من درخواست کرد که یک مادر شهید را هم همراه خودش به جلسه بیاورد. از قضا آن حاج خانم، خانم احمدیان بود. در همان جلسه اول حاج خانم، در جمع‌مان صحبت کرد و قرعه کشی کردیم.»

اگر خانم احمدیان نبود، ممکن بود از فوتبال کناره بگیرم

مشعلی درباره کمک‌های خانم احمدیان به بچه‌های فوتبالی منطقه کوی علوی می‌گوید: «پیش از آشنایی با حاج خانم، من برای دریافت ساده‌ترین کمک‌ها مانند توپ و لباس و کفش زیاد به ادارات سر می‌زدم. مثلا ۳ ماه دوندگی می‌کردم برای ۲ یا ۳ توپ فوتبال که آن هم معلوم نبود به من همین توپ‌ها را می‌دهند یا نه. اما با خانم احمدیان که آشنا شدیم، کمک‌ها را آسان‌تر دریافت کردیم. چندباری لباس و توپ گرفتیم. حتی در مسائل شخصی اعضای تیم هم کنار بچه‌ها بود. همین چند وقت پیش، برای عمل رباط یکی از بچه‌هایمان، بیمارستان ۲۰ میلیون تومان پول از ما می‌خواست، اما حاج خانم پیگیری کرد و درنهایت بدون دریافت هیچ هزینه‌ای عمل شد.»

همه بچه‌ها دقیقا خانم احمدیان را مثل مادرشان دوست دارند. مشعلی این را درباره مادر ایران می‌گوید و ادامه می‌دهد «قبل از شروع جلسه قرآن بچه‌ها مدام از من می‌پرسند که حاج خانم حتما می‌آیند؟ همیشه پیگیر آمدنشان را در جمع‌شان هستند. چندباری حتی سر تمرین هم پیش بچه‌ها آمده بود. همین چندشب پیش که متوجه شدند خانم احمدیان در صداوسیما در برنامه پخش زنده دعوت است، مدام یکی‌شان زنگ می‌زد و به من می‌گفت که حاج خانم در فلان شبکه پخش زنده است. در جلسه‌های قرآنی که قاری یا مفسر حضور ندارد، خانم احمدیان در جمع برای بچه‌ها قرآن می‌خواند و تفسیر می‌کند. می‌توانم به جرائت بگویم که بچه‌ها مثل مادرشان عاشق حاج خانم هستند. هر وقت گره‌ای در کارمان می‌افتد به سراغ خانم احمدیان می‌آیم تا به ما کمک کند. همین دیروز بود که دوتا از بچه‌ها به دلیل نداشتن کفش از تمرینات انصراف دادند، اما من قول دادم که برایشان کفش تهیه کنم. در این چندسال اگر حاج خانم احمدیان نبود حتی ممکن بود من هم کنار بکشم، چون وسایل هزینه‌بر است و من به تنهایی نمی‌توانم از ارگان‌ها کمک دریافت کنم.»

به دلیل مشکلات مالی فوتبال را ادامه نمی‌دهند

مشعلی درباره علاقه اکثر فوتبالیست‌های خوزستانی‌ها به زمین خاکی نیز می‌گوید: «ما بچه‌هایی داشتیم که از همین زمین‌های خاکی به تیم‌های باشگاهی استان رفته‌اند. وقتی مسابقات محلات در زمین‌های خاکی برگزار می‌شد، تمرین باشگاهی‌شان را رها می‌کردند و به مسابقات ما می‌آمدند. عقیل کعبی یکی از فوتبالیست‌هایی است که از همین زمین خاکی به لیگ برتر رفته است. همینطور علی حیدری عضو تیم ملی نوجوانان بود و تجربه جام جهانی نوجوانان آرژانتین را دارد، اما به دلیل مشکلات معیشتی نتوانست فوتبال را دنبال کند. خیلی‌ها را در اهواز داریم که به دلیل مشکلات معیشتی و مالی از فوتبال کنار کشیدند. بازیکنان دیگری هم داشتیم که علی‌رغم استعداد خوبشان، اما مشکلات مالی مانع از ادامه آن‌ها در فوتبال شد. چون معمولا سرکار می‌رفتند و ترجیح‌شان این بود که کمک خرج خانواده باشند. خودم هم صبح‌ها مشغول کار دیگری هستم و بعد از ظهر در زمین خاکی مشغول خدمت به بچه‌ها هستم. خارج از زمین خاکی هم همیشه در تلاشم تا از بچه‌ها محافظت کنم.»

مشعلی درباره کار‌ها و دغدغه‌هایش نسبت به نوجوانان عاشق فوتبال در منطقه کوی علوی می‌گوید: «در دوره‌ای از فعالیتم، از خانواده بچه‌ها درخواست کردم تا اجازه دهند هر هفته در خانه یکی از بچه‌ها دور هم جمع شویم و من بچه‌ها را قسم دهم که سمت هیچ کار اشتباهی نرفته‌اند. در جمع‌مان یک سالنامه یا کتاب می‌آوردم و آن را به عنوان قرآن جا می‌زدم و از بچه‌ها می‌خواستم تا مثلا در محضر قرآن راست بگویند که به قهوه خانه نرفته باشند یا کار اشتباه از آن‌ها سر نزده است. بچه‌ها هم یکی یکی قسم می‌خوردند که نماز خوانده‌اند و کارهی درست دیگری را انجام داده‌اند.»

از حسینیه خارج می‌شوم. درحال بستن بند کفش‌هایم؛ صدای آقای مشعلی را می‌شنوم که با خانم احمدیان قرار دیگری برای حضور در مجلس جمع خوانی قرآن هماهنگ می‌کند. براستی مادر ایران است و انگار همه پسر‌های ایران، جای اسماعیل و ابراهیم را دلش گرفته‌اند.

منبع: ایسنا

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.