یکی از مقامات ارشد سابق آمریکا که اخیراً کتابی در خصوص شکست جاه طلبی آمریکا در غرب آسیا منتشر کرده است، در مصاحبه با شبکهای بی سی نیوز، به سئوالاتی درباره این کتاب و دیدگاهش درباره شکستهای پی در پی سیاست خارجی آمریکا در این منطقه پرداخت.
براساس گزارش ای بی سی نیوز، حضور آمریکا در خاورمیانه (غرب آسیا) در ۴۰ سال گذشته، مملو از مواردی بوده است شکستهای قابل اجتناب بود. استیون سایمن در دولت اوباما به عنوان مدیر بخش خاورمیانه (غرب آسیا) و شمال آفریقای شورای امنیت ملی آمریکا فعالیت میکرد. وی در دولتهای قبلی آمریکا نیز از جمله در دولت رونالد ریگان نیز فعالیت داشت. وی در کتاب جدیدش «توهم بزرگ: ظهور و سقوط جاه طلبی آمریکا در خاورمیانه»، سیاست خارجی آمریکا را در چهار دهه بررسی میکند.
استیون سایمون، مقام سابق آمریکا در پاسخ به سوال درباره سیاست رونالد ریگان، رئیسجمهور پیشین این کشور در غرب آسیا و تاثیر آن بر دیگر دولتهای آمریکا گفت: ایدههای نظامی ریگان درباره غرب آسیا به این شکل خود را نشان داد که دولتهای بعدی آمریکا چه جمهوری خواه و چه دموکرات به یک شکل، ایدههای بزرگی را به کار میبردند که برای خود این دولتها و مردم آمریکا معنا و مفهوم زیادی داشت، ولی در خاورمیانه با واقعیتهای میدانی ارتباطی نداشت. تلاش برای به کار بستن این ایدهها درباره واقعیتهای ناسازگار خاورمیانه، باعث ایجاد فجایعی هم برای دولتهای متوالی آمریکا و هم مردم خاورمیانه شد.
سایمون درباره انتقاداتی که شروع جنگ توسط آمریکا در غرب آسیا داشت گفت: بنا به چندین دلیل، جنگ در خاورمیانه خیلی مسئله دار بود. اولین دلیل این است که ما نمیدانیم آیا جنگ اول با عراق، قابل اجتناب بود یا نه. همانگونه که به یاد دارید این جنگ زمانی اتفاق افتاد که صدام حسین دیکتاتور عراق به کویت حمله کرد. دولت جرج بوش پدر در آن زمان با اینکه برخی فکر میکردند مسیرها و راه حلهای جایگزینی وجود دارد، به این نتیجه رسید که باید با استفاده از زور، جلوی تهاجم به کویت را بگیرد. مشکل این بود که بعد از تصمیم گیری درباره استفاده از گزینه نظامی، طرح و برنامه نظامی که در جهان وجود داشت به شکل دقیق مورد تبعیت قرار نگرفت؛ و در نتیجه صدام حسین در نهایت در پایان جنگ، در موقعیت نظامی قویتر قرار گرفت.
او در ادامه گفت: به نظر من، جنگ اول در سال ۱۹۹۱ زمانی موفقتر میشد که آمریکا، تلاش خود را ادامه میداد و صدام را از قدرت کنار میزد. یا اینکه بعد ازاینکه صدام را از کویت اخراج کرد یک محاصره و تحریم نظامی علیه عراق اعمال میکرد و یا اینکه دیگر اصلا به هیچ وجه با عراق درگیر نمیشد. این دومین گزینه از دو راه حل در دسترس بود. به نظر من، هر یک از این دو راه حل میتوانست کار را برای دولتهای بعدی آمریکا راحتتر کند و حتی احتمالا مانع از آن شود که آمریکا بعد از حملات ۱۱ سپتامبر به عراق حمله کند. نتیجه این بود که بعد از حملات یازده سپتامبر، زمانی که جرج بوش تلاش میکرد در پی حمله القاعده به خاک آمریکا، واکنشی نشان دهد، این کشور در تیررس جرج بوش قرار گرفت.
سایمون درباره میانجیگری چین میان تهران و ریاض نیز گفت: پایان بازی این است که چین بازیگری مهم در امور خلیج (فارس) خواهد بود. چین مقادیر بسیار زیادی از ایران و عربستان سعودی نفت وارد میکند و چینیها به این نفت نیاز دارند. اقتصاد چین به شکلی سریع در حال رشد است. در نتیجه ایرانیها و سعودیها باید به این مسئله توجه داشته باشند. به نظر من، موضع گیری مناسب برای آمریکا در این شرایط این است که به جنبه مثبت آن نگاه کند و بگوید که خوب ما شاهد شرایط مسالمت آمیزی در خلیج فارس خواهیم بود، ما نگرانی حضور نظامی چین در خلیج فارس نیستیم. چینیها در موقعیتی هستند که میتوانند ایران و عربستان سعودی را از حالت خصومت دور نگه دارند و این رویدادی مثبت است.