سید محمد میرعلی مرتضایی در خصوص خاطرات خود در اسارت بیان کرد: ۲۸ اسفندماه سال ۱۳۶۳ در عملیات بدر پس از مجروح شدن به اسارت نیروهای بعثی درآمدم ما را به یک پادگان بردند و بعد از فیلمبرداری از ما دوباره سوار اتوبوس شدیم و به سمت «رمادیه» رفتیم، قبل از غروب به پادگان کمپ ۹ رسیدیم، اولین روزهای اسارت ما آغاز شد، دو شب در اردوگاه ماندم، ۲۹ اسفند من را به همراه دیگر مجروحان به بیمارستان تموز عراق بردند و در مرحله اول تیری که در پایم بود را بیرون آوردند، دو روز بعد به دلیل شدت جراحات پایم را از ران قطع کردند.
وی توضیح داد: عاشورای سال ۱۳۶۷ حدوداً دو ماه بعد از قبول قطعنامه ۵۹۸ که مربوط به آتشبس بین عراق و ایران بود، ما را از کمپ شماره ۹ به ۷ بردند در آنجا اتفاقات زیادی رخ داد. اردوگاه دارای دوطبقه و چهار قسمت بود هر قسمت شامل هشت آسایشگاه و در هر آسایشگاه ۵۰ نفر اسیر وجود داشت، آن زمان قسمت چهار را تقسیم کردندو مرا به بخش یک فرستادند.
مرتضایی افزود: با اینکه برپایی نماز جماعت، دعای کمیل، ندبه و توسل و عزاداری برای سیدالشهدا بهصورت دستهجمعی ممنوع بود ما مراسمهای دستهجمعی برگزار میکردیم، رزمندهای که با آینه در حال نگهبانی بود بهمحض ورود بعثیها ما را مطلع میکرد ما هم شرایط را عادی نشان میدادیم و هر کس به کاری مشغول میشد بعد از رفتن آنها دوباره به ادامه مراسم میپرداختیم.
تنبیه ۳۰ دقیقهای اسرا بهخاطر برگزاری مراسم عاشورا
این جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس بیان کرد: رزمندگان قسمت دو بهخاطر آتشبس تصمیم گرفته بودند شب عاشورا بهصورت علنی سینه بزنند؛ چون فکر میکردند بعثیها دیگر نمیتوانند آنها را شکنجه کنند؛ بهمحض اینکه صدای عزاداری اسرا به گوش بعثیها رسید آنها با صدای بلند ترانه پخش کردند، نفربرها دورتادور اردوگاه به حرکت کردند و نگهبانان مسلح به سمت اردوگاه در حالت آمادهباش قرار گرفتند بعد درب سیمخاردار اردوگاه باز شد و حدود ۴۰ نیروی بعثی با وسایل شکنجه همراه با فرمانده اردوگاه به نام سرگرد علی وارد اردوگاه شدند، دو نگهبان به بخش ما و چهار نفر به سمت قسمت سه و چهار رفتند و بقیه به قسمت دو اردوگاه رفتند و به مدت ۳۰ دقیقه رزمندگان را کتک زدند.
قراردادن سر زیر درز در برای نفسکشیدن در زندان
درب قسمت دو آسایشگاه را بعثیها باز کردند و با کلنگ، باطوم و کابل اسرا را تا سر حد مرگ کتک زده بودند برخی از رزمندگان میگفتند تمام در و دیوارها آن بخش آغشتهبهخون بود و آنها مثل جنازه افتاده بودند بعد که اسرا حسابی لتوپار شدند از هر آسایشگاهی دو یا سه نفر را صدا زدند آنها را به محوطه خاکی بردند بعد به رزمندگان گفتند پیراهن خود را درآورند و بر روی زمین بغلتند.
مرتضایی افزود: آن شب نفهمیدیم چه اتفاقی افتاد، اما فردا متوجه شدیم درب قسمت دو آسایشگاه را بعثیها باز کردند و با کلنگ، باتوم و کابل اسرا را تا سر حد مرگ کتک زده بودند برخی از رزمندگان میگفتند تمام در و دیوارهای آن بخش آغشتهبهخون بود و آنها مثل جنازه افتاده بودند، بعد که اسرا حسابی لتوپار شدند از هر آسایشگاهی دو یا سه نفر را صدا زدند؛ آنها را به محوطه خاکی بردند بعد به رزمندگان گفتند پیراهن خود را درآورند و بر روی زمین بغلتند؛ بعثیها هم آنها را با باتوم و دسته کلنگ کتک میزدند.
وی ادامه داد: سپس آنها را در یک اتاق کوچک چهار در چهار زندانی کردند برخی از آنها تعریف میکردند بهخاطر ازدحام جمعیت و کوچک بودن فضا نمیتوانستند نفس بکشند، به همین خاطر سرخود را زیر درز در قرار میدادند تا بتوانند کمی نفس بکشند آنها را یک ماه در آنجا نگه داشتند و بعد به اردوگاه فرستادند دو ماه بعد از عاشورا ۲۰۰ نفر از کل اردوگاه را جدا کردند و به کمپ ۶ و ۱۳ بردند و تا آخر اسارت ما آنها را ندیدیم.
درستکردن مربا در اسارت با پوست پرتقال
جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس گفت: در اسارت گاهی هفته یا دوهفتهای دو بار به هر چند نفر از اسرا یک انار یا یک پرتقال میدادند ما پوست پرتقالها را برای درستکردن مربا نگه میداشتیم و بخش سفید داخل آن را با تیغ ریشتراش جدا میکردیم.
مرتضایی افزود: زمستان سال ۱۳۶۴ در آسایشگاه بعثیها کمپ ۹ به اسم رمادی ۳ بود من در آسایشگاه شماره ۴ با ظرفیت ۵۰ نفر بودم، عراقیها روزی سه بار آمارگیری میکردند. آنها به هر اسیری که صلیب سرخ او را دیده بود ماهی یک دینار و نیم حقوق میدادند؛ در آن زمان با این پول ما میتوانستیم سه مسواک بخریم، با رزمندگان دیگر تصمیم گرفتیم پولهای خود را رویهم بگذاریم و به یک نفر بدهیم تا او وسایل موردنیاز مثل شکر، شیرخشک را بخرد.
وی ادامه داد: یک چراغ والور به ما داده بودند تا برای گرمکردن فضای آسایشگاه در زمستان و گرمکردن غذا از آن استفاده کنیم؛ این چراغ هفتهای دو بار نفت میشد، پوست پرتقالها را سه بار بر روی آن جوشاندیم تا تلخی آن برود بعد با شکر شهد درست کردیم و روی آن ریختم و بهاینترتیب توانستیم مربا پوست پرتقال درست کنیم، طعم لذیذی داشت به هر گروه که متشکل از ۱۰ نفر بود یکپارچه قرمز پلاستیکی مربا تعلق گرفت.
منبع: ایرنا