برخی افراد با وجود کسب موفقیت‌های فراوان، اما خود را دست کم می‌گیرند تا جایی که فکر می‌کنند تمام این موفقیت‌ها را شانسی به دست آورده‌اند و براساس توانایی‌هایشان نبوده است. این افراد در علم روانشناسی دچار سندروم ایمپاستر هستند.

 شاید شما هم جزو افرادی باشید که نام سندروم ایمپاستر را نشنیده باشید، اما بی‌آنکه نام علمی این سندروم را بدانید جزو افرادی هستید که در دام ایمپاستر افتاده‌اید. کسانی که دچار این سندروم هستند هیچ وقت موفقیت‌های خود را جدی نمی‌گیرند و گمان می‌کنند شانس درهمه کارها با آنها یار بوده است. برای همین احساس رضایت در قبال موفقیت‌های شغلی و اجتماعی‌شان ندارند و خود را لایق پاداش و تشویق نمی‌دانند. در این باره گفت‌وگوی خبرنگار ما را با «نسترن حسنلی» روانشناس بالینی می‌خوانید:

- قبل از هر چیز بهتر است بدانیم دقیقا سندروم ایمپاستر چیست و کسانی که با این سندروم دست و پنجه نرم می‌کنند دچار چه احساساتی می‌شوند؟

اول باید تعریفی از ایمپاستر ارائه بدهیم؛ اصولا آدم‌هایی که خیلی موفق هستند، اما احساس موفقیت نمی‌کنند- درواقع از موفقیت‌های خودشان می‌ترسند- دچار این سندروم هستند، چون خود را لایق این موفقیت‌ها نمی‌دانند. آنها هرچقدر هم که برای رسیدن به نتیجه مطلوب تلاش کرده باشند، اما ارزش کار خود را پایین ارزیابی می‌کنند و یک مقایسه غلط از خود با دیگران دارند که دیگران بهتر و لایق‌تر هستند. در واقع مبتلایان به سندروم ایمپاستر موفقیت‌های خود را بر اساس شانس ارزیابی می‌کنند و بر اساس استعداد و توانایی خود نمی‌سنجند. آنها دائم می‌ترسند که دستشان رو شود و بقیه بفهمند که آدم‌های توانمندی نیستند. این افراد احساس می‌کنند نیاز نیست که از آنها قدردانی و تمجید شود.

- به نظر می‌رسد با این نشانه‌ها بسیاری بی‌آنکه بدانند درگیر این سندروم هستند. آیا کسانی که عزت نفس پایینی دارند هم جزو این افرادند؟

طبق تحقیقات حدود ۷۰درصد افراد جامعه مبتلا به این سندروم هستند. البته برخی معتقدند نمی‌شود این سندروم را بیماری قلمداد کرد، بلکه یک ناهنجاری است. الزاما هر کسی که افسرده و دچار اضطراب است یا عزت نفس پایینی دارد دچار این سندرم نیست. البته ممکن است آنها هم این سندروم را تجربه کنند، اما رابطه مستقیمی در این زمینه وجود ندارد.

-  کمالگراها چطور؟

افرادی که دارای سندروم ایمپاستر هستند باوجودی که شواهد نشان می‌دهد موفقیت‌های خیلی زیادی دارند، ولی نمی‌توانند این موفقیت‌ها را در خود درونی سازی کنند. زیرا این افراد دارای کمالگرایی ناسالم هستند؛ به این معنی که هرچقدر هم رو به جلو حرکت ‌کنند باز گمان می‌کنند کافی نیست و کار درست را انجام نداده‌اند. کمالگراها هیچ وقت کار خود را کامل قلمداد نمی‌کنند و همیشه نگران هستند که انتظارات دیگران را  برآورده نکرده نباشند. برای همین همیشه هدف‌های  خیلی بالایی برای خود در نظر می‌گیرند و در ارزیابی‌ها خیلی سختگیرانه عمل می‌کنند. بنابراین با این ویژگی‌ها دچار این سندرم می‌شوند.

این افراد طرحواره‌های (الگوهای رفتاری و فکری) ناسالم اولیه دارند که به‌صورت یک ویژگی شخصیتی در عملکرد آنها اثر می‌گذارد، برای همین احساس بی‌کفایتی می‌کنند. این  افراد همیشه احساس ناشایاستگی دارند. این طرحواره‌ها هم درون مایه‌های بسیار عمیق و فراگیر دارند که هیجانات و حتی احساسات بدنی این افراد را تحت تاثیر قرار می‌دهد؛ مانند گرگرفتگی، دلشوره زیاد و ... این احساسات از دوران کودکی و نوجوانی آنها شکل گرفته و در تمام دوران زندگی‌شان تاثیرگذار بوده است که به شدت ناکارآمد هستند.

- چگونه می‌توانیم تشخیص دهیم که دچار سندروم ایمپاستر هستیم؟  

افرادی که خیلی کار می‌کنند و اعتیاد زیاد به کار کردن دارند، در واقع آن قدر کار می‌کنند تا خود را به دستاورد بالایی برسانند و درنهایت هم این اتفاق می‌افتد، اما دستاورد خود را شانسی و جعلی می‌دانند و می‌گویند به خاطر موقعیت و زمانی که در آن قرار داشتم به آن دست پیدا کردیم جزو کسانی هستند که سندرم ایمپاستر دارند. آنها موفقیت را به خودشان نسبت نمی‌دهند یا اینکه فکر می‌کنند مردم را فریب می‌دهند، یعنی گمان می‌کنند موفقیت و شهرت‌شان را با فریب مردم به دست آورده‌اند. این افراد همیشه دلشان می‌خواهد خودشان کار را انجام دهند و فکر نمی‌کنند دیگران هم می‌توانند همان کار را خوب انجام دهند و کار را کلا خودشان به تنهایی پیش می‌برند که نشانه‌ای از همین سندروم است.

- پس هیچ‌وقت از خودشان راضی نمی‌شوند؟

بله. به طور کلی همیشه در یک اضطراب دائمی به سر می‌برند، چون همیشه تلاش می‌کنند به نتایج و دستاوردهای خوبی برسند، اما هیچ وقت راضی نمی‌شوند. آنها وقتی به موفقیتی هم برسند می‌گویند شانسی بوده و فریب است. در نتیجه برای رسیدن به سطح بالاتر همیشه اضطراب دارند.

- چگونه می‌شود بر سندروم ایمپاستر غلبه و آن را مدیریت کرد؟

ایمپاستر یک سندرم بسیار شایع است. فقط باید آگاهی داشته باشیم که ما تنها کسی نیستیم که دچار آن هستیم. مثلا وقتی در گروه‌های افراد موفق قرار می‌گیریم در گفته‌های آنها هم این حس مشترک را متوجه می‌شویم. این همذات پنداری باعث می‌شود این احساس را بپذیریم که دیگران هم این ضعف را دارند، اما نشان نمی‌دهند. تحقیقات نشان می‌دهد که دوسوم نیروی کار در مسیر این سندروم قرار دارند. راهکار این است که واقعیت را از احساس خود جدا کنیم. اگر احساس می‌گوید که «من لایق نیستم و فریبکارم» اما واقعیت این است که «من دستاوردهای زیادی را داشتم».

- پس درواقع این احساس که فریبکار هستند یا متقلب برمی‌گردد به اینکه واقعیت خود را نمی‌بینند و دنبال تایید دیگران هستند.

بله که باید این احساس را مدیریت کرد؛ بهتر است شروع کنیم به نوشتن دستاوردهایمان. وقتی به ترتیب آنها را می‌نویسیم و مرور می‌کنیم متوجه واقعی بودن آنها می‌شویم. درواقع متوجه می‌شویم این دستاوردها تخیل نیستند و تلاش خودمان هست، کاری که دیگران نتوانستند انجام بدهند. یادمان نرود افرادی که متقلب و کلاهبردار هستند هیچ گاه احساس متقلب بودن نمی‌کنند. پس وقتی شما این حس را دارید یعنی واقعا به موفقیت‌هایی رسیده‌اید پس بهتر است که بتوانیم آنها را مدیریت کنیم و به موفقیت‌های خودمان نگاه واقع‌بینانه‌ای داشته باشیم.

همچنین اگر مورد تشویق قرار می‌گیریم ببینیم چه کسانی به ما این جایزه را داده‌اند که معمولا افراد متخصصی هستند که ما را انتخاب می‌کنند و ما را لایق این تشویق می‌دانند. پس نگاه واقع بینانه این است که این توانایی را داشته‌ایم. باید کمالگرایی خود را مدیریت کنیم و دنبال تایید و عدم تایید دیگران نباشیم. همیشه هم لازم نیست حتما یک سر و گردن بالاتر از بقیه باشیم.

- آیا سندروم ایمپاستر همان خودویرانگری است که برخی چهره‌های معروف هم به آن مبتلا بودند؟

این همان خود ویرانگری محسوب می‌شود و فقط آدم‌های معمولی نیستند که دچار آن می‌شوند. حتی آدم‌های معروف با موقعیت‌های ممتاز هم دچارش می‌شوند. «آلبرت اینیشتن» هم می‌گفت با اینکه اعتماد به نفس زیادی در کارهایم دارم، اما این موضوع من را آزار می‌دهد و فکر می‌کنم کلاهبردار و کشفیاتم شانسی هستند. «جان اشتاین بک» هم در کتاب خاطراتش می‌گوید: من نویسنده نیستم و در حال فریب دادن خودم و مردم هستنم. یا «مایا آنجلو» که ۱۱ کتاب و جایزه‌های ادبی فراوانی دارد می‌گوید من آدم موفقی نیستم.

حتی «تام هنکس» که بازیگر و ستاره بزرگی است و دوبار جایزه اسکار برده، همیشه با تردید به موفقیت‌های خود نگاه می‌کند و می‌گوید: اگر مردم بفهمند که من در واقع آنها را فریب داده‌ام جایزه‌هایم را از من پس می‌گیرند. یا خود «میشل اوباما» هم معتقد است که من فقط یک دختری هستم که در یک مدرسه دولتی در جنوب آمریکا درس خواندم و میشل رابینسونی بیش نیستم. وی همیشه معتقد بوده که با این سندروم درگیر بوده و او را عاجز کرده است.  

درکل شک و تردید به توانایی‌هایمان گاهی برای پیشرفت خوب است، اما تداوم آن باعث می‌شود که به یک خودویرانگر تبدیل شویم و همه را شانسی بدانیم. اگر این سندروم را مدیریت نکنیم می‌تواند انسان را از رسیدن به موفقیت‌های بی‌نظیر باز دارد و به روابط بین فردی ماهم آسیب بزند.

- چقدر این مشکل به تربیت خانواده و کودکی ما باز می‌گردد؟

این سندروم وانمودگرایی یا ایمپاستر رابطه معناداری با ابعاد مختلف کمالگرایی و طرحواره‌های ما دارد. طرحواره‌ها هم زمانی شکل می‌گیرد که نیازهای اولیه انسان توسط مراقبین یعنی والدین ما برآورده نشود، برآورده نشدن این نیازها سبب می‌شود که ذهنیتی ناسالم نسبت به خود و اطرافیان در ما شکل بگیرد.

ما ۱۸ نوع طرحواره ناسالم و ناسازگار اولیه داریم. وقتی خانواده اهتمام کافی در تربیت فرزند نمی‌ورزد یا آگاهی کافی نسبت به نیاز کودکان خود ندارد، ناخواسته طرحواره ایجاد می‌شود. تحقیقات هم نشان داده این سندرم رابطه معناداری با این طرحواره‌ها دارند. طرحواره‌هایی مانند محرومیت هیجانی، رهاشدگی، شکست، وابستگی، انزوای اجتماعی، اطاعت، آسیب پذیری در برابر ضرر و بیماری و... که کم نیستند. طرحواره‌ها ساختارهای شناختی ما هستند که افکار و رفتار ما را تحت تاثیر قرار می‌دهند و عمیق‌ترین ساختارهایی هستند که در ما شکل می‌گیرد. وقتی ما با محرک‌های روزمره خود مواجه می‌شویم، این طرحواره‌ها به ما برمی‌گردند، همان ساختار قدیم را تبیین می‌کنند و جزو رفتار ما قرار می‌دهند.

منبع: همشهری آنلاین

برچسب ها: سندروم ، موفقیت
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.