شیرازی شدن آنقدرها هم که فکرش را میکنید سخت نیست. کافی است یک دیوان حافظ کنج طاقچه خانهتان باشد و روزتان را با آن آغاز کنید. یا کمی دم غنیمت باشید و به جای مدام شِکوه و گلایه کردن از زمین و زمان، گاه کُنجِ دنجی از عافیت بنشینید و از زندگی به قدر طاعت و طاقت برچینید بی آنکه حرص دنیای فانی را بخورید.
اما نه! برای شیرازی شدن حتما باید یک سفر به شیراز رفت. در این گزارشها که به مناسبت هفته شیراز تدارک دیده شده سری به شهر راز زده و سفری به شیراز خواهیم داشت و از پایتخت فرهنگی ایرانزمین، مهدِ ادبِ کهن بوم و بر ایران، رازآلوده ترین شهر ایران، شیراز سخن آغاز خواهی کرد و برای شروع، قسمت اول این سفرنامه را از دروازه قرآن آغاز خواهیم نمود.
شیراز، ایران در یک قاب و قالب
ایران را اگر بخواهی در یک قاب و نما به تماشا بنشینی، در شیراز یکجا تمام زیباییهایش را میتوان دید. از طبیعت و گل و بلبل شیرازگرفته تا صنایعدستی و هنری و نمادهای باستانی آن که زینت آرای هر بزم و محفلی است و انواع و اقسام غذاهای محلی و ایرانی همه در یک خوان و با یک اشارت نهاده شده که اینجا پازلی از ایران است با همان فرهنگ مدارا و میهماننوازی و خوش مشربی. در شهر شعر و شهود و شعور، شهر راز و ناز، فخر ایرانزمین و کهن دیار ایران میتوان جهانی را به تماشا و نظاره بنشست. سفرمان از ورودی شمالی شیراز آغاز میشود. روبروی دروازه قرآن به احترام شیراز میایستیم و نیت می کنیم و دیوان حافظ را میگشاییم:
رواقِ منظرِ چشمِ من آشیانۀ توست کَرَم نما و فرود آ که خانه خانۀ توست
دلگرم شده و لبخندی از رضایت بر لبانت می نشیند؛ خرسند از این که حافظ هم در این وادی، حافظ و راهنمایت خواهد بود.
جینگِ جینگِ ساز میادُ از بالُوی شیراز میاد
راه ورود به شهرِ پر راز ِشیراز از شمال فارس از مسیر تنگ الله اکبر میگذرد و به دروازه قرآن میرسد. دروازهای در تنگه اللهاکبر و میان دو کوه چهلمقام و باباکوهی، بنایی که به گفته مورخان قدمتی به بلندای ده قرن و سده چهارم هجری دارد و دیرزمانی مسافران به هوای تبرک قرآنش از زیر آن عبور کرده و با خاطری جمع و خاطراتی خوب به شیراز سفر میکردند.
آنگونه که قدیمیترها روایت میکنند این شهر زمانی شش دوازه اصلی(دروازه قرآن، دروازه اصفهان، دروازه سعدی، دروازه قصابخانه، دروازه کازرون، دروازه شاهداعی الله) داشته که اکنون از 5 تای آنها تنها نامی باقی مانده و تنها دروازه قرآن، دروازه باقی مانده است.
این بنا که قدمتش به دوران دیلمیان میرسد زمان کریمخان زند بازسازی شده و اتاقی به بالای آن اضافه شده و دو جلد قرآن بزرگ نفیس، به خط سلطان ابراهیم بن شاهرخ تیموری، در اتاقک بالای آن جای داده شده که به قرآن هفده مَن معروف بوده که بعدها به موزه پارس شیراز انتقال یافته است.
زلزلههای متعدد چندین بار این بنا را تا مرز نابودی و ریزش پیش برده و در زمان قاجار چندین بار مرمت شده و در نهایت در سال ۱۳۱۵ این بنا را شهردار وقت شیراز تخریب میکند تا دروازه قرآن در سال ۱۳۲۸ شمسی با همت یکی از بازرگانان امین شیراز به نام حاج حسین ایگار معروف به اعتماد التجار، با فاصله کمی از دروازه کهن ساخته شود که مقبره وی نیز در همین بنا قرار داده شده که البته به سبب نبود تابلو و نشانی از آن، اطلاعات چندانی در دستمان نیست.
زیباترین ورودی شهری کشور، درّه و تنگهای که علت نامگذاریاش به تنگ الله اکبر این بوده که هر مسافری که از هر بوم و بر، پا به شیراز پر راز میگذاشته قبل از ورود به شهر و بر بلندای این تنگه با مشاهده جلگه سرسبز و دلانگیز شیراز با دیدن دورنمای شیراز و سروهای خرامان و آزاده اش و باغزارهای قصر الدشت و چمران، از دور دهانش از تعجب و اعجاب باز مانده و الله اکبرگویان زبان به تحسینش میگشوده است.
صد قدم مانده به دروازه قرآن، در جوار مقبره شاعر بلند آوازه پارسی زبان، خواجوی کرمانی همه چیز از همان بدو ورود دست به دست هم میدهد تا خاطره بارترین سفر و ماندگارترین لحظات برای شما رقم بخورد.
پس تفالی میزنیم و سفرمان به شهر راز اینگونه آغاز میشود.
شیراز و آب رکنی و این بادِ خوشنسیم عیبش مکن که خالِ رخِ هفت کشور است
فرق است از آب خضر که ظلمات جای او است تا آب ما که منبعش الله اکبر است
اینجا تا چند دهه پیش سرابی بیش نبود و اکنون سیرابِ آب رکنی ومعطر از این باد خوش نسیم و در یک کلام بهشت خدا بر روی زمین گشته است.
به سراغ من اگر می آیی
بندکفشت را محکم میکنی. سرت را بالا می گیری. کوهی در برابرت ایستاده، کوهی طبیعی که با هوش انسانی تراش خورده و پیروزی انسان بر طبیعت، خالق بنایی زیبا در دل کوه شده است. کوه را بر دوش می گیری و بالا میروی.
اگر حافظهات خوب یاری کند اشعارحافظ شیرین سخن یک به یک به حافظهات میآید.آری به شیراز سفر کن و دمی بر رکنآباد و دروازه قرآنش گام بِنِه، کمی بنشین بر لب جوی که رودِ دنیا در دل این خطه جاری است. به تنفس صبح و به تماشای عشق مشغول شو و درونت را از عشق آکنده و از دود و دم زندگی شهری پر و خالی کن و برای دقایقی و فقط اندکی و لحظه ای آسوده خیال و با فراغ بال زندگی کن!
کمی پیشتر میروی. طاووسی خرامان در برابر دیدگانت جلوهگری میکند.
منبع: فارس