امروز ۱۵ خرداد شصتمین سالروز جنایت رژیم پهلوی در هتک حرمت و ضرب و شتم روحانیون و طلاب مدرسه فیضیه قم در سال ۱۳۴۲ است.
هجوم به فیضیه
با شکست علی امینی نخستوزیر وقت پهلویِ پسر در به اجرا گذاشتن نقشه شوم باز کردن پای یهودیان و بهاییان به ساختار مدیریتی و اجرایی ایران و حذف گام به گام اسلام و قرآن از معیارهای داوطلبان انتخابات مجلس شورای ملی در قالب تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی یا همان شورای شهر و روستای فعلی که از سوی نخستوزیر وقت دنبال میشد موجب خشم محمدرضا شاه شد.
شاه که نخستوزیر را عامل این شکست میدانست اسدالله عَلَم را جایگزین امینی کرد و همزمان طرح انقلاب سفید شاه و ملت را جایگزین تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی کرد و بدین شیوه در امور اجرایی دخالت مستقیم کرد و از فرصت تعطیلی دو مجلس سنا و شورای ملی سوءاستفاده کرد و طرح خود را که ابتدا مشتمل بر شش اصل بود و تا ۱۹ اصل افزایش داد، به اجرا درآورد.
او در دی ۱۳۴۱ طرحش را به رفراندوم عمومی گذاشت و به دختران و زنان در کنار مردان اجازه داد در این انتخابات شرکت کنند. شاه در اقدامی دیگر زنان و دختران دیپلمه، لیسانسه، فوق لیسانس و دکترا را در کنار مردان، در رشتههای پزشکی و غیر پزشکی پس از طی کردن یک دوره کارآموزی چهار ماهه مشترک، در قالب سه یگان ارتش به نامهای سپاه دانش، سپاه بهداشت و سپاه ترویج و آبادانی تقسیم و به خدمت نظام وظیفه عمومی فرستاد.
این اقدام شاه و دستگاه حاکمه اولین دهن کجی آشکار دربار و دولت به مراجع عظام تقلید بود. سه ماه قبل امام خمینی با همراهی آیتالله سید محمدکاظم شریعتمداری و آیتالله سید محمدرضا گلپایگانی از مهر تا آبان ۱۳۴۱ با تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی مخالفت کردند و موجب سقوط دولت علی امینی شدند، اما شاه با انگیزه بیشتری این طرح را در کنار ۱۸ طرح دیگر در قالب انقلاب سفید شاه و ملت به اجرا گذاشت.
این رفتار لجوجانه و گستاخانه واکنش تند امام خمینی را در قالب اعلام عزای عمومی نوروز ۱۳۴۲ و برگزاری مجالس عزا و افشاگری علیه ایدهها و تفکرات خطرناک دستگاه حاکمه را در پی داشت. این تصمیم امام بر حکومت جابر گران آمد و موجب خشم دستگاه شد. نتیجه این عصبانیت چند روز بعد دامن طلاب حوزه علمیه قم را گرفت.
ماجرا از این قرار بود که دومین روز فروردین ۱۳۴۲ مصادف با ۲۵ شوال ۱۳۸۳ سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) بود و به همین مناسبت در بسیاری از شهرهای ایران مراسم عزا بر پا بود. در شهر قم نیز علاوه بر عموم مردم دو مراسم بزرگداشت از سوی دو مرجع عالیقدر شیعه برگزار شد. مجلس اول در منزل آیتالله سید روحالله موسوی خمینی در محله یخچال قاضی و مجلس دوم به میزبانی آیتالله سید محمدرضا گلپایگانی در مدرسه فیضیه بر پا شد.
افشای اسناد ساواک، نشان داد که در هر دو مجلس علاوه بر مردم عادی شماری از ماموران مخفی ساواک با لباس شخصی حضور داشتند و هر کدام بنا به ماموریت خود درصدد بهم ریختن نظم جلسات بودند.
امام خمینی وقتی متوجه حضور ماموران مخفی ساواک در جلسه عزای خود شد از طریق یکی از روحانیهای مجلس به آنان هشدار که خود را برای رفتن به حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (س) حاضر میکند. ماموران به خوبی عمق این تهدید را درک کردند و میدانستد با وارد شدن امام به کوچهها سیل جمعیت مردم دنبال ایشان روان خواهند شد و این وضعیت موجب خارج شدن کنترل اوضاع از دستشان میشود از این رو دست از به هم زدن مراسم عزا در منزل امام امت کشیدند.
اما نظم مراسم دوم که عصر دوم فروردین ۱۳۴۲ به دعوت آیتالله سید محمدرضا گلپایگانی در مدرسه فیضیه قم برگزار شد از سوی ماموران لباس شخصی ساواک و همچنین ماموران شهربانی قم بر هم زده شد و طلاب و روحانیون جوانِ حاضر در این مراسم به شدت توسط ماموران کتک خوردند و مجروح شدند.
با شدت عمل به خرج دادن ماموران، نظامیان شهربانی با شکستن حرمت فضای آموزشی وارد مدرسه شدند و تعداد زیادی از طلاب را با چوب و باتوم زدند. با رسیدن خبر این رفتار وحشیانه ماموران به منزل سید روحالله، ایشان در جمع روحانیون و طلاب حاضر در منزلشان بیان کردند: «.. ناراحت و نگران نشوید، مضطرب نگردید، ترس و هراس را از خود دور کنید. شما پیرو پیشوایانی هستید که در برابر مصایب و فجایع صبر و استقامت کردند، که آنچه ما امروز میبینیم نسبت به آن چیزی نیست. پیشوایان بزرگوار ما، حوادثی، چون روز عاشورا و شب یازدهم محرم را پشت سر گذاشتند و در راه دین خدا یک چنان مصایبی را تحمل کردند. شما امروز چه میگویید؟ از چه میترسید؟ برای چه مضطربید
عیب است برای کسانی که ادعای پیروی از حضرت امیر ـ علیه السلام ـ و امام حسین ـ علیه السلام ـ را دارند و در برابر این نوع اعمال رسوا و فضاحتآمیز دستگاه حاکمه، خود را ببازند. دستگاه حاکمه با ارتکاب این جنایت، خود را رسوا و مفتضح ساخت و ماهیت چنگیزی خود را به خوبی نشان داد. دستگاه جبار با دست زدن به این فاجعه، شکست و نابودی خود را حتمی ساخت. ما پیروز شدیم ما از خدا میخواستیم که این دستگاه ماهیت خود را بروز دهد و خود را رسوا کند.
بزرگان اسلام ما، در راه حفظ اسلام و احکام قرآن کریم کشته شدند، زندان رفتند، فداکاریها کردند تا توانستند اسلام را تا به امروز حفظ کنند و به دست ما برسانند. امروز وظیفۀ ماست که در برابر خطراتی که متوجه اسلام و مسلمین میباشد، برای تحمل هرگونه ناملایمات آماده باشیم تا بتوانیم دست خائنین به اسلام را قطع نماییم و جلو اغراض و مطامع آنها را بگیریم.»
تداوم افشاگری
امام ۱۱ روز بعد در تاریخ ۱۳ فروردین ۱۳۴۲ در بیانیهای خطاب به علما و روحانیون تهران بار دیگر تهاجم عوامل رژیم شاه به مدرسۀ فیضیه و ضرب و جرح مردم و طلاب را محکوم کردند و در این بیانیه خواستار استعفای اسدالله عَلَم نخستوزیر وقت رژیم شدند.
امام در این بیانیه که به بیانیه «شاهدوستی یعنی غارتگری» معروف شد، نوشتند: «حملۀ کماندوها و مأمورین انتظامی دولت با لباس مبدل و به معیت و پشتیبانی پاسبانها به مرکز روحانیت، خاطرات مغول را تجدید کرد. با این تفاوت که آنها به مملکت اجنبی حمله کردند و اینها به ملت مسلمان خود و روحانیون و طلاب بیپناه. در روز وفات امام صادق ـ علیه السلام ـ با شعار «جاوید شاه» به مرکز امام صادق و به اولاد جسمانی و روحانی آن بزرگوار حملۀ ناگهانی کردند و در ظرف یکی دو ساعت تمام مدرسه فیضیه، دانشگاه امام زمان ـ صلواتالله و سلامه علیه ـ را با وضع فجیعی، در محضر قریب ۲۰ هزار مسلمان، غارت نمودند و درهای تمام حجرات و شیشهها را شکستند. طلاب از ترس جان، خود را از پشت بامها به زمین افکندند. دستها و سرها شکسته شد. عمامۀ طلاب و ساداتِ ذریۀ پیغمبر را جمع نموده آتش زدند، بچههای ۱۶ ـ ۱۷ ساله را از پشت بام پرت کردند؛ کتابها و قرآنها را ـ چنانکه گفته شده ـ پاره کردند.
اکنون روحانیون و طلاب در این شهر مذهبی تأمین جانی ندارند. اطراف منازل علما و مراجع محصور کارآگاه و گاهی کماندو و مأمورین شهربانی است. مأمورین تهدید میکنند که سایر مدارس را نیز به صورت فیضیه درمیآوریم. طلاب محترم از ترس مأمورین لباسهای روحانیت را تبدیل نمودهاند. دستور دادهاند که طلاب را به اتوبوس و تاکسی سوار نکنند. در مجامع عمومی مأمورین به روحانیون ـ عموما ـ و به بعضی افراد ـ به اسم ـ ناسزا میگویند و فحشهای بسیار رکیک میدهند.
شبها پاسبانها ورقههای فجیع با امضای مجهول پخش میکنند. اینان با شعار «شاه دوستی» به مقدسات مذهبی اهانت میکنند.
«شاه دوستی» یعنی غارتگری، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، و تجاوز به مراکز علم و دانش. «شاه دوستی» یعنی ضربه زدن به پیکر قرآن و اسلام. سوزاندن نشانههای اسلام و محو آثار اسلامیت. «شاه دوستی» یعنی کوبیدن روحانیت و اضمحلال آثار رسالت.
حضرات آقایان توجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است. قرآن و مذهب در مخاطره است. با این احتمال، تقیه حرام است و اظهار حقایق، واجب «وَلو بَلَغَ مَا بَلَغَ».
ایشان اکنون که مرجع صلاحیتداری برای شکایت در ایران نیست – شاه - و ادارۀ این مملکت به طور جنون آمیز در جریان است، من به نام ملت از آقای عَلَم، شاغل نخست وزیری، استیضاح میکنم که با چه مجوز قانونی در دو ماه قبل حمله به بازار تهران گردید، و علمای اعلام و سایر مسلمین را مصدوم و مضروب نمودید؟ با چه مجوز علما و سایر طبقات را به حبس کشیدید که جمع کثیری در حبس به سر میبرند؟
با چه مجوزی بودجۀ مملکت را خرج رفراندم معلوم الحال کردید؟ در صورتی که رفراندم از شخص شاه بود ـ و به حمدالله ایشان از غنیترین افراد بشر هستند ـ با چه مجوز مأمورین دولت را که از بودجۀ ملت حقوق میگیرند برای رفراندم شخصی التزاما به خدمت واداشتند؟ با چه مجوزی در دو ماه قبل بازار قم را غارت کردید، و به مدرسۀ فیضیه تجاوز نمودید و طلاب را کتک زده و آنها را به حبس کشیدید؟ با چه مجوز در روز وفات امام صادق ـ سلامالله علیه ـ کماندوها و مأمورین انتظامی را با لباس مبدل و حال غیرعادی به مدرسۀ فیضیه فرستاده و این همه فجایع را انجام دادید؟
من اکنون قلب خود را برای سرنیزههای مأمورین شما حاضر کردم، ولی برای قبول زورگوییها و خضوع در مقابل جباریهای شما حاضر نخواهم کرد. من به خواست خدا احکام خدا را در هر موقع مناسبی بیان خواهم کرد و تا قلم در دست دارم کارهای مخالف مصالح مملکت را برملا میکنم. اکنون یک چشم مسلمین بر دنیای خود و چشم دیگرشان بر دین خود گریان است و حکومت چند ماهۀ شما با کارهایی که میکنید اقتصاد، زراعت، صنعت، فرهنگ، و دیانت مملکت را به خطر انداخته و مملکت از هر جهت در شُرف سقوط است. خداوند تعالی اسلام و مسلمین را در پناه خود و قرآن حفظ فرماید.»
شکستن روحانیت
پس از رفتار خشن رژیم در به خاک و خون انداختن طلاب و روحانیون قمی، شاه دستور داد طلاب و روحانیون نیز همانند سایر طبقات اجتماعی به خدمت نظام وظیفه فراخوانده شوند. خدمت زیر پرچم رژیم جابر برای روحانیون جوان سخت بود. با اطلاع امام این این مسئله ایشان پیکی را به سربازخانهها فرستاد و از طلاب خواست تا به خود تزلزل راه ندهند و از فرصت خدمت سربازی استفاده کنند و برای تقویت جسم و روح خود بهره ببرند.
امام با مخاطب قرار دادن طلابی که برای سربازی به سربازخانهها رفته بودند، توصیه کردند: «شما سربازان امام زمان (عج) هستید. سربازان و درجهداران را نسبت به نظام رژیم آگاه نمایید و تعلیمات نظامی را با جدیت فرا گیرید.»
افشای اسراییل
امام خمینی از معدود فقهای شیعه بودند که خطر اسراییل را برای جهان اسلام گوشزد کردند.
ایشان در سخنرانی دوم فروردین ۱۳۴۲ در اعتراض به کشتار طلاب و تخریب مدرسه فیضیه اظهار کردند: «وای بر این مملکت. وای بر این هیات حاکمه. وای بر این دنیا. وای بر ما. وای بر این علمای ساکت. وای بر این نجف ساکت، این قم ساکت، این تهران ساکت، این مشهد ساکت. این سکوت مرگبار، اسباب این میشود که زیر چکمه اسراییل به دست همین بهاییها، این مملکت ما، این نوامیس ما پایمال بشود. وای بر این اسلام. وای بر این مسلمین.ای علما، ساکت ننشینید. نگویید الان مسلک شیخ عبدالکریم حائری است. والله اگر شیخ حالا بود، تکلیفش این بود، امروز سکوت، همراهی با دستگاه جبار است.»
قیام ۱۵ خرداد
افشاگریها و انتقادات امام خمینی از دوم فروردین مصادف با ۲۵ شوال ۱۳۸۳ تا محرم ۱۳۸۴ قمری در قالب سخنرانیها و اعلامیهها ادامه یافت، اما همزمان با آغاز محرم در تاریخ چهارم خرداد ۱۳۴۲ اعتراضات ایشان رفته رفته جدیتر و عمومیتر شد.
رهبر نهضت اسلامی در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ همزمان با عصر روز عاشورا در سخنرانی آتشینی که در جمع روحانیون و اهالی قم علیه دستگاه حاکمه و شخص شاه داشتند، ریشه تمام مشکلات و گرفتاریهای ایران دهه ۱۳۴۰ را اسراییل و شخص شاه دانستند و واقعه مدرسه فیضیه را به حادثه کربلا تشبیه کردند.
ایشان بیان کردند: «الان عصر عاشوراست. گاهی که وقایع روز عاشورا را از نظر میگذرانم، این سؤال برایم پیش میآید که اگر بنی امیه و دستگاه یزید بن معاویه تنها با حسین، سر جنگ داشتند، آن رفتار وحشیانه و خلاف انسانی چه بود که در روز عاشورا با زنهای بی پناه و اطفال بیگناه مرتکب شدند؟ بچۀ خردسال چه تقصیر داشت؟ زنها چه تقصیر داشتند؟
نظرم این است آنها با اساس سر و کار داشتند، بنیهاشم را نمیخواستند، بنی امیه با بنیهاشم مخالفت داشتند، نمیخواستند شجرۀ طیبه باشد. همین فکر در ایران [وجود]داشت. اینها با بچههای ۱۶ ـ ۱۷ سالۀ ما چه کار داشتند؟ سید ۱۶ ـ ۱۷ ساله به شاه چه کرده بود؟ به دولت چه کرده بود؟ به دستگاههای سفاک چه کرده بود؟ لکن این فکر پیش میآید که اینها با اساس مخالفند، با بچه مخالف نیستند. اینها نمیخواهند که اساس موجود باشد اینها نمیخواهند صغیر و کبیر ما موجود باشد.
اسراییل نمیخواهد در این مملکت دانشمند باشد؛ اسراییل نمیخواهد در این مملکت قرآن باشد؛ اسراییل نمیخواهد در این مملکت علمای دین باشند؛ اسراییل نمیخواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسراییل به دست عمال سیاه خود، مدرسه را کوبید. ما را میکوبند؛ شما ملت را میکوبند. میخواهد اقتصاد شما را قبضه کند؛ میخواهد زراعت و تجارت شما را از بین ببرد؛ میخواهد در این مملکت، دارای ثروتی نباشد، ثروتها را تصاحب کند به دست عمال خود. این چیزهایی که مانع هستند، چیزهایی که سد راه هستند، این سدها را میشکند؛ قرآن سد راه است، باید شکسته شود؛ روحانیت سد راه است، باید شکسته شود؛ مدرسۀ فیضیه سد راه است، باید خراب شود؛ طلاب علوم دینیه ممکن است بعدها سد راه بشوند، باید از پشت بام بیفتند، باید سر و دست آنها شکسته شود برای اینکه اسراییل به منافع خودش برسد؛ دولت ما به تبعیت اسراییل به ما اهانت میکند.
آقا! – شاه - من به شما نصیحت میکنم؛ای آقای شاه! عالیجناب شاه! من به تو نصیحت میکنم؛ دست بردار از این کارها. آقا! اغفال دارند میکنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی، همه شکر کنند. من یک قصهای را برای شما نقل میکنم که پیرمردهایتان، چهل سالههایتان یادشان است، سی سالهها هم یادشان است. سه دسته ـ سه مملکت اجنبی ـ به ما حمله کرد: شوروی، انگلستان، امریکا به مملکت ایران حمله کردند؛ مملکت ایران را قبضه کردند؛ اموال مردم در معرض تلف بود، نوامیس مردم در معرض هتک بود، لکن خدا میداند که مردم شاد بودند برای اینکه پهلوی – رضاه شاه - رفت.
من نمیخواهم تو اینطور باشی؛ نکن. من میل ندارم تو اینطور بشوی، نکن! اینقدر با ملت بازی نکن. اینقدر با روحانیت مخالفت نکن. اگر راست میگویند که شما مخالفید، بد فکر میکنید. اگر دیکته میدهند دستت و میگویند بخوان، در اطرافش فکر کن چرا بیخود، بدون فکر، این حرفها را میزنی؟ آیا روحانیت اسلام، آیا روحانیون اسلام، اینها حیوانات نجس هستند؟ در نظر ملت، اینها حیوان نجس هستند که تو میگویی؟ اگر اینها حیوان نجس هستند پس چرا این ملت دست آنها را میبوسد؟
دست حیوان نجس را میبوسد؟ چرا تبرک به آبی که او میخورد، میکنند؟ حیوان نجس را این کار میکنند؟ آقا ما حیوان نجس هستیم؟ خدا کند که مرادت این نباشد؛ خدا کند که مرادت از اینکه «مرتجعین سیاه مثل حیوان نجس هستند و ملت باید از آنها احتراز کند»، مرادت علما نباشند والا تکلیف ما مشکل میشود و تکلیف تو مشکل میشود.
نمیتوانی زندگی کنی؛ ملت نمیگذارد زندگی کنی. نکن این کار را؛ نصیحت مرا بشنو. آقا! ۴۵ سالت است شما؛ ۴۳ سال داری، بس کن، نشنو حرف این و آن را؛ یک قدری تفکر کن، یک قدری تأمل کن یک قدری عواقب امور را ملاحظه بکن یکقدری عبرت ببر عبرت از پدرت ببر. آقا نکن اینطور بشنو از من؛ بشنو از روحانیون بشنو از علمای مذهب؛ اینها صلاح ملت را میخواهند؛ اینها صلاح مملکت را میخواهند. ما مرتجع هستیم؟ احکام اسلام، ارتجاع است؟ آن هم «ارتجاع سیاه» است؟ تو انقلاب سیاه، انقلاب سفید درست کردی؟ شما انقلاب سفید به پا کردید؟ کدام انقلاب سفید را کردی آقا؟ چرا اینقدر مردم را اغفال میکنید؟ چرا نشر اکاذیب میکنید؟ چرا اغفال میکنی ملت را؟ والله، اسراییل به درد تو نمیخورد، قرآن به درد تو میخورد.
امروز به من اطلاع دادند که بعضی از اهل منبر را بردهاند در سازمان امنیت و گفتهاند شما سه چیز را کار نداشته باشید، دیگر هر چه میخواهید بگویید، یکی شاه را کار نداشته باشید؛ یکی هم اسراییل را کار نداشته باشید؛ یکی هم نگویید دین در خطر است. این سه تا امر را کار نداشته باشید، هر چه میخواهید بگویید. خوب، اگر این سه تا امر را ما کنار بگذاریم، دیگر چه بگوییم؟ ما هر چه گرفتاری داریم از این سه تاست تمام گرفتاری ما.
آقا، اینها خودشان میگویند، من که نمیگویم، به هر که مراجعه میکنی، میگوید: شاه گفته؛ شاه گفته مدرسۀ فیضیه را خراب کنید؛ شاه گفته اینها را بکشید. آن مردکه آمد در مدرسۀ فیضیه ـ حالا اسمش را نمیبرم، آن وقت که دستور دادم گوشهایش را ببرند، آن وقت اسمش را میبرم [ابراز احساسات حضار]آمد در مدرسۀ فیضیه فرمان داد، سوت کشید؛ تمام مستقر شدند در یک گوشهای. گفت: منتظر چه هستید، بریزید تمام حجرهها را غارت کنید، تمام را از بین ببرید. گفت: حمله کن، حمله کردند. از ایشان بپرسی آقا چرا این کار را کردید؟ میگوید: اعلیحضرت فرموده. اینها دشمن اعلیحضرتند. اسراییل دوست اعلیحضرت است؟ اینها دشمن اعلیحضرت هستند؟ اسراییل مملکت را به باد میبرد، اسراییل سلطنت را میبرد؛ [با کمک]عمال اسراییل.
آقا، یک حقایقی در کار است، من باز سرم دارد درد میگیرد؛ یک حقایقی در کار است. شما آقایان در تقویم دو سال پیش از این یا سه سال پیش از این بهاییها مراجعه کنید؛ در آنجا مینویسد: تساوی حقوق زن و مرد، رأی عبدالبهاء است؛ آقایان از او تبعیت میکنند. آقای شاه هم نفهمیده میرود بالای آنجا، میگوید: تساوی حقوق زن و مرد. آقا! این را به تو تزریق کردند که بگویند بهایی هستی، که من بگویم کافر است؛ بیرونت کنند.
نکن اینطور؛ بدبخت! نکن اینطور. تعلیم اجباری عمومی نظامی کردن زن، رأی عبدالبهاء است. آقا تقویمش موجود است، ببینید! شاه ندیده این را؟ اگر ندیده مؤاخذه کند از آنهایی که دیدهاند و به این بیچاره تزریق کردهاند اینها را بگو. والله، من شنیدهام که سازمان امنیت در نظر دارد شاه را از نظر مردم بیندازد تا بیرونش کنند و لهذا مطالب را معلوم نیست به او برسانند. مطالب خیلی زیاد است، بیشتر از این معانی است که شما تصور میکنید.
مملکت ما، دین ما، در معرض خطر است؛ شما هی بگویید که «آقایان! نگویید: دین در معرض خطر است». ما که نگفتیم دین در معرض خطر است، در معرض خطر نیست؟! ما اگر نگوییم شاه چطور است، چطور نیست؟ آقا یک کاری بکنید اینطور نباشد. همه چیز را گردن تو دارند میگذارند. بیچاره نمیدانی آن روزی که یک صدایی در آمد، یک نفر از اینهایی که با تو رفیق هستند، رفاقت ندارند. اینها همه رفیق دلارند؛ اینها دین ندارند؛ اینها وفا ندارند.
تأثرات ما زیاد است نه اینکه امروز عاشوراست و زیاد است، آن هم باید باشد، لکن این چیزی که برای این ملت دارد پیش میآید، این چیزی که در شرف تکوین است، از آن تأثرمان زیاد است؛ میترسیم. ربط مابین شاه و اسراییل چیست که سازمان امنیت میگوید: از اسراییل حرف نزنید، از شاه هم حرف نزنید؛ این دو تا تناسبشان چیست؟ مگر شاه اسراییلی است؟ به نظر سازمان امنیت، شاه یهودی است؟ اینطور که نیست، ایشان میگوید مسلمانم؛ ایشان که ادعای اسلام میکند، محکوم به اسلام است، به حَسَب ظواهر شرع.
ربط مابین اسراییل... ل. این ممکن است سرّی در کار باشد؛ ممکن است آن معنایی که میگویند که سازمانها میخواهند آن را از بین ببرند، شاید راست باشد؛ احتمالش را نمیدهی تو؟ یک علاجی بکن، اگر احتمال میدهی. یک جوری این مطالب را برسانید به این آقا؛ شاید بیدار بشود، شاید روشن بشود یکقدری. اطرافش را گرفتهاند، شاید نگذارند این حرفها به او برسد. ما متأسفیم، خیلی متأسفیم از وضع ایران، از وضع این مملکت خراب، از وضع این هیأت دولت، از وضع این وضعیتها، از همۀ اینها متأسفیم.»
راهپیمایی ۱۳ خرداد
مردم، روحانیون و اصناف و بازاریان تهران در اعتراض به رفتار حکومت، دو روز قبل از واقعه ۱۵ خرداد راهپیمایی کردند. یکی از شعارهای تظاهرکنندگان که مقابل کاخ مرمر داده شد مرگ بر دیکتاتور بود. مردم معترض در مسجد حاج آقا ابوالفتح تجمع کردند و یک روحانی به تشریح ابعاد واقعه مدرسه فیضیه پرداخت.
طبق گزارش ساواک شمار جمعیت در ساعت ۹ صبح ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ بین ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۰۰ برآورد شد. این جمعیت در صفهای ۸ نفری خیابانهای ری، امیرکبیر، بهارستان، مخبرالدوله، استانبول، فردوسی، شاهرضا، ۲۴ اسفند، سی متری، سپه و میدان توپخانه به راه افتادند.
سخنرانان در بین جمعیت سخنرانی کردند و در بین سخنانشان خواستار لغو سوءاستفاده از زنان در قالب شرکت در انتخابات و خدمت سربازی شدند. نظامیان شهربانی در میدان توپخانه به جمعیت حملهور شدند و آنان را متفرق کردند.
روز بعد و بعدتر
در روز ۱۴ خرداد حجتالاسلام محمدجواد باهنر و آیتالله مرتضی مطهری توسط مأموران شهربانی دستگیر شدند.
ساعت ۳ بامداد روز ۱۵ خرداد چند مأمور از تاریکی شب استفاده کردند و پس از محاصره منزل امام خمینی در کوچه یخچال قاضی به خانه ایشان ریختند و امام را دستگیر کردند. آنان ابتدا امام را به بازداشتگاه باشگاه افسران ارتش و غروب روز بعد به زندان قصر تهران منتقل کردند.
خبر دستگیری امام به سرعت در قم و شهرهای دیگر پیچید و موجب عصبانیت مردم در شهرهای تهران، قم، شیراز، مشهد، ورامین و پیشوا شد. مردم ناراحتی خود را با سر دادن شعار «یا مرگ یا خمینی» نشان دادند، اما با ورود نظامیان شهربانی و نیروهای امنیتی راهپیمایی مردم رنگ خون گرفت.
تظاهرات مردم تا ۱۷ خرداد ادامه یافت و طبق آمار ۳۲ نفر در این تظاهرات شهید شدند.
راست طیب حاج رضایی و چپ شعبان جعفری
قیام ۱۵ خرداد - تهران
خبر بازداشت و زندانی شدن امام خمینی ساعت ۹ صبح روز ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در تهران پخش شد. دانشجویان معترض با شعار خمینی را آزاد کنید به خیابانهای مرکزی شهر ریختند. نظامیان شهربانی رژیم در اولین اقدام میدان بارفروشان تهران را بهم زدند. تظاهرات در میدان ارگ و اطراف بازار بزرگ تهران، میدان شوش، چهارراه شاه، میدان قزوین و سی متری راه افتاد.
گروهی از اراذل و اوباش تهران به سرکردگی قمهکش معروف تهران، طیب حاج رضایی به راه افتادند. طیب در این روز از عامل مؤثر در دامن زدن به اغتشاش، آتش زدن کلوبها و بانکها و تاراج مغازهها بود. دار و دسته طیب حمله به روزنامههای اطلاعات، کارخانه پپسیکولا، بانکها، کاخ دادگستری، آتش زدن مکانهای عمومی و کتابخانهها، آتش زدن خانههای مردم، آتش زدن زورخانه شعبان جعفری گنده لات معروف محله سنگلج، حمله و آتش زدن مرکز فرهنگی ایران و آمریکا، خراب کردن کیوسکهای تلفن، تخریب وسایل حمل و نقل عمومی و مضروب کردن زنان برای بهم زدن نظم شهر را به سفارش ماموران شهربانی تهران انجام دادند.
نظامیان ارتش گارد به دستور اسدالله علم نخستوزیر وقت رژیم با شدت عمل با مردم معترض رفتار کردند. شهربانی تهران روزهای ۱۵ و ۱۶ خرداد با اعلام حکومت نظامی و بازداشت و ضرب و جرح روحانیون و مردم معترض به قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ پایان دادند.
منبع: ایسنا