عصر ۲۲ آذرماه سال ۱۴۰۱ زنی هراسان با کلانتری ورامین تماس گرفت و از کشته شدن شوهر ۶۵ سالهاش به نام مرتضی خبر داد.
وی که بشدت گریه میکرد گفت: شوهرم در درگیری با پسرم کشته شد.
با این تماس، مأموران به خانهای قدیمی در ورامین رفتند و جسد خونین پیرمرد با دستور قضایی به پزشکی قانونی منتقل شد.
پسر ۲۵ ساله وی به نام مانی که در گوشهای ایستاده بود و گریه میکرد به اتهام قتل پدرش بازداشت شد و گفت: پدرم به سمت من حمله کرد و برای دفاع از خودم به ناچار او را کشتم، اما من راضی به مرگش نبودم و تیغ موکت بری ناخواسته با گردن او برخورد کرد.
وی به بازسازی صحنه جرم پرداخت و در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران از خود دفاع کرد.
در جلسه دادگاه خواهرهای مانی اعلام گذشت کردند، اما مادربزرگ وی گفت: من حاضر به گذشت نیستم و برای نوهام قصاص میخواهم.
پشیمانی از قتل پدر
سپس پسر جوان روبه روی قضات ایستاد و در تشریح جزییات ماجرا گفت: پدرم مرد بدخلقی بود و سر هر موضوعی با ما درگیر میشد. او قبلاً هم بارها با من و مادر و خواهرهایم بی دلیل درگیر شده و دعوا راه انداخته بود، از رفتار او خسته شده بودیم، اما همیشه مراعاتش را میکردیم و چیزی نمیگفتیم.
وی در حالی که سرش را پایین انداخته بود ادامه داد: آن روز من در خواب بودم که پدرم با لگد مرا بیدار کرد. من شوکه شده بودم و نمیدانستم چرا پدرم دوباره عصبانی شده است. او میخواست من را کتک بزند. قبلاً هم چندبار بی دلیل مرا کتک زده بود. من آن روز چندبار درباره علت عصبانیتش سؤال کردم، اما به من جواب نداد. او عصبانی بود. با مشت و لگد به من ضربه میزد. میخواستم فرار کنم که مانع فرارم شد. ما با هم درگیر بودیم که تیغ موکت بری را که از قبل زیر مبل قرار داشت برداشتم تا از خودم دفاع کنم.
اما در آن گیر و دار ناخواسته تیغ موکت بری با گردن پدرم برخورد کرد و او روی زمین افتاد. او قبل از رسیدن اورژانس جان سپرد.
وی در حالی که اشک میریخت گفت: من واقعاً از این ماجرا پشیمان هستم و قصد کشتن پدرم را نداشتم. تیغ موکت بری سالهای سال زیر مبل قرار داشت و کسی به آن دست نمیزد. من در دعوا یکباره یاد تیغ موکتبری افتادم و برای دفاع از خودم آن را برداشتم. ولی هرگز فکر نمیکردم موجب کشته شدن پدرم شود.
در پایان جلسه قضات وارد شور شدند و با توجه به مدرکهای موجود در پرونده، پسر جوان را به قصاص محکوم کردند.
منبع: ایران
انقد این پیرزن خرفته
قاضی باید به حرفای مادر و خواهر ها هم توجه کنه
باباش با تبر و شمشیر و... که نرفته سراغش که تیغ موکت بری براش کشیده با دست خالی بوده یه کم فکر کن بعد حرف بزن!
بمیردی بهتر هست تا زندگی کنید ولی براه پدر هیچ مشکلی چون پدر کار بی خودی نمیکنه