بعد از قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و سرکوب هرگونه فعالیت مسالمتآمیز توسط رژیم پهلوی، سه نفر از جوانانی که سابقه نزدیکی به سران نهضت آزادی را داشتند، به نامهای سعید محسن، محمد حنیفنژاد و عبدالرضا نیکبین به این نتیجه رسیدند که دیگر، روشهای متداول سیاسی تأثیری بر روند تصمیمگیری رژیم پهلوی ندارد و باید شیوه جدیدی برای مبارزه، اتخاذ کنند. آنها با ایجاد سازمان چریکی که بعدها عنوان سازمان مجاهدین خلق را برای آن برگزیدند، مبارزه مسلحانه را بهعنوان یگانه راه تغییر در کشور انتخاب کردند.
اعضای مجاهدین را به سه قشر تقسیم میکردند: قشر اول، افرادی که تماموقت و حرفهای در خدمت سازمان بودند (روابط با اینها تشکیلاتی، کامل و همهجانبه، تئوریک و نظامی بود)؛ قشر دوم که افراد بازاری و کارمند بودند و فرصت نداشتند تمام تعلیمات سازمان را فرا بگیرند. روابط با اینها بیشتر جنبه تئوریک داشت؛ همچنین، از اینها منابع مالی و امکانات مانند خانه و ماشین دریافت میشد؛ قشر سوم که قطبها بودند، کسانی، چون بازرگان و آیتالله طالقانی که کلیات سازمان با اینها مطرح و نظریهها از آنها اخذ میشد.
محمد حنیفنژاد یکی از بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق در تعریف هویت سازمان، میگوید: «ما دو دشمن داریم بهلحاظ ایدئولوژیک، دو دشمن سرسخت که باید با آن مبارزه کنیم: ۱. دگماتیسم چپ؛ ۲. دگماتیسم راست». منظور از دگماتیسم راست، مذهبیهای سنتی بود؛ بنابراین حنیفنژاد علاوه بر اینکه حزب توده ایران را به عنوان دگماتیسم چپ «دیگری» میدانست، افراد مذهبی سنتی را نیز مشمول این مفهوم، عنوان میکرد.
سازمان مجاهدین خلق ایران درحالیکه در ابتدای شکلگیری ارتباط خوبی با روشنفکران دینی مانند بازرگان و آیتالله طالقانی داشت، با گذشت زمان از این افراد فاصله گرفت و به منتقد آنها تبدیل شد. این موضوع متأثر از چند عامل، همچون متلاشیشدن بدنه اصلی سازمان در دهه ۱۳۴۰ در مبارزه با رژیم و گسترش ترجمه کتب مارکسیستی بود.
وحید افراخته، از اعضای سازمان در سه جا از اعترافهای خود صراحت دارد که تقی شهرام بهطورجدی به دنبال ترور و حذف فیزیکی دکتر بهشتی بوده است. در نخستین تکنویسیاش درباره تقی شهرام آورده است که بسیار ضد مذهبی است و طرح کشتن مخفیانه بهشتی از اوست. افراخته میگوید که ترس از قطب شدن افرادی مانند دکتر بهشتی در شهرام وجود داشت.
شهرام درباره دکتر بهشتی میگفت که باید از او ترسید؛ فردی است که باهوش است و بهآسانی با مخالفان ما متحد میشود. تنها راه چاره، کشتن اوست. منتها طوری باید کار را انجام دهیم که ردی از خود، به جا نگذاریم.
منبع: انا