محدوده مرکز شهر تهران به خصوص حدفاصل میدانهای انقلاب، ولیعصر (ع)، جهاد و فردوسی پر از کافه، آموزشگاههای زبان، هنر، پاتوقها و گعدههای جوان پسند است. برای همین هر روز به خصوص حوالی عصر تا ساعت ده شب، جوانان مختلفی را با تیپ و ظاهرهای متفاوت میبینی. بعضی ظاهرها، اما بیش از بقیه نگاهت را به خود جلب میکند. این جلب توجه نه از سر زیبایی که از حیث متفاوت و عجیب بودن است. به نظر میرسد، تماشای همین تفاوت آشکار است که جملهای ناب را به زبان جوانی آورده که حوالی دانشگاه تهران مشغول گپ زدن با دوستش شده: «ظاهر و تیپ، مهم است حتی در اعتراض!»
لباس با نوشته: گروه ضدجامعه!
لباس، بازتاب درون ماست...
کمی مکث میکنی و اجازه میگیری برای شنیدن ادامه حرفهای او و دوستش که تکیه داده اند به دیوار نیمه سیمانی و نیمه نردهای محوطه بیرونی دانشگاه تهران. «امیررضا» و «حامد» دست به سینه به دیوار دانشگاه، تکیه دادهاند و منتظر آمدن یک دوست مشترک هستند. دیدن دختران و پسران جوان با ظاهرهای خاص توجهشان را به خود جلب کرده و درباره اش صحبت میکنند. به نظر میرسد «حامد»، اطلاعات عمومی خوبی دارد، اما ماجرا عمیقتر از صرفاً داشتن اطلاعات عمومی کمی بیشتر از بقیه است و به تحصیلات او بر میگردد. با پرس و جویی ساده معلوم میشود مدرک کارشناسی ارشد جامعه شناسی و علائق ویژهای برای شناخت اجتماعی دارد: «یکی از کنجکاویهایم، اصلاً همین است. گاهی یک گوشه میایستم، به پوشش رهگذرها به خصوص جوانها دقت میکنم. لباس، نه به گفته من که نظر اندیشمندان و کارشناسان مختلف علوم انسانی بازتابی از هویت فردی و جلوهای از شخصیت افراد است و میتواند روی آن اثر هم بگذارد. یک استادمان میگفت، تکرار یک نوع پوشش به مرور زمان در روحیه فردی که آن را میپوشد، اثر میگذارد. اما یک نکته خیلی جالب...»
لباس، همین قدر مهم است...
جوان بعد از این، اما مکثی تعمدی میکند تا قشنگ حواست را جمع کنی و دقیق شوی که چه خواهد گفت: «استادمان حرفهای جذابی هم درباره پوشش گروههای معترض اجتماعی و سیاسی در کشورهای مختلف به خصوص کشورهای غربی میزد. اینکه با ترفندها و ابزارهایی مثل مُد، فشن و تبلیغات، مسئولان بعضی کشورها توانسته اند جریان برخی جنبش و اعتراضهای جوانان را تغییر دهند و از مقصد اصلی منحرف کنند.» نکتهای که میگوید، از آن دست جملههایی نیست که بتوان به راحتی از کنارش عبور کرد؛ عمیق و قابل تأمل است. در دورهای که عدهای با هدف تحقیر و تخفیف شلوغیهای سال قبل کشور میگویند، دعوا بر سر سر کردن یا سر نکردن یک تکه پارچه یا روسری است، شنیدن این جمله تلنگری است برای واکاوی اینکه غرب چطور از «پوشاک» برای کنترل یا به راه انداختن یک جنبش استفاده کرده است؟
رونق یک پاتوق خاص در خیابان!
دانشجوی کنکوری دکترای جامعه شناسی و دوستانش مدام در این محدوده تردد دارند، چون نزدیک محل کارشان در محدوده بلوار کشاورز است. درباره مشاهدات میدانی اش میگوید: «به جرئت میگویم که از پاییز سال قبل تا امروز تیپهای لش، پانک، بگ و... را در این محدوده خیلی بیشتر از چند سال قبل میبینم. عاملش را هم چیزی شبیه مدلینگ نامحسوس خیابانی میدانم. ۶، ۷ سال است که مدام از این محدوده پیاده عبور میکنم. مدتی است، چند گروه جوان با تیپ و ظاهرهای کاملاً متفاوت، توجه برانگیز و خاص هر شب گوشه پیاده رو پاتوق و بساط میکنند. مهمتر از حضورشان، استایل و رفتارهای خاصی است که دارند. نگاه رهگذرها و جوانها را خیلی به خودشان جلب میکنند.»
اجناس خاص، رفتار خاص و بوی خاص...
جزئیات بیشتری درباره کسب و کار و بهانه دورهمی خیایانی جوانانی که با تیپهای خاص میبیند، میگوید: «جوانهایی که به هوای کافههای خیابانی که راه انداخته اند، بساط دستفروشی شمع، عود، انگشترهای خاص و دستمال سر با طرحهای متفاوت میفروشند. دستنبد و گردنبندهای چرمی، کریستال و رزین با اشکال نجومی و طرحهایی شبیه و نزدیک به طرحهای سومری و مصر باستان هم توی پیاده رو به فروش گذاشته اند. از روشن کردن ریسه، چراغ و شمع هم برای روشن کردن محدوده خودشان کمک میگیرند. بعضی هایشان توی کیفشان کتاب و فیلم هم دارند که به مشتریان خاص خودشان میدهند.» مکثی میکند و حرفش را ادامه میدهد: «دختر و پسر، روابط اجتماعی مشخص به نمایش میگذارند. خیلی سیگار میکشند تقریباً آتش به آتش. لوازمی که میفروشند هم معمولاً بو، ظاهر، رنگ و طرحهای خاص دارد حتی بومهای کوچک نقاشی یا پارچههایی که میفروشند هم. برای من که درباره تیپهای اجتماعی، علاقه و مطالعه دارم این ظاهر و رفتارها بی شباهت به «پالس اجتماعی»، تبلیغ نامحسوس و عامدانه دارند درست شبیه رفتار یک لیدر یا بازریاب اجتماعی.»
این، بی طرفانه شنیدن خیلی مهم است!
گپ و گفت ادامه دارد، جوان خوش قریحه و تیزبین از انگیزه تقریباً هر روز پیاده روی و رصدهای میدانی خودش در این مسیر برایت میگوید: «دلم میخواهد بدانم به جز این گروهها بقیه جوانها چقدر درباره معنی و هویت تیپ و پوششی که انتخاب کرده اند اطلاع دارند؟ انتخاب خودشان بوده، تبلیغات مستقیم یا غیرمستقیم به انتخاب راغبشان کرده یا کاملاً تصادفی از این تیپ خوششان آمده؟ به نظرم رسیدن به پاسخ هرکدام از اینها به خودی خودش یک سرفصل مهم است برای کار جامعه شناسی و مردم شناسی. گه گداری با این جوانها گپ و گفت هم دارم. بدون قضاوت و پیش داوری البته. این موضوع، واقعاً مهم است و کمک میکند برای درک درست و بی طرفانه. حرفشان را با آرامش و اطمینان بیشتری با تو در میان میگذارند. ابعاد مختلف ماجرا روشن میشود. اینجاست که میتوانی بررسی و دلیل را پیدا کنی. ایده بدهی یا راهکاری داشته باشی که بتوان به مفید و موثر بودن آن بیشتر، امیدوار بود.»
این کهنگی و پارگی لباس عمدی است
برای تایید گفتههای کارشناس ارشد جوان، بخت یار میشود و شاهد از غیب هم میرسد؛ دختر و پسری جوان با لباسهایی گشاد، زاپ دار یا همان پارگیهای تعمدی که کلی زنجیر، سنجاق قفلی و یراقهای چرمی و میخی شکل بهشان وصل است، از کنارت رد میشوند. موهای بنفش انگوری رنگ و کوتاه دختر از زیر لچکی که دور سرش بسته، به طرز مشخصی بیرون آمده است. چشمان و لبش را غلیظ و تیره، آرایش کرده است. آنچه، اما بیشتر از همه به چشم میآید خط چشمی است که مثل مصریان باستان کشیده و انتهای خط هم در قالب نقطههایی شبیه باران چکه و گونه هایش را تا نزدیکی چانه اش مصور کرده. پسرجوان هم که موهای بافته به سبک آفریقایی تا سرشانه اش را پوشانده، تمام نفس، پُکی به سیگار لای انگشتانش میزند و با صدایی بلند صحبت میکند. تیشرت توی تنش را انگار که آفتاب بور و کهنه کرده باشد. برخی نقاط لباس ژنده و نخ نما شده. روی آن و شلوارش پارگیهایی مشخص و روی کفشهای کتونی اش هم عکس جمجمه خودنمایی میکند. این کهنگی، تیرگی و پارگی لباس هایشان کاملاً عمدی به نظر میرسد. میان این همه آراویرای غریب، نامتعارف و خشنی که دارند، اما هنوز معصومیت چهره شرقی و لحنی وطنی شان مشهود است.
ظاهری غربی و خدایی قلبی
جوان علاقمند به جامعه شناسی خیابانی از تأخیر دوستشان کلافه به نظر میرسد، نگاهی به ساعت تلفن همراهش میاندازد و با گفتن: خب! آخه کجا مانده این حسام؟! به دوستش، جملات آخر بحث را توی ذهن جمع و جور میکند و میگوید: «نگاهشان کن! شاید خودشان هم خبر ندارند، اما تیپ «پانک دارک» زده اند. خارج از کشور، گروههای شیطان پرستی و... سراغش میروند.» همان کلمه شیطان پرست، مثل سوت توی گوشت زنگ میزند و اجازه نمیدهد، بقیه کلمه هایش را بشنوی. ناگهان جملههایی که پسرجوان به دخترجوان میگفت از ذهنت عبور میکند. تکیه کلام مدامش «خدایی» بود؛ خداییش راست میگم، خدایی باور کردی؟ یا آن جمله که: «تا ته سال، کارهای مغازه ردیف میشه شایدم زودتر اگه خدا بخواد...» جملهها گاهی عجیب دلگرمت میکنند. درست مثل همین چند کلمه ساده که ته دلت را قرص کرده که ظاهرشان شاید دارک و غربی شده باشد، دل و حرفشان، اما هنوز خدا دارد.
یک جا میگویند: نپوش، یکجا میپوشانند!
دوست دو مرد جوان بالاخره از راه رسیده وباید بروند، کارشناس ارشد جامعه شناسی که میخواهد همین رشته را در مقاطع بالاتر هم ادامه دهد، میگوید: «لباس روی شخصیت آدم، اثر میگذارد. توی این یکی، دو سال گذشته ببینید چقدر این لباسها توی تن جوانهای ما بیشتر شده و جوانهایی که این تیپها را میزنند به مرور زمان چقدر روحیه شان فرق میکند با قبل! به مرور، خیلی نرم و نامحسوس، پرخاشگر، رها، رک، جسور و خودمحورتر میشوند. حیف که وقت کم است، وگرنه کامل توضیح میدادم.» میروند تو میمانی و چند پرسش مهم؛ وقتی او از اهمیت لباس حتی در جنبشهای اجتماعی و اعتراضات حرف میزند، دقیقاً از چه چیز حرف میزند؟ یعنی این تیپها تصادفی به بازار پوشاک ما راه باز کرده اند و...؟ برای ما که این گوشه از عالم نشسته ایم، اما مُد و پوشاک غربی، راه بازار پوشاک کشورمان را به خوبی شناخته و حتی برخی مغازهها را هم فتح کرده، پیدا کردن پاسخ این پرسشها مهم است. لباس اگر مهم نبود، حالا بر سر داشتن یا نداشتن آن دعوا بود؟ بر سر حجاب یا بی حجابی؟ حالا که ذهن جامعه ما به چالش برای پوشاندن یا نپوشاندن موی بانوان با روسروی و چادر معطوف شده پیشنهاد بدی نیست اگر نیم نگاهی هم داشته باشیم به رختهای تیره، شلخته و خشنی که در قالب مد، این روزها به تن برخی جوانان پوشانده میشود. رختی پر از نمادها، کلمات خشن، رنگ تیره، ظاهری ژنده، شلخته و نامتعارف که باید دید کِی، کجا و با چه هدفی بریده و دوخته شده اند و چرا حالا به ما رسیده اند؟
از مانتوهای گشاد تا کاملاً چسبان
در عالم محتواهای موجود درباره سبک پوشش و فرهنگ لباس معاصر ایران، چرخی زدن به خصوص دهههای بعد از ۸ سال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، گفتنیها برای پیداکردن سررشته زمانی تغییر تیپ و مقولههایی مثل مد روز جامعه در صنعت پوشاک دارد. در دهه شصت تا تقریباً اواخر دهه هفتاد شاهد نمونهای از یکدستی پوشش و مد در جامعه داریم. مدل مو، مانتو، کفش، شلوار، کت، پیراهن و خلاصه اقسام پوشش خاصی در رنگ و طرحهای مختلف تولید میشد، اما بیشترشان یک الگوی دوخت کاملاً مشابه داشت. برای مثال موها فوکولی و رو به بالا بود. پیراهنها پلیسه و آزاد. مانتوها هم گشاد، دارای اپل و شلوارها هم خمرهای یا پاکتی بودند. کفشهای پاشنه تخم مرغی، نوک نیز و دماغه دار یا اسپرتهای ساده هم مد بود. از اواخر دهه هفتاد و دهه ۸۰، اما ماجرا رنگ و بوی دیگری گرفت. مانتوها و لباسها هم از عرض هم طول، آب رفتند. شلوار، پیراهن، مانتو و لباسهای هرچه تنگ و چسبان به روز تر! روسریها لغزان و کوتاه شدند. شالها حالت نواری و توری پیدا کردند. تنوع طرح لباسها بالا رفت، اما با یک پیش شرط؛ همان کوتاهی و چسبندگی قواره لباس.
از حذف دکمه تا شال نواری و توری!
نیمه اول دهه نود، اما به بهانه تغییر در مد، لباسها از چسبان به آزاد و راحت تبدیل و دکمهها در لباسها نامرئی یا به عبارت بهتر، غیب شدند. مانتوهای عبایی، جلوباز و آزاد مد شد. لباسهایی که ظاهری پوشیده داشتند، اما عملاً پوشیدگی نه! دهه نود، اوج جلوه نمایی لباس ها، شلوارهای پاره و زاپ دار هم بود. اگرچه عمومیت نداشت، اما علاقمندان خودش را پیدا کرد و به مرور تسری یافت. نیمه دوم دهه نود به خصوص اواخر دهه، اما شیوه دیگری روی کار آمد. تنوع مضاعف، ناگهانی و البته نامتعارف، بازار پوشاک را به دست گرفت به خصوص در بخش پوشاک بانوان. مانتوهای چسبان دوباره برگشتند. مانتوهای گشاد دهه هفتاد، ظاهر امروزی گرفتند بدون شلوارهای آزاد دوباره برگشتند. کتها و سارافونها هم به میدان آمدند. طوری که به مرور جای مانتو را تنگ کردند. مانتوها برای دوام در این بازار یا آزاد، تن نما و بدون دکمه شدند یا کوتاه، کت مانند و پُرچین با آستینهای کوتاه و آزاد.... و روسری که ناگهان حذف نشد!
دهه چهارصد، اما اتفاق دیگری افتاد. فصل مد، به پادشاهی شومیزها و بلوزهای تک رسید. شلوارهای مام استایل، بگ، لش، زاپ دار و ساق کوتاه. در واقع تیپ بانوان به بلوز و شلوار گرایش داده شد. نیمه دوم سال ۱۴۰۱ هم که به خودی خود به دلیل اتفاقاتی که رخ داد و التهاباتی که پیش آمد، به سمت حذف روسری و پوشش سر قدم برداشته شد. همین رصد چشمی و ساده نشان میدهد که تهاجم و نفوذ فرهنگی در حوزه پوشاک برای دشمن یک حضور جدی برای فتح سنگر به سنگر بوده. در واقع آنچه اتفاق افتاده است ناگهان، حذف روسری نیست که برنامه بلندمدت در قالب همین تهاجم نرم و فرهنگی در حوزه پوشاک و اجتماعی به نظر میرسد. در واقع از نیمه دوم سال گذشته، چهره نفوذ در حوزه فرهنگ و پوشاک آشکار و مهاجمتر شده است. از حرکات خزندهای که ۴ دهه ادامه داشت، به حرکات جهنده و آشکارا در دهه پنجم انقلاب دست زد. حرکاتی که با چیدن سناریو، فرصت طلبی، جنگ شناختی و رسانهای نقاب دیگری به چهره شان زده شده است؛ اعتراض اجتماعی، آزادیخواهی و عدالت طلبی. با این مقدمه، چرایی افزایش برخی تیپهای خاص که کارکرد و تعریف خاص و مشخصی در غرب دارند این روزها در خیابانهای کشور به خصوص مناطق پرتردد پایتخت، بیشتر محل پرسش کنکاش میشود.
از خرید لاکچری تا بساط دستفروش
هیچ کس مثل فروشندگان پوشاک نمیتواند درباره اینکه تیپهای خاص تا چه حد در حال فراگیر شدن است و بیشتر مراجعه کنندگان و خواهانهای این تیپها عموماً از کدام گروه جوانان و نوجوانان جامعه هستند، صرفاً برای تیپ زدن این مدل لباسها را میخرند یا درباره اش دیدگاه و انگیزهای هم دارند؟ نمیتواند پاسخ روشنی به ما بدهد. در مرکز و شمال شهر، مغازههایی وجود دارد که از ظاهر و دکور متفاوت مغازه که پر از اجسام خاص، فلزی و نمایی خشن است گرفته تا خود لباسها مشخص میکند که سبک کارشان متفاوت و مشخص است. در واقع از شیرمرغ تا جان آدمیزاد این استایلهای مخصوص را یکجا دارند. مغازههایی که مشتریان مخصوصی دارند. با این حال مغازههایی هم هستند که تلفیقی کار میکنند. یعنی لباسهای معمول و برخی از این نوع پوشاک را دارند.
در برخی راستهها هم البته دستفروشانی به طور مشخص اقلامی را میفروشند که مناسب این تیپ هاست. از پیپ و کلاههایی با ظاهر عجیب و غریب گرفته تا جورابهای راه راه بلند، خنزرپنزرهایی مثل زنجیر، دستکشهای چرمی که تا نصف انگشتان را میپوشاند، اسکارف و دستمال سر، دستبند، گردنبند و انگشترهایی با ظاهر خاص و عجیب. خلاصه که برخی لوکس تیپ میزنند با خرید یکجا از یک مغازه و برخی درهم. بعضی هم به قدر بضاعت مالی با خرید از دستفروش بخشی از این تیپ و استایل را تجربه میکنند.
خرید با عکس تا مشتریان خاص
«دانیال. ه» یکی از مغازه داران راسته میدان ولیعصر (عج) که قبلاً فروشنده یکی از همین مغازهها بوده، میگوید: «بعضی از این جوانها حتی اسم نوع این پوشاک را نمیدانند. مثلاً یک عکس نشانت میدهند و میگویند آقا این مدل شلوار را داری یا مثلاً فلان یراقهایی که برای تزئین کیف، کفش، تیشرت و شلوار این استایلها استفاده میشود؟ ما خودمان هم گاهی وقتها از خریدها تعجب میکردیم. یک نفر آمده بود، نقاب چرم نشانم داد و گفت: از این چشم بندهای زورویی داری؟ و میخواست توی خیابان به چشمش بزند! بعضی هایشان هم که اصلاً از تیپ، قیافه و لحن حرف زدنی که داشتند، حتی بویی که میدادند متوجه میشدی مرید این تیپ و فلسفه پشت پرده اش هستند.»
تیپهایی به نرخ روز دلار!
منظورش را درباره این تیپ جوانان بیشتر توضیح میدهد: «خیلی حوصله حرف زدن ندارند. شلخته طور هستند با اطوار و کلمات خاص. خیلی ببخشید! بعضی هایشان را که ببینی اصلاً بوی بدنشان آزارت میدهد، حس میکنی از حمام کردن فراری اند، اما با عطرهایی با بوی خیلی عجیب و سردگم کننده دوش گرفته اند. موسیقیهای خاص گوش میکنند. تیپهایی که میزنند به دلیل وارداتی بودن، معمولاً گران هم هستند.» میپرسی که یعنی این تیپ، مخصوص طبقه خاص اجتماعی است که پاسخ منفی فروشنده سابق منفی را میشنوی: «بعضی هایشان هم به اصطلاح این تیپ را جمع میکنند. خودشان شلوارشان را زاپ میزنند. با وایتکس تیشرتشان را بور میکنند. از دستفروش و مغازه معمولی چند دستبند و لباس اجق وجق میخرند و ست میکنند. خوشبختانه اینها به قول ما فروشنده ها، «محض تیپ» همان دنباله رو مُد هستند. اهل گرایش، حلقه فکری و اینها نیستند.»
تصور میکنی، خاص و داناتر از بقیهای
فروشنده سابق لباسهای خاص، حرفش را با یک «اما» ادامه میدهد: «اما میخواهم به شما بگویم، تغییرخُلق با این سبکها نرم اتفاق میافتد. برای تأمین شهریه دانشگاهم مدتی در پونک فروشنده یکی از همین مغازهها بودم. میدیدم ساده بودن، رفتارم، پوشش مرتبم را نمیپسندند. به مرور، ناچار همرنگ جماعت شدم. به خودم آمدم، دیدم اگر خودم را برندارم و از آن مغازه بیرون نیاورم خدا میداند چه میشود؟ آن مدل تیپ زدن واقعاً روحیه ام را بهم ریخته بود. بعضی از مشتریها که فیلم و کتاب هم بهت میدادند تا هم مسلک شوی و تخفیف بگیرند! به مرور که همراهشان شوی فکر میکنی به خاطر ظاهر خاصت، چند کتابی که خوانده ای، فیلمهایی که دیدهای و در بازار نمیتوان پیدایشان کرد، اندیشه خاصی پیدا کردهای و حسابی عقل کلّی. خاص بودن به منزوی و خشن شدن میرسد. به همین راحتی اجتماع گریز میشوی!»
مدها بی دلیل به وجود نیامدند
پیش از جستجوی میدانی درباره این تیپها اگر در فضای مجازی درباره شان خوانده باشی، متوجه میشوی که اوج تولد این تیپها دهه هفتاد تا نود میلادی است و در کشورهای فرانسه، آلمان و به خصوص انگلستان. بانی هر رَسته از مد و تیپها هم معمولاً جوانان اهل موسیقی بوده اند که به وضع روز جامعه خودشان نقد داشته اند. سبک کار، هنر و پوشش مخصوص خودشان را طراحی و انتخاب کرده اند. دغدغه بیشتر این گروهها نقد فقر، بی عدالتی و انتقاد از ساختار اجتماعی بوده است. حتی شعار و دیدگاهشان را در قالب کلماتی روی بدن یا لباسشان حک میکردند که این به امروز هم رسیده است. در واقع تصاویر، نماد و عکسهای استفاده شده در این استایل و پوشش ابداً جنبه «زینت المجلسی» ندارد که پیام و کارکرد مخصوص دارد. کافی است کلمات نوشته شده را در اینترنت جستجو کنی تا از معنای تحت اللفظی شان هم که شده، بتوانی به اطلاعات و شناخت اولیهای از این گروههای تیپی و فکری برسی.
نمونهای از تهاجم فرهنگی، توکیو
دستهایی که پشت پرده کار میکنند
جوانانی که ابتدا با هدف نقد جامعه، عدالت گرایی و رفع فقر با سبک خودشان روی کار میآیند، اما به مرور با ترفندهای مافیای زیرزمینی موسیقی و مد چنان غرق این ظاهر میشوند که نَفس اندیشه از یادشان میرود. در واقع این دستها چنان مرموز جریان را منحرف و عوض میکنند که فرد به جای «معنا» درگیر «نماد و ظاهر» میشود. جایی دیگر، اما همین دستها در مملکتی دیگر، با ترویج همین «ظاهر» و پوشش به بهانه «دادخواهی اجتماعی»، جوانان را به «اغتشاش اجتماعی» میکشانند. اینجا روند عکس کشور خودشان میشود. جوان را از نماد به هدف و معنای موردنظرشان معطوف میکنند. از «لباس» به یک «اغتشاش». گاهی هم با تحریف ظرفیتهای پوشش بومی و آیینی کشور موردنظر هدفشان را دنبال میکنند. مثل بخشی از آنچه درباره حجاب و زن، زندگی، آزادی در کشورمان رخ داد. مطالعه درباره پیدایش، سرگذشت و ادامه حیات یا فراموش شدن جریانهای فکری و مدگرایانه غرب این نکته را به خوبی روشن میکند. منابع و اطلاعات خوبی در این باره میتوان جستجو و پیدا کرد.
اگر دنبال مصادیق وطنی ماجرا باشی هم متوجه خواهی شد که ماجرا برای جوانان ما از یک اشتیاق برای روشنفکر و هنری به نظر رسیدن در دهه هفتاد شروع شده، منابع و تغذیه فکری خاصی به همین جوانان داده شده و حالا بعضی هایشان به جایی رسیده اند که آیین و عقاید پیشین خودشان را پشت در همان اتاقهای پرو لباس جاگذاشته اند. با یکی از همین جوانها هم اگر حرف بزنی میتوانی کمی مشخصتر متوجه ماجرا شوی. کافی است بروی جلو، بگویی که واقعاً سردرگم هستی و نمیدانی پوشش و عقیدهای که داری درست است یا تحریف؟ لحن معمولاً طوری اندیشههای آیینی را تحقیر میکند که فرصت دفاع نگذارد. از طرفی چنان تشویق میشوی که یک جهانِ ناشناخته از جنس نور، دانایی و رها شدن از ساختارهای دُگم و بی فلسفه آیینی در انتظار تویی است که شهامت در میان گذاشتن این تردید را داری که جذب شنیدن بقیه حرفها میشوی.
کمی مرموز است؛ نیست؟!
«ساناز» یکی از همین دختران جوان با ظاهر خاص و پاسخگوی پرسش تو میگوید: «کجای قرآن گفته باید چادر مشکی کرپ بلند بپوشی؟ اصلاً معنی جلابیب این نیست!» کنجکاو باشی، هنرمندانه بپرسی که این همه زنجیر، کلید و سنجاق چیست که از کیف، کفش و لباسش آویزان شده یا آن گردن بند هرمی شکل، حتماً بی معنی نیست، ذوق میکند: «این زنجیر یعنی اتحاد و «آمادگی مبارزه» با فقر، ظلم و جهل. ما آدمها باید هوای هم را داشته باشیم. کلید یعنی در «آگاهی» را باز میکنیم، پرچهای روی کفشم هوشیاری برای رسیدن به دانایی و... البته اینها معانی مبتدی و اولیه است، پیش که بروی خودت بیشتر آشنا میشوی...» این جمله آخر، جمله مبهم مهمی است. یعنی تو در حلقهای میافتی که به تو اعتماد ندارد. قطره چکانی و مرحله به مرحله اسرار خودش را هویدا میکند. کمی مرموز است، نیست؟! از خودت شاید بپرسی که اگر این فقط یک مد و تیپ ساده است این همه در لفافه حرف زدن با ایما و نماد جذب کردن برای چه؟ اگر قرار است با این ظاهر به دنیای آگاهی و دانایی بروم چرا لباسهای این تیپ این همه مشکی، ژنده است و به قول خودشان و پیشوند برخی از این تیپها چرا اینقدر «دارک»؛ سیاه وتیره؟
منبع: فارس
نمی دونم کی قراره برخورد بشه با این تیپ های زشت؟! آدم شرمش می یاد از این رفتارها